• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
یکشنبه 19 اسفند 1397
کد مطلب : 50382
+
-

تلفن و سینمای ایران در 3 برداشت

زنگ‌ها برای که به‌صدا درمی‌آید؟

زنگ‌ها برای که به‌صدا درمی‌آید؟

مسعود پویا 

یکی از تصاویر آشنای ملودرام‌های ایرانی چهره درشت بازیگر مرد یا زنی بود که بعد از پایان مکالمه‌اش خیره به گوشی تلفن نگاه می‌کرد. برای رساندن مفهوم بهت و حیرت، سال‌ها بازیگران سینمای ایران به شکلی مضحک به گوشی تلفن نگاه می‌کردند؛کاری که احتمالا هیچ کس در زندگی واقعی آن را انجام نداده (از بس که بی‌معناست) ولی در فیلم‌ها فراوان تکرار می‌شد (از بس که کلیشه‌ها از فیلمی به فیلمی دیگر راه پیدا می‌کنند).

جدای از اینها داستان تلفن و سینمای ایران آن‌قدر طولانی است که پرداختن به آن فضایی بسیار گسترده‌تر از این مجال محدود می‌طلبد. این مختصر، مروری است بر 3 فیلم ایرانی که تلفن در آنها کارکردی مهم و به‌ یادماندنی دارد.

برداشت اول: کندو

تماس بی‌حاصل


در «کندو» (فریدون گله1354) به عنوان یکی از شاخص‌ترین فیلم‌های خیابانی دهه50، به شکلی هنرمندانه از تلفن در جهت مضمون تلخ و سیاه و ناامیدانه اثر بهره گرفته شده است. فیلم با آزادی اِبی و آقاحسینی از زندان آغاز می‌شود. از دل پرحرفی اِبی و پاسخ‌های کوتاه آقاحسینی، در همان سکانس اول با شخصیت‌های اصلی آشنا می‌شویم. 

اِبی جوان خلافکاری است که به خاطر خلاف‌های کوچک مدام به زندان می‌افتد ولی آقاحسینی که قتل کرده بعد از 17سال از زندان آزاد شده. فریدون گله فیلم را با پرسه‌زدن آدم‌ها در خیابان‌های شهر آغاز می‌کند؛ آدم‌های دربه‌دری که هدف مشخصی ندارند. اِبی امیدوار است که اوضاعش روبه‌راه شود؛«آقا فکری یه شماره تلفن بهم داد. با یه نامه. گفته تلفن کنم و برم پیش یارو. یوسف رضایی هم آقا فکری فرستادش سرکار با یه نامه از تو همین زندون».

در سکانس بعدی شاهد ورود اِبی به باجه تلفن عمومی هستیم. اِبی به شماره‌ای که از همبندش گرفته زنگ می‌زند و فیلمساز قطع می‌کند به تصویری از تلفنی که کسی به آن جواب نمی‌دهد. زنگ تلفن ادامه دارد و ما صدا را روی خانه‌ای اعیانی می‌شنویم. این تلفنی است که هرگز جوابگوی اِبی نخواهد بود. گله در انتهای فیلم به امید واهی برای یافتن کار ارجاع می‌دهد؛ جایی که او در گذر از خان هفتم آن‌قدر کتک خورده که به سختی می‌تواند روی پایش بایستد. نگاه اِبی به پیرمرد مهربانی که مخالف رفتار خشونت‌بار دیگران است با تصویری درشت از پیرمرد همراه می‌شود و ما روی این کلوزآپ صدای زنگ تلفن را می‌شنویم. با این صدا باز می‌گردیم به ابتدای فیلم. به امید واهی اِبی برای یافتن کار و رهایی از دربه‌دری. زنگ تلفن در فیلم کندو به مثابه سراب رسیدن به زندگی بهتر و یافتن شغل آبرومند مورد استفاده قرار گرفته است. این صدای زنگ تلفن که هرگز به آن جواب داده نمی‌شود در یادها می‌ماند، مثل خیلی از جزئیات به ظاهر بی‌اهمیت اما بامفهوم فیلم کندو. 

برداشت دوم: زنگ‌ها

تلفن به مثابه تهدید


تلفن زنگ می‌خورد شخصی گوشی را برمی‌دارد. فردی ناشناس پشت خط است که منادی مرگ است و معمولا کمی پس از قطع تماس آنچه گفته رخ می‌دهد.

