• چهار شنبه 26 دی 1403
  • الأرْبِعَاء 15 رجب 1446
  • 2025 Jan 15
دو شنبه 15 مهر 1398
کد مطلب : 83553
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/rymK
+
-

پنج باور‌نکردنی تهران

پایتخت ایران در طول 234سال گذشته اتفاقات عجیب بسیاری را از سر گذرانده است

پنج باور‌نکردنی تهران

اتفاقات عجیب در تهران کم نیست؛ از ماجرای جغدهای شوم شمس‌العماره گرفته تا داستان‌های توپ مروارید و شیوع بیماری‌های مختلف در این شهر از میان همه این اتفاقات 10ماجرا در طول حیات دویست ساله تهران را مرور می‌کنیم.

تیفوس در تهران
77سال پیش بیماری تیفوس به تهران حمله کرد؛ درست پس از آنکه نیروهای متفقین به تهران یورش آوردند، یک سال بعد تیفوس دومین ارتشی بود که به تهران حمله کرد. در جنگ جهانی دوم تنها ارتش کشورهای اروپایی نبود که به تهران آمده بود  بلکه بیش از 3هزار لهستانی نیز به تهران مهاجرت کرده بودند و در حوالی «دوشان‌تپه» مستقر شدند. مشکلات ناشی از جنگ و حضور 3هزار پناهنده لهستانی در تهران در کنار نبود بهداشت عمومی باعث شیوع بیماری تیفوس در تهران شد.
اردیبهشت 1321محمد سجادی، شهردار تهران شد. بیماری تیفوس در همه جای شهر شایع شده‌بود. در 28اردیبهشت‌ماه وزارت بهداری با مشاهده موارد متعدد تیفوس در اعلانیه‌ای از مردم تهران خواست تا مراقب این بیماری باشند. تهران، چهره‌ای آشفته به‌خود گرفته بود و از هر سو، مشکلات و معضلات برآن آوار می‌شد.
اگر چه در این سال‌ها، آب تهران نیز همواره به‌عنوان یک مشکل مطرح می‌شد اما اتفاقات و حوادث متعدد که تهران را سخت متزلزل کرده بود، این ضرورت که تهران باید لوله‌کشی شود را از میان برده بود. بیماری تیفوس خیلی زود در سطح شهر گسترش یافت. بسیاری از مردم به‌دلیل عدم‌امکانات کافی و ناآگاهی رفته‌رفته در کام مرگ فرو می‌رفتند. تهران دیگر به هیأت شهری نفرین شده درمی‌آمد. در همین روزها، دوباره شهرداری شهر، با احداث بهداری‌های سیار در سطح شهر و با همکاری وزارت بهداری توانست،تیفوس را مهار کند.
اوضاع بحرانی تهران دستگاه عریض و طویل پهلوی را تحت‌تأثیر قرار داده بود. دکترمیلسپو، یک مستشار آمریکایی که به‌منظور ساماندهی اوضاع اقتصادی دولت و تأمین مایحتاج کشور به استخدام درآمده بود و در کابینه علی سهیلی، وزیر دارایی بود ناگهان به‌دلیل آشفتگی تهران و کل کشور استعفا  کرد. چند‌ماه بعد و در مرداد 1321نیز سهیلی مجبور به استعفا شد و قوام‌السلطنه جای او را گرفت. در تمام این روزها همچنان محمد سجادی، در مقام شهردار، تهران آشفته و بحران‌زده را مدیریت می‌کرد. در این میان اخطارهای گاه و بیگاه فرماندار نظامی شهر نیز چندان تغییری در اوضاع به‌وجود نیاورد. تهران هر روز در گردابی تازه می‌افتاد و مشکلی جدید در آن ظاهر می‌شد. تغییر کابینه و حضور چهره‌های جدید نیز توانست این شهر بحران‌زده را اندکی به آرامش نزدیک کند و اقتصاد کشور به‌تدریج رو به سقوط می‌رفت.
نان گران شد. شهروندان تهرانی درحالی‌که کوپن در دست داشتند جلوی نانوایی‌ها صف می‌کشیدند. دولت جدید برای حل معضل نان تصمیم گرفت تا از روسیه گندم وارد کند. به همین منظور فرماندار نظامی شهر، به بندر انزلی رفت و تحت تدابیر امنیتی گندم‌ها به تهران انتقال داده شد. در همین زمان بود که از گوشه و کنار شهر، شنیده شد که لامپ‌های خیابان‌ها و سیم‌های برق و تلفن را می‌دزدند.حتی طرح محمدسجادی، برای کاشت سیب‌زمینی در صحرای سنگلج (پارک‌شهر امروزی) هم نتوانست مشکل معیشتی تهران را حل کند. تهران به دام معضلی حل ناشدنی افتاده بود و تا پایان جنگ جهانی، این بحران ادامه داشت. گویا سایه سنگین جنگ جهانی بر پایتخت، چنان سلطه یافته بود که هیچ‌چیز نمی‌توانست آبی باشد بر آتش برافروخته‌اش.

