جشن لنگبندان در قهوهخانهها و اعطای مقام استادی
لیلا باقری
بهنظرم شایستهسالاری وقتی از بین رفت که «لنگ» تبدیل شد به پارچهای بیارزش که به درد پاککردن میخورد؛ هرچه هم کهنهتر بهتر و آبگیرتر. البته نسل جدید همین را هم بهخاطر نمیآورد؛ چون دستمال جادویی و نانو و چندکاره جای لنگ را گرفته است. اما در گذشته لنگ معنایی فراتر از این حرفها داشت و لنگبندان، یکی از آداب و رسوم مهم و پی و بنیاد شایستهسالاری. قبل از شرح این مراسم، بد نیست بدانیم «لنگ» از کجا آمد. در کتاب «فتوت و اصناف» مهران افشاری درباره پیدایش لنگ به داستان آدم اشاره شده که به زمین تبعید شد و برگهای انجیری که با آن خود را پوشانده بود، خشک و او نزد جبرئیل از این برهنگی شرمنده شد. جبرئیل که حالت او را دید «دوشانداز» خود را به آدم داد... این قصه میگوید نخستین کسی که لنگ بست آدم(ع) بود.
بعضی به این لنگ، تنوره هم میگفتند؛ چون تنها کسی حق داشت آن را ببندد که در کار خود پخته باشد. معتقد بودند که تنوره بر دور کمر استاد مثل تنور است و هرکه درون تنوره برود، پخته است و باید مسائل را بداند تا اگر خامی یا شاگردی و تازهکاری به او برسد، پخته شود. پیران شغلها معتقد بودند که صاحب لنگ، یعنی کسی که در پیشه خود لنگ میبندد باید 4صفت داشته باشد؛ مثل خاک افتاده، مثل آب رونده، مثل باد در سیر و سلوک و مثل آتش گرم باشد تا اگر خامی به او رسید، پخته شود.
و اما لنگبندان... این مراسم یکی از جشنهایی بود که در طهران قدیم داخل قهوهخانهها انجام میشد و جشن به استادی رسیدن شاگرد بود. وقتی شاگردی به درجه استادی میرسید و این درجه مورد قبول استاد هم بود، به خرج شاگرد، استاد جشنی میگرفت و طی مراسمی لنگ دورکمر خود را به کمر شاگرد میبست. البته رسیدن به این مقام سخت بود و به این آسانی کسی اسم استاد روی خودش نمیگذاشت.
اجرای مراسم لنگبندان 2حسن بزرگ داشت؛ اول اینکه تا کسی در انجام کار به تبحر کافی نرسیده بود، حق نداشت بگوید من استادم و مردم را گمراه کند و کارشان را لنگ بگذارد و دوم اینکه استاد در شب لنگبندان از شاگرد قولهایی میگرفت مبنی از خدمت صادقانه و روراستی با مردم و... . شاگرد هم که احترام زیادی برای استاد قائل بود گاه تا پایان عمر روی این قولش میماند. با همین رسمها بود که افراد در جایگاه درست قرار میگرفتند و کارها بهدرستی انجام میشد و اعتماد بین مردم بیشتر بود. این مراسم میگوید خدمت به مردم آنقدر قداست دارد که تا کسی در انجامش متبحر نشود، حق ندارد لنگ خدمت به کمر ببندد؛ خدمت در هر جایگاه و مرتبه اجتماعی.
خلاصه که لنگ، پیشبند، تنوره یا هرچیزی که استادان در پیشههای مختلف به کمر خود میبستند باعث میشد هرکسی بهراحتی ادعای استادی نکند که:
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سِکندری داند
نه هر که طَرْفِ کلَه کج نهاد و تُند نشست
کلاهداری و آیینِ سروری داند