این یکی از تکرارشونده‌ترین شیوه‌های استفاده از تلفن در فیلم‌های سینمایی بوده است. احتمالا حافظه تصویری همه ما پر از فیلم‌هایی (اغلب خارجی) است که در آنها چنین اتفاقی رخ می‌دهد. فیلم «زنگ‌ها» (محمدرضا هنرمند 1365) دقیقا براساس این الگو ساخته شده است. محسن مخملباف- فیلمنامه‌نویس‌ زنگ‌ها- احتمالا با توجه به همین موضوع داستان را در وضعیتی که زمان و مکان در آن نامشخص است روایت می‌کند. در زنگ‌ها که فضایی شیک و فرنگی‌مأب دارد مردم به وسیله تلفن از سوی شخص یا اشخاص ناشناس به مرگ تهدید می‌شوند. تهدیدشدگان یکی پس از دیگری به طرزی مرموز به قتل می‌رسند. پلیس هرچه می‌کوشد نمی‌تواند گره قتل‌های زنجیره‌ای را باز کند. خبرنگاری که در روزنامه‌ای ناموفق کار می‌کند داستان را دنبال می‌کند. گزارش‌های جنجالی خبرنگار، تیراژ روزنامه را بالا می‌برد. تعداد قتل‌ها آن‌قدر بالا می‌رود که مرده‌شور شهر، فرصت سرخاراندن هم ندارد.

عاقبت خبرنگار هم قربانی تماس‌های تلفنی مشکوک می‌شود، بی‌آنکه سرنخی از فرد یا افرادی که قتل‌ها را انجام می‌دهند به دست بیاید.

تلفن به مثابه تهدید، جانمایه فیلم محمدرضا هنرمند است؛ محصولی از حوزه هنری که با فضایی شبیه به فیلم‌های خارجی، نسبتا مورد توجه تماشاگران قرار گرفت ولی اغلب نقدهایی که درباره فیلم منتشر شد لحنی منفی داشتند. 

برداشت سوم:

شاید وقتی دیگر


در «شاید وقتی دیگر» (بهرام بیضایی1366) تلفن از یکی از عناصر تکرارشونده فیلم است. رنگ زرد باجه تلفن عمومی، زمان اکران فیلم از سوی منتقدان به عنوان نشانه‌ای از هشدار و خطر و تنگنا یاد شد. تلفن عمومی که کیان از آنجا به همسرش - مدبر- که گوینده مستندهای خبری تلویزیون است زنگ می‌زند. وقتی مدبر از کیان می‌خواهد تا گوشی را نگه‌دارد تا بتواند بقیه گفتار متن مستند را بخواند، صبر و انتظار کیان در باجه تلفن عمومی که در محاصره مردمانی خشمگین که با سکه به شیشه باجه می‌زنند، باعث به‌هم ریختگی و آشفتگی‌اش می‌شود. کیان مثل اغلب شخصیت‌های فیلم بیضایی مسئله هویت دارد. شاید وقتی دیگر اقتباسی از «مارنی» هیچکاک است؛ فیلمسازی شهره به استفاده خلاقانه از تلفن در خدمت خلق هیجان و تعلیق و حادثه. در فیلم بیضایی تلفن بیشتر وسیله‌ای است برای افزایش سوءتفاهم و سوءظن؛ سوءظنی که مدبر نسبت به کیان پیدا کرده و یکی از نشانه‌هایش تماس مدبر با تلفن خانه و شنیدن مداوم بوق اشغال است. کیان قبل از خروج از منزل گوشی تلفن را روی زمین گذاشته تا خط اشغال شود؛ کاری که شوهر بدگمانش را بدگمان‌تر می‌کند. کیان در جست‌وجوی هویت گمشده‌اش است و مدبر در جست‌وجوی مردی که تصور می‌کند با همسرش رابطه دارد. در شاید وقتی دیگر تلفن به عنوان وسیله‌ای ارتباطی، بیشتر به گسست روابط یاری می‌رساند تا مکالمه و همکلامی. تا اینکه گره‌ها گشوده و ماجرا ختم به‌خیر می‌شود. هم مدبر سوءتفاهمش برطرف می‌شود و هم کیان نیمه‌گمشده‌اش را می‌یابد.

این خبر را به اشتراک بگذارید