اعدام در تهران

تا سال‌ها یکی از جذاب‌ترین و پرطرفدارترین اتفاقاتی که در تهران رخ می‌داد، نه سیرک بود و نه نمایش‌های تخته‌حوضی و نه نمایش‌های خیابانی؛ تا سال‌های سال، یکی از مهم‌ترین جاذبه‌های تهران اعدام بود. حدود سال 1254شمسی در زمان سلطنت ناصرالدین شاه، هنگامی که امیرکبیر صدراعظم بود، با آجر در میدان پاقاپق (میدان اعدام) ستونی را برپا کرد که بعدها محلی شد برای اعدام دائمی متخاصمان.
تا زمان به قدرت رسیدن رضاشاه، همه اعدام‌ها در این میدان انجام می‌شد. اما بعد از آنکه رضاشاه به قدرت رسید، محل اعدام را از میدان پاقاپق تغییر داد و به میدان توپخانه منتقل کرد. با این اقدام ستون آجری (چوبه دار) میدان پاقاپق خراب شد و چهره همیشه کثیف و مخروبه میدان به‌تدریج ظاهری بهتر پیدا کرد.
این میدان در روزگار ناصرالدین شاه پی‌ریزی شده بود. درست هنگامی که حصار صفوی را ناصرالدین شاه برداشت و محل تقاطع آن (خیابان مولوی فعلی) و خیابان دروازه غار میدان وسیعی درست شد که بساط اعدام را در آن برپا ‌کردند. نخستین شیوه اعدامی که در این میدان استفاده شد سربریدن بود. در وسط میدان تپه‌ای خاکی قرار داشت که در وسط آن ستون آجری کوتاهی ساخته بودند به نام «قاپوق». قاپوق تخته بند با ابزاری بود که به وسیله آن بدن مجرم را محکم به آن می‌بستند تا تکان نخورد و راحت بتوان سر او را برید. همچنین موقعی که مجرم حکم شلاق داشت از این وسیله برای اجرای حکم استفاده می‌کردند.
بعد از مشروطیت و روی کار آمدن نظام جدید سیاسی، مجازات سربریدن عملی غیرانسانی تلقی شد. بنابراین به فکر چاره افتادند. تپه خاکی به مرور زمان تخریب شد و قاپوق وسط میدان هم به همین ترتیب. از این رو، تختگاهی دیوار دار ساخته شد که روی آن تیرکی چوبی قرار داشت و طناب دار را روی آن نصب کردند.
اعدام مجرمان در این میدان همراه با رسم و رسوم خاصی بود. علاوه بر اینکه پایتخت‌نشینان هیچ وقت اعدام را از دست نمی‌دادند، بسیاری از مردم از شهرهای دور و نزدیک نیز با اطلاع از اعدام مجرمان خودشان را به پایتخت می‌رساندند تا شاهد این اتفاق باشند. به کسانی که مجرمان را دار می‌زدند، میرغضب گفته می‌شد. آنها برای خود بروبیایی داشتند. از یک سو با برگزاری مراسم مجازات و اجرای حکم مجرمان ترسی از خود در میان مردم به‌جا می‌گذاشتند و از سوی دیگر، کسب و کاری هم برای خود پیشه می‌کردند. به این صورت که قبل از اجرای حکم، مجرمان را پیاده در معابر و میدان‌‌های معتبر و قبرستان‌های شهر می‌گرداندند و به زور از آنان می‌خواستند تا از مردم گدایی کنند. اگر می‌دیدند تلاش مجرمان برای گرفتن پول از مردم به جایی نمی‌رسید به جان مجرمان بدبخت می‌افتادند و آنها را روی زمین با غل و زنجیر می‌غلتاندند تا دل اهالی برای آنان به رحم بیاید و پولی در دامن آنان بریزند. این نحوه گدایی، بعدها «حق تیغ» نامیده شد.
شب قبل از اعدام هر مجرم، غذای مفصلی که عمدتا شامل چلوکباب بود برای او تهیه می‌شد و همان شب از او می‌خواستند تا اگر وصیتی دارد بگوید یا بنویسد تا به خانواده او داده شود. موقعی که مجرم را برای اجرای اعدام مهیا می‌کردند قبل از اینکه طناب‌دار را به گردن او بیاویزند سیگاری به او می‌دادند تا دم آخر، پکی بزند و بعد اعدام را اجرا می‌کردند. گفته شده است این سیگارچون از سوی یکی از رئیس‌های اداره نظمیه به نام ادیب‌السلطنه سمیعی برای اولین‌بار به یک مجرم داده شده بود به نام سیگار «ادیب‌السلطنه‌ای» معروف شد.
میدان اعدام سابق یا محمدیه کنونی از غرب به خیابان امام‌خمینی و از شرق به مولوی، خیابان شلوغ پارچه‌فروش‌ها و در انتها به پرنده‌فروش‌های فعلی می‌رسد. جریان اعدام و کشتار گناهکاران و بی‌گناهان به همین‌جا ختم نمی‌شود.

شهرداران یک ماهه

در طول 112سال استقرار شهرداری در تهران، این شهر بالغ بر 60شهردار را به‌خود دیده است؛ از یمین‌الدوله ثقفی گرفته تا کریم‌آقا بوذرجمهری و موسی مهام و غلامرضا نیک‌پی و غلامحسین کرباسچی و محمدباقر قالیباف تا امروز که پیروز حناچی شهردار این شهر است. اما در طول این 112سال، تهران چندباری شهرداران یک ماهه را به‌خود دید؛ یعنی هر شهردار کمتر از یک‌ماه بر کرسی این شهر تکیه زد و کار خاصی نکرد و از کار برکنار شد. برخی هم به‌دلیل مسئولیتی که داشتند و مابین دو شهردار که ‌باید انتخاب می‌شدند، به‌عنوان سرپرست مشغول به‌کار شدند. یعنی در روزهایی که پایتخت شهردار نداشت، بنا بر الزام قانونی، وزیر کشور یا وزیر وزارت داخله به‌عنوان مسئول شهرداری تهران به‌کار مشغول بود. اما هر چه هست در روزهایی این شهر شهردار یک ماهه داشته‌است. از میان 60شهرداری که تاکنون پایتخت را اداره کردند، قاسم‌خان صوراسرافیل، تقی خواجه‌نوری، مصطفی قلی رام و ارسلان خلعتبری شهرداران یک ماهه پایتخت بودند. این افراد که در دهه‌های 30و 40اداره تهران را در اختیار داشتند، نتوانستند بیشتر از یک‌ماه این شهر را در اختیار داشته باشند. در واقع در آن روزهایی که این افراد به‌عنوان شهردار انتخاب می‌شدند، جمعیت این شهر به بیش از یک‌میلیون نفر رسیده و امکاناتی نظیر آب لوله‌کشی و برق در تمامی شهر برقرار نشده بود و بحران‌هایی متعدد ازجمله بحران دائمی آب در تهران وجود داشت. بحران‌های تهران از یک سو و نداشتن برنامه‌ مناسب برای اداره تهران از سوی حکومت مرکزی تهران را به آشفته‌بازاری تبدیل کرده‌بود. این ماجرا تا سال 1347ادامه داشت. در واقع از میانه دهه 30تا اواخر دهه 40تهران نتوانست شهرداری مناسب به‌خود ببیند. در کنار شهرداران یک ماهه، تعداد زیادی از شهرداران تهران نیز بیش از چندماه نتوانستند بر کرسی بلدیه بنشینند. علی‌اصغر فروزان، سیدمهدی عمادالسلطنه، فضل‌الله بهرامی، عباسقلی گلشائیان، غلامحسین ابتهاج، محمود نریمان، محمد خلعتبری، محمد مهران، مهدی نامدار، نصرالله امینی، سیدمحسن نصر، نصرت‌الله منتصر، محمود دولو، فتح‌اله فرود، علی‌اکبر توانا، تقی سرلک، منوچهر پیروز ، جواد شهرستانی و... تمامی این مردان در مقام شهردار چند ماهی بر شهر تهران فرمان راندند اما اقبالشان کم‌فروغ‌تر از آن بود تا بتوانند به‌دلیل فعالیتشان نامی یابند و شهره شوند. همه آنها بعد از گذشت چندماه از کار برکنار شدند و مشکلی از مشکلات تهران نتوانستند حل کنند.

قاتلان زنجیره‌ای

تهران در عمر دویست‌ساله‌اش، جرم و جنایت کم ندیده‌است. اما دو اتفاق بزرگ در آن با بهت عمومی همراه بود؛ ظهور اصغر قاتل در سال  1312و ماجرای محمد بسیجه معروف به بیجه در سال 1383.
این دو معروف‌ترین قاتلان زنجیره‌ای تهران بوده‌اند. اصغر بروجردی یا اصغر قاتل مردی 40ساله اهل بروجرد بود. پدرش، علی میرزا نام داشت که دزد و قاتلی بنام بود. علی میرزا از راهزنان و جنایتکاران معروف دوران بود به‌گونه‌ای که مشهور است او بیش از 40مسافر و عابر را با دست خود به قتل رساند. علی میرزا از راهزنان معروف راه مشهد بود که به‌دست قزاق‌ها در ایران به قتل رسید و بعدها زن وی همراه با فرزندانش به بغداد رفتند. علی اصغر به سال 1272خورشیدی در بروجرد به دنیا آمد. اما محل تولد وی را محله عودلاجان تهران می‌دانند. او پس از مدتی کار در قهوه‌خانه‌ برادرش در بغداد به فروش آجیل و تنقلات به کودکان روی می‌آورد.
در سال 1312اصغر قاتل به‌عنوان یک قاتل زنجیره‌ای تحت تعقیب قرار می‌گیرد؛ چرا که ماجرای قتل‌های زنجیره‌ای در تهران چنان وحشتی به راه انداخته بود که کار به نفر اول کشور می‌رسد و رضاخان دستور پیگیری می‌دهد. در جریان دستگیری او، رئیس پلیس تهران موفقیتی به‌دست نمی‌آورد و با تلاش سرهنگ بهرامی - رئیس پلیس کشور- اصغر قاتل دستگیر می‌شود. او به قتل 8کودک و نوجوان در تهران و 29فقره قتل در بغداد و لواط با همه مقتولین اعتراف می‌کند. بالاخره در 15خردادماه سال 1313او را در دادگاه محاکمه می‌کنند. در جریان دادگاه و محاکمه تعداد زیادی از مردم در دادگاه حاضر ‌شدند. بالاخره اصغر قاتل با اعتراف به 35قتل در 6تیرماه 1313در میدان توپخانه  اعدام شد. اتفاقی دیگر در سال 1383رخ داد. محمد بسیجه معروف به محمد بیجه در پاکدشت تهران به اتهام آزار جنسی و قتل کودکان بازداشت شد. او کارگر کوره‌پزخانه‌ای در همان منطقه بود که به تجاوز و قتل بیش از ۱۷ کودک و ۳ بزرگسال اعتراف کرد. ماجرای قتل کودکان در اطراف تهران، به‌عنوان بزرگ‌ترین پرونده جنایی یک قرن اخیر در ایران شناخته شد و به‌شدت افکار عمومی را در کشور تحت‌تأثیر قرار داد.پس از چندهفته برگزاری دادگاه، حکم اعدام او صادر و در 26اسفندماه 1383در حضور بیش از 5هزار نفر اعدام شد.

