سالی که به جشنواره دعوت شدم
نگار حسینخانی _ روزنامهنگار
سیوهشت گام برداشتهایم؛ گاهی پایمان پیچ خورده، گاهی شکسته، گاهی پایی را لگد مال کرده و گاهی چابک و سر خوش هر چاله و پست و بلندیای را پریده است. در این گامهای کوتاه و بلند اما تصاویری بهخاطر مانده و خاطره شده که بیشتر نشانههای سرخوشانهای داشتهاند. من اما تنها در سالهایی حضور پر زور و کمزوری در این راهپیمایی داشتهام. سالها با خاطرات و تجربههای خانواده و مجلات فیلم از این جشن بهره بردهام و چند سالی با آتش خودم عدهای را به آن امیدوار کردهام. نخستینبار که در هیبت خبرنگار، با کارت و تشکیلات به جشنواره رفتم، همان سالی بود که «خانه پدری» کیانوش عیاری نمایش داده شد و در همان سال اتفاقی برای فیلم افتاد که به سرنوشت شخصیتش دچار شود؛ همان سالی که «عصبانی نیستم» رضا درمیشیان برای چند جشنواره پس از خود خاطرات بد ساخت و دل خیلیها را در سالن لرزاند. «رستاخیز» احمدرضا درویش در همان سالنها خاطره شد و «قصهها» آخرین فیلمی از رخشان بنیاعتماد بود که تماشا میکردیم. آن سال بود که لپتاپی خریدم و صبح تا شب از برج میلاد، سینمای ایران را لحظه لحظه رصد میکردم. همان سال که مجری نشست خبری فیلم «چ» محمود گبرلو بود و با سانسور بعضی سؤالهای خبرنگاران، نشست را به نفع حاتمیکیا تمام کرد و سؤالات را با مشورت حاتمیکیا حذف کرد. حاتمیکیا شرطش از شرکت در نشست آن بود که به سؤالات خبرنگاران درباره عربنیا پاسخ ندهد و گبرلو آن را عملی کرده بود. همان سال که خبر خواندن تیتراژ فیلم چ توسط محسن چاوشی در همه خبرگزاریها و رسانهها منتشر شد و حتی خودش در صفحه فیسبوک و ترانه سرایش آن را تأیید کرد، اما حاتمیکیا همه را تکذیب کرد و در انتقاد از فیلم درویش گفت: «من هم میتوانستم اسکار گرفتهای را دعوت کنم تا کارهایی از فیلم را انجام دهد، اما ترجیح دادم بچههای خودمان آن را بسازند». آن سال هنوز منوچهر هادی گرانترین آثار سینمای ایران را تولید نکرده و رکوردهای فروش را نشکسته بود. همان سال بود که هادی گفت: «من غباری گم در این سینما هستم که هر روز پراکنده میشوم»، وقتی این جمله از زبان حامد بهداد، بازیگر فیلم «زندگی جای دیگری است» در نشست خبری فیلم بیرون آمد، مجری نشست گفت همه پراکنده میشوند و بهداد پاسخ داد «من پراکندهتر میشوم» و حاضران خندیدند. همان سال که در نشست فیلم قصهها خبرنگاری پرسید: «شما چرا به 9دی اشارهای نکردید؟ مثل جراحی که شکم بیمارش را باز کرده اما ندوخته!» و حبیب رضایی جای کارگردان جواب داد: «اتفاقاً در خانواده ما همه جراحاند. تا آن جا که من میدانم، جراحها نمیدوزند و این کار کسان دیگری است!» و «کیهان» نوشت: «این فیلم نبود. بیشتر به یک بیانیه شباهت داشت!» و بنیاعتماد گفت اگر این بیانیه است، باز هم از این بیانیهها خواهد ساخت.
آن سال که من نخستین حضور جدیام در جشنواره را تجربه میکردم، خیلیها به تفاوت آن جشنواره با دورههای قبل پی برده بودند؛ تفاوتی که در نوع تشویقها و اعتراضهای تماشاگران خود را نشان میداد. زمانی که تماشاگران حین دیدن فیلم «پنجاه قدم آخر» کیومرث پوراحمد خندیدند و همین حرکت میرکریمی را مجبور کرد پیش از نمایش فیلمش با مخاطبان صحبت و آنان را به صبوری دعوت کند. همان سال که جهانگیر کوثری، تهیهکننده فیلم مهرجویی پیش از نمایش «اشباح» گفت: «فیلم نویی از داریوش مهرجویی خواهیم دید؛ فیلمی بسیار قوی که در کنار بازیهای درخشان بازیگران، فیلم متفاوتی است و بازی ملیکا شریفینیا، در این دوره جشنواره شگفت انگیز است». فیلمی که بسیاری را در سالن خندانده بود. جشنوارهای که «شیار 143»اش کسی را در سالن آرام نگذاشت و اشک همه را درآورد، حتی مریلا زارعی که بعد از تماشای فیلم گریهاش بند نمیآمد. من در آن جشنواره، جشنواره را دیدم و راوی آن شدم. حالا از آن سال 5گام برداشتهایم و من نخستین ورودم به این جشن را در متنم پایکوبی میکنم.