• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
چهار شنبه 19 خرداد 1400
کد مطلب : 132608
+
-

داری با من حرف می‌زنی!؟

سکانسی از «راننده تاکسی»مارتین اسکورسیزی ۱۹۷۶

داری با من حرف می‌زنی!؟


مهرنوش سلماسی ـ روزنامه‌نگار

  ضد‌قهرمان زخم خورده و روان پریشی که حالش از وضع موجود به هم می‌خورد و با خود زخم‌ها و آسیب‌های روحی و روانی حضور در جنگی بی‌حاصل(جنگ ویتنام) را به همراه دارد؛ مرد تنهایی که یک‌تنه شورش می‌کند تا بخشی از این فاضلاب رو‌باز (تعبیرش از شهر نیویورک) را پاکسازی کند. تراویس در «راننده تاکسی» چنین شخصیتی است؛ شخصیتی پر از تشویش و دچار از خود بیگانگی که تناقض‌هایی را با خود دارد که همین بر پیچیدگی‌اش می‌افزاید؛ مردی به‌دنبال اخلاق که گاهی رفتار غیراخلاقی در پیش می‌گیرد. راننده تاکسی‌ای که شهر را از دریچه آینه اتومبیلش می‌بیند و از بی‌عدالتی رنج می‌برد، در رابطه عاطفی‌اش شکست می‌خورد و با درک شهودی‌اش، می‌تواند چهره واقعی سیاستمداران را ببیند، به شکلی توامان هم قهرمانی عدالتخواه است و هم عنصری ضد‌اجتماع. تراویس بیکن در راننده تاکسی، جمع اضداد است؛ شخصیتی نوشته شده توسط پل شریدر سناریست، که با هدایت مارتین اسکورسیزی و بازی رابرت دنیرو، به کاراکتری بی‌مانند در هالیوود دهه70 میلادی مبدل شد. موفقیت خیره‌کننده راننده تاکسی هم محصول همکاری خلاقانه مثلث شریدر، اسکورسیزی و دنیرو است.

  برگ برنده فیلم، توانایی‌اش در ایجاد حس تفاهم و درک کاراکتر تراویس و نه الزاما همذات‌پنداری با او است. مهم نیست که ما حق را به تراویس می‌دهیم یا نه، با اعمال و کردارش موافقیم یا نه، (قاعدتا نمی‌شود در سکانسی که بتسی را به سالن نمایش فیلمی غیراخلاقی می‌برد به او حق بدهیم) نکته اینجاست که ما به‌عنوان تماشاگر تراویس را با همه تناقض‌هایش در نهایت صادق می‌بینیم و درکش می‌کنیم. این مرد زخم خورده تنهای عصیانگر ضد‌اجتماع و در عین حال عدالتخواه را که به شیوه خودش دنبال پاک کردن جامعه از فضولات است را درک می‌کنیم. چطور و چگونه؟ از طریق راه یافتن به خلوت تراویس.

  سکانس معروف گفت‌وگوی تراویس با خود در مقابل آینه، در فیلمنامه پل شریدر وجود ندارد. فقط بخشی از دیالوگ‌های این سکانس در قالب صدای خارج از کادر در فیلمنامه وجود داشته و ظاهرا در متن دکوپاژ شده مارتین اسکوسیزی هم فقط در حد 2جمله به اینکه تراویس مقابل آینه با خودش حرف می‌زند اشاره‌ای گذرا شده بوده. در واقع کل این سکانس حاصل بداهه‌پردازی دنیرو است؛ سکانسی که با تصویر دست تراویس در آینه شروع می‌شود که در حال اسلحه چرخاندن است. در نمای بعدی که باز هم تراویس را مقابل آینه می‌بینیم او لباس نظامی بر تن می‌کند و اسلحه به‌دست مقابل آینه گفت‌وگویی با خویشتن را آغاز می‌کند جوری که گویی در حال دوئل با خودش است؛« آره خوبه... من از تو فرز‌ترم... اسلحه بکش. نوبت توئه! با من حرف می‌زنی؟! تو با من بودی؟!... پس با کی بودی؟ من تنها کسی‌ام که اینجام! » 
تصویر درشت تراویس که روبه‌روی آینه هفت‌تیر می‌کشد موتیف این سکانس است. نماهای بعدی که با 3دیزالو گذر زمان را نمایان می‌کنند به تصویری از تراویس که روی تخت دراز کشیده قطع می‌شود و روی تصاویر صدایش را می‌شنویم:« یه نفر هست که دیگه طاقتش تموم شده... یه نفر که جلوی اراذل و اوباش، عوضی‌ها، آشغال‌ها و کثافت‌ها ایستاده...». (این دیالوگ‌ها در فیلمنامه شریدر هم به چشم می‌خورد.) پلان آخر این سکانس همان تصویر تکرار‌شونده تراویس در مقابل آینه است.

  امی توبین این سکانس را چنین تفسیر می‌کند: «صحنه نمادینی که تراویس با تصویرش در آینه مواجه می‌شود را دنیرو بر پایه آنچه در نمایشی کمدی در یکی از باشگاه‌های پایین شهر دیده بود بداهه‌پردازی کرد. سر و صدای محل فیلمبرداری زیاد بود و اسکورسیزی که نگران بود مبادا صدای دنیرو قابل‌شنیدن نباشد از او خواست که گذاشتن هفت‌تیر بر سر و گفتن جمله‌هایش را تکرار کند. مسئله هویت و همذات‌پنداری که در این صحنه مطرح می‌شود به طرزی دیوانه‌وار با تراویس در‌ هم بافته شده است و می‌دانیم که تراویس روان‌پریش با هرگونه حد و مرز و شکافی مشکل دارد. تراویس که به آینه می‌نگرد هم خودش را می‌بیند و هم دیگری را که همه جنبه‌های ناپسند خودش را به وی منسوب می‌سازد. بنابراین، اینکه تراویس می‌خواهد ببیند «کشتن یا کشته شدن چگونه است» در واقع هم تمرین قتل است و هم تمرین خودکشی. این عملی است که تماشاگران نیز در آن وحشیانه سهیم می‌شوند. زاویه‌ای که تراویس هفت تیرش را به سمت خود نشانه می‌رود فقط 10درجه از روبه‌روی دوربین، یعنی ما تماشاگران فاصله دارد. به علاوه، تصویر تراویس آن دیوانگی پنهان در موقعیت تماشاگرانی را باز‌می‌تاباند که در فیلم و در هراس و اشتیاق و عشق و نفرت شخصیت روی پرده چنان غرق می‌شوند که انگار تجربه‌های خودشان است. وقتی که شخصیت در مورد هویت خودش سردرگم باشد، همذات‌پنداری تأثیر مضاعف می‌یابد.»(راننده تاکسی، امی توبین، ترجمه محمد شهبا، انتشارات هرمس، چاپ اول:۱۳۸۶)

  سکانس گفت‌وگو مقابل آینه هم ما را به تراویس نزدیک‌تر می‌کند و هم به باورپذیری سکانس‌های بعدی یاری می‌رساند. ضرورت و کارکرد دراماتیک صحنه به کنار، شلیک تراویس به آینه، به‌خودش و به ما و این تمرین خودکشی و قتل، بیشتر از هر چیز به واسطه حس شهودی حاکم بر صحنه در یادها می‌ماند؛ سکانسی که محصول خلاقیت دنیرو و هدایت اسکورسیزی است. تنهایی و شوریدگی و آشفتگی تراویس را با این سکانس بیشتر باور می‌کنیم.

این خبر را به اشتراک بگذارید