13
چهار شنبه 29 اردیبهشت 1400
شماره 8223
درنگ
123
123
پیامـک شما را درباره این صفحه می خوانیم

شاه‌بیت غزل

سکانس‌هایی که به خاطر سپردیم
«سکانس‌های ماندگار» عنوان ستون ثابتی بود که حدود یک‌سال‌و‌نیم در صفحه آخر همشهری برقرار بود و علت تعطیل شدنش هم نه تمام شدن سکانس‌ها که تغییرات و جا‌به‌جایی‌های معمول در روزنامه‌نگاری است.
ویژه
این فهرست محبوب‌ترین سکانس‌هایم نیست؛ مجموعه‌ سکانس‌‌هایی از مجموعه فیلم‌های تاریخ سینمای ایران که نکته‌ای از کارنامه سازندگان، آن دوران یا نکته‌ای از تاریخ سینمای ایران را نشان می‌دهد.
قرار عاشقانه و البته نافرجام آقای حکمتی و عاطفه در «رگبار»، مونولوگ میتی در قهوه‌خانه در «قیصر»، شکایت عاشقانه حمید هامون در دادگاه و گفتن دیالوگ «این زن سهم منه، حق منه، عشق منه» در «هامون»، آن اکستریم لانگ‌شات دویدن حسین در سبزی پهناور روستای کوکر در «زیر درختان زیتون» با همراهی موسیقی دومنیکو چیماروزا، آن بوسه زدن ماهی‌ها به پای علی کوچولوی قهرمان در آخر «بچه‌های آسمان» و آن تردید نفسگیر و اشک‌های ترمه برای انتخابی تلخ و دشوار در «جدایی نادر از سیمین» و امثال اینها که مدت‌هاست جا پایشان را به عنوان برخی از بهترین و مشهورترین و به یادماندنی‌ترین سکانس‌های تاریخ سینمای ایران محکم کرده‌اند و از تکرار مکررات و اشاره دائمی در بازی‌های مدام سینه فیل‌ها به خود می‌بالند.
مرحوم سیف‌الله داد به عنوان انسانی صاحب فضل و فیلمسازی خوش‌قریحه، منظری باز در نگاه به سینما داشت؛ هم در زمان مدیریتش بر سینمای ایران که دورانی طلایی را سبب شد و هم در شیوه فیلمسازی‌اش و نگاه به انسان که حساسیت‌های طبیعی زیستی را برجسته می‌کرد.
می‌بخشید اگر بنای انتخاب من برای سکانس محبوب در سینمای ایران، چندان مبتنی بر ملاحظات سینمایی شاید نباشد.
«اجاره‌نشین‌ها» کمدی پرنشاط داریوش مهرجویی، مثل هر فیلم خوب دیگری مجموعه ای از سکانس‌های به یادماندنی دارد و هر فصل از این فیلم می‌تواند برگزیده باشد.
هنوز می‌توان خندید، هرچند بی‌رمق‌تر از گذشته، اما می‌توان نشست رو به آن تصویر محبوب و خاطره‌انگیز از اکبر عبدی، وقتی در اجاره‌نشین‌ها رو به آینه فرچه کف‌آلود را روی گونه و صورتش می‌کشد و سرخوشانه صدایش را رها می‌کند که «ای یار» و هوار می‌کشد.

ایرانی‌ترین صحنه سینمای ایران

بعد از کلی تعقیب و گریز در خرابه‌های سعادت‌آباد که حالا پس از 35سال هرکدام برج و ساختمانی شده‌اند و لابد متری خدا تومان می‌ارزند، مش‌مهدی و کارگران را راضی می‌کنند تا به خانه آنها برگردند تا ازشان پذیرایی کنند، دستمزدشان را بدهند و دلخوری‌ها را از دل‌شان درآورند.
رگ و روزنامه، ماه و مرگ

رگ و روزنامه، ماه و مرگ

عشق مثل تو قصه‌ها نیست...
کارتن بزرگ روزنامه‌هایی که آرشیو کرده‌ام را به قرار هر سال از کمدم در روزنامه به خانه منتقل می‌کنم تا آخرین جاهای خالی اتاق را هم با میراث کاغذی‌ام پر کنم.
زمان بزرگ‌شدن
زمان بزرگ‌شدن
سکانس آخر «تنگه ابوقریب» ساخته بهرام توکلی
از دل شعله‌هایی که رو به خاموشی است، از میان آتش و دود، از دور، کسی می‌آید. تفنگ‌بردوش. صورتی دارد نیمی غبارآلود و نیم دیگر خون‌آلود...
عشق در سینما معمولاً با کلوزآپ معنا می‌دهد.
PDF درنگ
کوتاه درنگ
ماجرا تمام شده؛ در توافقی دسته‌جمعی و احتمالا ناگزیر همه به ریختن آبروی الی، به دلایل مصلحت‌اندیشانه و عافیت‌طلبانه، رضایت داده‌اند.
بعد از چندبار مرور فهرست بلند بالای سکانس‌های محبوبم از سینمای ایران، در نهایت به این نتیجه رسیدم که فرمان را به ندای دلم بسپارم.