اسمش از وقتی که یاد ما میآمد خیابان رودکی بود ولی همه سلسبیل صدایش میزدند. خیابانی که ابتدایش و در تقاطع خیابان آذربایجان، سینما المپیا سلطنت میکرد دهه60 هنوز سینمای شلوغی بود.
یک کم با خودمان فکر کنیم و ببینیم هر روز، چندبار کاری میکنیم که یکی، این جمله را به ما بگوید. خوب که فکر کنیم بعید نیست که جوابمان برای این سؤال، بعضی روزها «هیچ» باشد. باور کنید که بیراه نمیگویم.
برای استاد غلامرضا امامی، که دل در گرو ادبیات فلسطین دارد. جنگ بد است، نحس است، شوم است. زندگیها را نابود میکند. زندگی مردم را و خانه و کاشانهشان را از بین میبرد و هستیشان را نیست میکند.
هما و زر خاطره بود و از وینستون، همان رنگ قرمز دلربایش به یاد بزرگترها مانده بود که ما شدیم مسئول نوجوان خرید خانه. دوره، دوره آمریکاییهای قاچاق بود و تیر و بهمن و آزادی وطنی.
گرفتن پول وسایل استفادهنشده از بیمار، بستری بیش از حد لازم یا فروش گرانتر تجهیزات اتاق عمل روشهایی است که برخی از بیمارستانها از طریق آن درآمد خود را تا 30درصد افزایش میدهند.
یادم میآید بچه که بودم، از کارهایی که مادرهای دیگر میکردند و مامان نمیکرد چقدر پکر میشدم. موقع راهرفتن دستم را نمیگرفت. مرا روی زانوهایش نمینشاند، قصههای وقت خواب را برایم نمیخواند، برای شب بهخیر گفتن مرا نمیبوسید. اینها کمابیش واقعی بودند.
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .