«صحنههایی از زندگی یک کارآگاه» سومین فیلم علیرضا رسولینژاد است. همچنین سومین فیلم اوست که در هنروتجربه روی پرده میرود. دو فیلم قبلی او بین سینمای مستند و داستانی قرار داشتهاند اما «صحنههایی خارجی از زندگی یک کارآگاه» بیشتر یک فیلم داستانی است. فیلم داستان جوانی را روایت میکند که ماموریت کارآگاهی به او محول شده و تعقیب سوژه برای او بهانهای است برای دنبال کردن دغدغههایش. شهر تهران در «صحنههایی از زندگی یک کارآگاه» عنصر مهمی است، رسولی نژاد در بخشی از گفتوگوی مفصل خود با سایت هنروتجربه درباره احساسش به تهران میگوید: « خب راستش زیاد از تهران امروز سردرنمیآورم. الان معلوم نیست که سر و ته تهران کجاست؟ مثلا وقتی از سمت غرب تهران خارج میشوی، نمیدانی کی تهران تمام میشود؟ شروع و پایان تهران معلوم نیست شبیه فیلمهای هنری خیلی شهر هنروتجربهایواری شده. پایانش خیلی بیش از اندازه باز است و هرکسی هم هرکاری دوست دارد در آن میکند. ولی خب همه اینها را گفتم تا بگویم با این حال ما تهرانی داریم که بسیار باشکوه و زیباست و اتفاقا همهمان بهش بدهکاریم. این تهران باشکوه در سراسر این تهران بیشکوه دیده میشود ولی باید پیدایش کرد. فقط هم منحصر به ساختوسازهای دورههای گذشته نیست. همین الان امکان دارد کسی در همین کوچه پشتی مشغول ساخت یک ساختمان زیبا باشد.
به هر حال ما دو دسته مهاجر و فیلمساز داشتیم که به تهران آمدهاند. دستهای که از روی عشق و علاقه به تهران، به این شهر مهاجرت کرده و دستهای که از روی اجبار و با نفرت و کینه وارد این شهر شده است. خب، همانطور که میدانید دسته اول تقریبا یک اقلیت ناچیز هستند و اما تا دلتان بخواهد ما شهروندان مهاجر داریم که از روی نفرت و با نیت انتقام وارد این شهر میشوند. تهران فعلی هم نتیجه کارهای همین دسته دوم است. من به شخصه یکی از راههای نجات آن تهران باشکوه را سینما، رمان و هنر میدانم. ولی متأسفانه اغلب فیلمسازان سینمای حرفهای ما از مهاجران دسته دوم هستند و خب در فیلمهایشان هم اثری از تمدن، مدنیت و انسانیت نمیبینید. عمیقا باور دارم که تهران و حتی میشود گفت بافت شهری و معماری بسیاری از شهرهای کوچک و بزرگ ایران را «ماها» یعنی مردم با همکاری دولت و شهرداریها و نهادهای دیگر در این چند دهه خرابش کردهایم. همه این آلودگیهای دودی، صوتی و تصویری ناشی از همان نفرت و کینه به شهر و مدنیت است. کارخانههای خراب ماشینسازی ما رسما نتیجه نفرت از جهان سرمایهداریاند. به هر حال بحث مفصلی ست. ولی شخصا و بهنوبه خودم احساس میکنم به این شهر بدهکارم. این فیلم اخیرم هم یک نامه عاشقانه کوچولویی بود که تقدیمش کردم و نکته جالب اینجاست که این فیلم در جشنواره شهر امسال جایزه نگرفت. دلیلش هم این است که هیأت داوران جزء مهاجرین دسته دوم بودند. همان اکثریتی که کل این شهر را در نهادهای جورواجور در اختیار دارند و دربارهاش تصمیم میگیرند.
چهار شنبه 15 فروردین 1397
کد مطلب :
10749
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/nR97
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved