13
چهار شنبه 27 اسفند 1399
شماره 8184
درنگ
123
123
پیامـک شما را درباره این صفحه می خوانیم

ای بهار آرزو!

سنت بهاریه‌نویسی سینمایی را مرور می‌کنیم
یادداشت یک
داستان بهار و سینما و بهاریه‌های سینمایی با پرویز دوایی آغاز می‌شود. دوایی آغازگر راهی است که با نوستالوژی پیوندی ناگسستنی یافته است.
ویژه
برای برادرانم میثم حمیدی و محمد درودگری دکتر به ام‌آر‌آی نگاهی می‌کند و می‌گوید: «روی پاشنه پا راه برو». بعد می‌گوید: «روی پنجه راه برو».
من خوشبخت‌ترین دختر ایران بودم وقتی از حیاط دبستان «سارا» چشم می‌دوختم به تابلوی سردر سینما «فرهنگ». در ذهنم خیال می‌بافتم، قصه فیلم و رابطه شخصیت‌ها را حدس می‌زدم و لحظه‌شماری می‌کردم تا پایم دوباره به سالن سینما باز شود.
ما اگر امروز به سینما علاقه‌ای داشته باشیم خیال می‌کنم به مقدار زیادی به‌خاطر این باشد که نخستین معارفه ما با سینما از مطبوع‌ترین طریق ممکنه صورت گرفت، با فیلم «سریال» که در شکل خوب خودش سازنده زیربنای تخیل ما، سازنده بسیاری از سلیقه‌ها و افکار، و بخشنده بینش ما بود.
در میان همه ساعت‌های یک سال، ساعت تحویل سال، طلایی‌ترین لحظه است؛ درست مثل وقتی که خورشید و زمین در مسیر گردش خود، بهترین زمان را برای عکاسی فراهم می‌کنند.
زنده‌یاد شاپور قریب کارگردان کمتر قدر‌دیده سینمای ایران که سال‌های پایانی زندگی‌اش را به سختی گذراند، آدم نازنینی بود.
سکانس افتتاحیه را باید در تناقض پیش برد. برف که سهم ما نیست اما سوزش از روی کوه مستقیم به استخوان می‌خورد تا پای شکسته در زندگی بداند که پیشوازی از بهار روزگار، دشوار است و دردناک.

کمی بهار به سینه‌ات سنجاق کن!

بهار بی‌دریغ پرسه می‌زند، دستی به سر و روی من می‌کشد که پشت پای باران، پاورچین کوچه شده‌ام تا راه رفتن یادم نرود از بس که به‌خاطر حضور کرونا همنشین خانه شده‌ام.
PDF درنگ
کوتاه درنگ
همه‌اش تقصیر بهروز افخمی بود. تمام روز را در صف «گروهبان» ایستاده بودم و برای سانس فوق‌العاده بلیت گیرم آمده بود. ساعت ۵ و نیم بود و سانس فوق‌العاده ساعت ۱۲ شب شروع می‌شد.
بهاریه های سینمایی ،سنتی که حالا می شود دیرپایش خواند به شماره های نوروزی نشریات سینمایی حال و هوای عید می بخشیدند.