خیلی وقتها فکر میکنم دوره ما هم مثل نقشهای «این گروه خشن» تمام شده و روزگارمان به آخر رسیده است؛ برای آنها هفتتیرکشی دیگر صرفه نداشت و برای ما زمانه خوابی دیگر دیده است.
ضدقهرمان زخم خورده و روان پریشی که حالش از وضع موجود به هم میخورد و با خود زخمها و آسیبهای روحی و روانی حضور در جنگی بیحاصلجنگ ویتنام را به همراه دارد؛ مرد تنهایی که یکتنه شورش میکند تا بخشی از این فاضلاب روباز تعبیرش از شهر نیویورک را پاکسازی کند.
از بین انبوه سکانسها و لحظههای ماندگار که تعدادشان بسیار زیاد است ترجیح میدهم بر فیلمهای یک کارگردان متمرکز شوم که همیشه استاد است و شاهکارهایش کهنهنشدنی است و مثل هر کارگردانی با سابقه فعالیت طولانی، فیلمهای متوسط و ضعیف هم دارد.