• پنج شنبه 28 فروردین 1404
  • الْخَمِيس 18 شوال 1446
  • 2025 Apr 17
دو شنبه 25 فروردین 1404
کد مطلب : 252716
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/BgKmY
+
-

موهایم را در آسیاب سفید کردم

بازمانده نسل آسیابان‌های خراسان بیش از نیم‌قرن آرد آسیاب کرده است

زندگی
موهایم را در آسیاب سفید کردم

رابعه تیموری-  ‌روزنامه نگار

دستاری که به سر بسته، موهای سفید تنکش را در خود پنهان کرده‌است. این دستار سفیدرنگ دنباله‌دار چند لایه 6متری، جزء جدانشدنی پوشش مردان پا به سن گذاشته روستای فرمان‌آباد به شمار می‌آید، ولی شیرعلی حتی وقتی جوانکی تازه‌رس بود، بدون دستار پای آسیاب نمی‌نشست تا تاری از موهای سیاهش ناغافل روی آردهای سفید مشتریان ننشیند و رزق سفره و مایه تنور نان‌پزی مردم پاک و پاکیزه به دستشان برسد. حالا هم که نه از زلف و کاکل جوانی پیرمرد آسیابان نشانی مانده و نه تنور خانه‌های اهالی فرمان‌آباد دائما الوگرفته و تافته است، او رسم پاکیزه‌کاری‌اش را زمین نگذاشته و در میانه دهه هشتم زندگی‌اش میراث‌دار امین آسیابان‌های خوشنام خطه خراسان است که سال‌ها پیش سنگ‌های آسیاب‌شان از چرخش وامانده‌اند.

آسیابی برقرار
تا رسیدن تموز تابستان بیشتر از 2‌ماه مانده، اما خورشید آسمان فرمان‌آباد زودتر از موعد شال و کلاه کرده و تند و تیز و به قهر کوچه پس‌کوچه‌های روستا را گز می‌کند. زمین‌های گندم‌کاری فرمان‌آباد از خانه‌های اهالی چند فرسخی فاصله دارد و تک و توک مردان کشاورزی که تا بالا آمدن آفتاب در خانه مانده‌اند، آرام و اختلاط‌کنان سراغ کشت و کارشان می‌روند. تنها آسیاب فرمان‌آباد در میانه روستا قرار گرفته است. روی پیشانی در کوتاه آهنی‌اش تابلو و نشانی نصب نشده تا نشان دهد اینجا سنگ آسیابی می‌چرخد و از آسیاب خاموشی هم که در تاریک و روشن فضای اتاقکش جاخوش کرده، صدایی به گوش نمی‌رسد. شیرعلی از دم چاشت که از خانه بیرون زده به عادت هر روزه‌اش در آسیاب را باز کرده و حالا در سایه دیوار آجرچینش به انتظار مشتری نشسته است. باد و باران رویه گچی دیوار آسیاب را پس زده، اما پی قطور دیوار برای سال‌ها برقرار ماندنش کفایت می‌کند.

گذر غریبه‌ها به فرمان‌آباد می‌افتد
پیرمرد به دیدن گرد و خاک خودرویی که به طرف او می‌آید، چشم تیز می‌کند و وقتی خاطرجمع می‌شود که سرنشین خودرو به‌دنبال نشانی آسیاب می‌گردد، منتظر می‌ماند تا با گونی گندم سراغش بیاید! تا تابستان که کشت بهاره زمین‌داران فرمان‌آباد به محصول برسد، چند ماهی مانده و این روزها فقط از شهر و روستاهای دور و نزدیکی که آسیابی ندارند، تتمه کشت گندم پارسال را برای آرد کردن برایش می‌آورند. کیسه گندمی که در دست جوان پژوسوار سنگینی می‌کند، به اندازه 10کیلویی وزن دارد. چندان نمانده که کار و زحمت، کمر پیرمرد را خم کند، ولی قبراق‌تر از جوانک گونی را روی دوشش می‌گذارد و به داخل آسیاب نیمه تاریک فرومی‌رود. گندم‌ها را که زمین می‌گذارد، دستی توی آن می‌برد و درحالی‌که الک آویخته به دیوار را از روی میخ برمی‌دارد، می‌گوید: «گندم بهاره پارسال است؟ زمستانه که نیست.» جوانک اتوکشیده چندان از بار گندم سردرنمی‌آورد و به سفارش مادر آنها را به آسیاب آورده تا آرد تنور کلوچه‌پزی او برای نوه‌ها را روبه‌راه کند.

گندم‌هایی که به سرعت برق آرد می‌شوند
سیم‌های آویزان برق روی دیوارهای گچی آسیاب راه گرفته‌اند و نور لامپ 60وات گوشه اتاقک تنها روشنایی آسیاب است، اما چشم‌های پیرمرد هنوز آنقدری سو دارد که سنگریزه‌ها را لابه‌لای گندم‌ها تشخیص دهد. پیرمرد‌ تر و فرز بشکه فلزی گوشه دیوار را زیر الک می‌سراند و نیمی از گندم‌ها را روی سیم‌های فولادی کف الک سرازیر می‌کند. به هر تکان دست‌های پیرمرد که گندم‌ها تند و پرشتاب از لابه‌لای سیم‌ها به داخل بشکه می‌لغزند، قوس کمان کمرش هم بیشتر می‌شود، اما موقع چرخاندن الک از
بالا رفتن دستار سفیدش غافل نمی‌شود تا تار مویی گندم‌ها را از پاکیزگی نیندازد. وقتی گندم‌ها الک شدند و ترازوی گوشه آسیاب وزن آنها را بی‌کم و زیاد نشان داد، دوشاخه آسیاب را به داخل پریز برق فرومی‌برد و بشکه گندم را توی کلاهک مکعبی گل و گشاد چرخ آسیاب خالی می‌کند. با فشردن کلید اتصال برق سکوت آسیاب یکباره می‌شکند و تل گندم داخل کلاهک آرام و با حوصله از لوله ناودان‌مانند آن، راه می‌گیرد و به داخل استوانه‌ای آهنی می‌لغزد که تیغه‌های داخل آن حکم سنگ آسیاب را دارند. کیسه پارچه‌ای که شیرعلی به انتهای ناودان کیپ کرده، مسیر گندم‌ها را سرراست کرده و آردهای نرم و سفید بدون ریخت و پاش به داخل دبه آهنی زیر ناودان می‌ریزند.




 

این خبر را به اشتراک بگذارید