خانم  هفت هزارساله معادلات را به‌هم ریخت

خیلی‌ها قدمت تهران را قریب به 5هزار سال می‌دانند. استناد آنها در واقع به تاریخ ری است که خیلی پیش‌تر از آنکه تهران به‌عنوان شهر معرفی شود، وجود داشته است؛ با تمام عناصر از یک‌ زندگی شهرنشینی آن زمان. اما جالب اینجاست که گاهی آثاری کشف می‌شود که همه معادلات را به‌هم ریخته و تمامی تحقیقات را زیر سؤال می‌برد. در مورد تهران هم‌چنین نکته‌ای صادق است. کشف اسکلت یک‌ خانم با قدمت 7هزار ساله سبب شده تا پیشینه تهران به 2هزار سال دورتر برود.
در دی‌ماه سال1386 اسکلت انسانی در منطقه مولوی تهران متعلق به حدود 7هزار سال پیش کشف شد که همه گمانه‌زنی‌ها در مورد پایتخت فعلی ایران را دچار تحول کرد. این اسکلت 7هزار ساله هنگام حفاری شبکه فاضلاب در محله مولوی تهران کشف و بعدها به وسیله رایانه تصویرسازی شد. این مسئله ثبت‌نام تهران در فهرست شهرهای باستانی کشور را هم به‌دنبال داشت. اما زمانی چنین ادعایی مورد تأکید باستان‌شناسان قرار گرفت که آزمایش‌های انجام‌شده روی 4 نمونه از سفال‌ها توسط تیم متشکل از پژوهشگران پژوهشکده حفاظت و مرمت، مهر تأییدی بر سکونت در محدوده شهری تهران از 7هزار سال پیش زد.
اینطور که پژوهشگاه میراث فرهنگی نیز اعلام کرد تعدادی از نمونه سفال‌های حاصل از کاوش‌های خیابان مولوی تهران برای تعیین قدمت به آزمایشگاه «سالیابی ترمولومینسانس»، پژوهشکده حفاظت و مرمت پژوهشگاه میراث فرهنگی تحویل شد که آزمایش انجام شده روی   4 نمونه از سفال‌های ترانشه، یکی مربوط به تدفین اسکلت زن 7هزار ساله بود. با این حساب تاریخ 6هزار و950 تا 6هزار و870سال پیش برای وجود زندگی در تهران به نوعی تأیید شد. از سویی قدمت 2نمونه دیگر از سفال‌ها هم متعلق به هزاره سوم پیش از میلاد مسیح یعنی 5هزار سال پیش تخمین زده شد.
در این بین بررسی‌ها بیشتر به تقویت یک‌ فرضیه انجامید. آنگونه که چشمه‌علی در دوران باستان مرکزیت داشته و میدان مولوی هم می‌تواند یکی از روستاهای اطراف آن بوده باشد. بنابراین همان‌طور که تهران امروز دارای روستاهایی در اطراف خود است، چشمه‌علی در دوران باستان نیز منطقه استقراری و از دیدگاه باستان‌شناس‌ها یک مرکزیت باستانی همچون سیلک، شوش و نقاط دیگر ایران است.

77سال پیش بیماری تیفوس به تهران حمله کرد. درست پس از آنکه نیروهای متفقین به تهران یورش آوردند، یک سال بعد تیفوس دومین ارتشی بود که به تهران حمله کرد. در جنگ جهانی دوم تنها ارتش کشورهای اروپایی نبود که به تهران آمده بود بلکه بیش از 3هزار لهستانی نیز به تهران مهاجرت کرده بودند و در حوالی «دوشان‌تپه» مستقر شدند. مشکلات ناشی از جنگ و حضور 3هزار پناهنده لهستانی در تهران در کنار نبود بهداشت عمومی باعث شیوع بیماری تیفوس در تهران شد.


 

این خبر را به اشتراک بگذارید