• چهار شنبه 19 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 29 شوال 1445
  • 2024 May 08
چهار شنبه 29 اردیبهشت 1400
کد مطلب : 130982
+
-

فریاد فاتحانه ‌ ارواح های‌های و هلهله

سکانس محبوب: مونولوگ دایی‌غفور بر گور پسرش در «بوی پیراهن یوسف»

فریاد فاتحانه ‌ ارواح های‌های و هلهله


صابر محمدی ـ روزنامه‌نگار

  می‌بخشید اگر بنای انتخاب من برای سکانس محبوب در سینمای ایران، چندان مبتنی بر ملاحظات سینمایی شاید نباشد. اصلا شاید حالا دیگر خالق این سکانس را دوست نداشته باشیم و حسابی از چشم‌مان هم افتاده باشد. خب افتاده باشد، حساب آن خودویرانگری حماسی دایی‌غفور در سکانس معروف «بوی پیراهن یوسف» همیشه جداست.
 قاب را از وقتی دوربین ثابت می‌شود به یاد بیاورید... صدای قرآن؛ آشنای میزانسن قطعه شهدا. دایی‌غفور نشسته بر گوری که می‌گویند یوسفش را در آن به خاک سپرده‌اند: «من تو گوش کی نجوا کنم یوسف. این انصافه؟ این انصافه؟» و از سومین استعلام انصاف، علی نصیریان برمی‌خیزد تا این سکانس را برای همیشه بدوزد به پاره‌های دل تاریخ سینمای ایران... سومین بار، فریاد می‌زند این انصافه؟ و دیگر این فریاد فروکش نمی‌کند... می‌کوبد روی سنگ قبر فرزندش: «من که می‌دونم این توو نیستی... تو کجایی؟ من با این دل چه کنم؟ [بلندتر فریاد می‌کشد:] من با این دل چه کنم؟ دیگه وقتشه بخوابونم تو گوشت پسر. بچه‌جون من خسته‌م. خودتو بهم نشون بده. آخه من با این یه تیکه حلبی چه کنم؟ برید کنار. شما رو به مقدسات برین کنار بذارید ببینمش. بذارین تا چشام سو داره ببینمش... آهای یوسف... آهای...» ‌و موسیقی، فریاد را می‌بلعد... حماسه باشکوه بدن علی نصیریان؛ بدن، که ستون دست راست او است با پلاک حلبی در مشت... دست راست که بالاتر است به شانه همیشه متمایلش به چپ... حماسه بی‌بدیل سازهای زهی کششی ارکستر مجید انتظامی... پایان سکانس را به یاد بیاورید... آهای یوسف... آهای... و صدای نصیریان گم می‌شود زیر کشش آرشه‌ها و های‌های گروه کر... «فریاد فاتحانه ارواح های‌های و هلهله در تندری‌ست‌ که می‌آید». دورتر شهر پیداست نزدیک به افق... او رو به چراغ‌های کم‌سوی شهر می‌گوید کنار بروند. قسم‌شان می‌دهد کنار بروند. راستی، او رو به چه کسی سخن می‌گوید؟ «آه، ای جوان!/ مشت عسل!/ ای حنجره/ ای ارغوان!».
[تیتر و شعرهای داخل متن از «دف» رضا براهنی‌ است].


 

این خبر را به اشتراک بگذارید