• سه شنبه 18 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 28 شوال 1445
  • 2024 May 07
یکشنبه 31 مرداد 1400
کد مطلب : 138313
+
-

نماد؛ دروازه ورود به جهان معانی

یادداشت یک
نماد؛ دروازه ورود به جهان معانی


امید جهان‌تیغ ـ مدیر گروه معماری دانشگاه بینالود

ما محیط‌مان را می‌سازیم یا محیط ما را؟ برخلاف «یونگ» که معتقد بود انسان‌ها فارغ از محیط در ناخودآگاه خود هسته مشترکی را حمل می‌کنند «اورت» معتقد است محیط چنان در اعماق تاریک ناخودآگاه نفوذ می‌کند که مجال دسترسی به کهن‌الگو را می‌رباید. در این گفتار درنگ به وجه نمادین جسم محیط زندگی انسان که در معماری و عناصر طبیعی تجلی می‌یابد، می‌پردازیم. بنابراین در اینجا زوایای مختلف جنبه فیزیکی و مادی شده محیط، به‌عنوان تن‌افزوده و گسترده‌شده فردی و اجتماعی که واجد جنبه نمادین است، همچنین ضرورت حفظ و تعامل با آنها بحث می‌شود.
تمام جهان انسانی از طریق نمادهای زبانی و شکلی دوام می‌یابد. به بیانی دیگر انسان از طریق نمادین کردن مفاهیم و ادراک خود علیه ‌مرگ و فراموشی طغیان می‌کند. تمدن انسانی یعنی تاریخچه خلق نماد. نماد، دروازه ورود به جهان معانی است که در هر دوره زمانی در یک مکان زیسته شده‌اند؛ یعنی هر نماد پنجره‌ای را به یک زمان و مکان منحصر‌به‌فرد می‌گشاید. حال اگر این نماد در قالب معماری و منظر در جسم طبیعت حک شود، محیط «انسان ساخت» شکل می‌گیرد؛ محیطی که بخشی از آن در قالب ساخت بناها یا طراحی باغ‌ها و چشم‌اندازها متجلی می‌شود و بخش دیگر در معنابخشی به عناصر طبیعی موجود مانند کوه‌ها، رود‌ها، آسمان و زمین.
دماوند سمبل معنای استواری و دوام و در عین حال زندان تمام پلیدی‌ها یعنی ضحاک است. مسجد امام اصفهان آرزوی انسان ایرانی عصر صفوی است برای خلق آنچه در مورد بهشت وعده داده شده بر زمین خیال می‌کرده است؛ در واقع آرزوی او برای تبدیل محیط زندگی‌اش از آنچه هست به آنچه آرزویش را دارد. هر بنای معماری یا هر عنصر طبیعی نمادین که از اعماق وجود با تکیه بر ریشه‌ها و آزاد از تصاویر بیرونی خلق می‌شود به‌دنبال تجسم‌بخشی به رازی است که فهمیده می‌شود اما قابل‌بیان نیست و باید در قالب یک بنا یا یک عنصر در جسم طبیعت حک شود؛ طغیانی بر فراموشی و میرایی است؛ حمل‌کننده جسم و روح ماده و معنای انسان‌ها در هر زمان است؛ به بیان دیگر هر عنصر نمادین محیطی چه در قالب معماری و چه به‌صورت عنصر طبیعی یعنی آستانه یک دوره زمانی به شیوه زندگی، نگاه‌ها، آرزوها و ترس‌های مردمان آن زمان.
نمادهای محیطی فقط در‌برگیرنده هویت درگذشتگان نیستند بلکه بعضا با ماهیتی مستقل در‌برگیرنده زمان‌های زیسته آنها هستند؛ به‌عبارت دیگر، اشیایی که فارغ از خدمت به انسان، نقشی مهم در شکل‌گیری شبکه شناختی تعاملی یک جمع  ایفا می‌کنند اما انسان در مرکز آن نیست بلکه بخشی از آن است. گذشته در دسترس ما نیست و از میان رفته اما این نمادها و یادواره‌ها هستند که دسترسی به بخشی از واقعیت آن زمان گذشته یا بازتعریف آن از نو را امکان پذیر می‌کنند. از این طریق است که ما به تفسیر رویاها و واقعیت مردم یک زمان یا یک مکان دست پیدا می‌کنیم. اینکه به چه می‌اندیشیدند؟ از چه می‌ترسیدند و یا چه چیزی را مخفی می‌کردند؟ اینکه گذشتگان چه چیزی را به‌عنوان آینده تصویر می‌کردند؛ آنچه اکنون در لایه‌های مختلف خودآگاه و ناخودآگاه جامعه جاری است  یا می‌تواند در قالب آرزوهای یک جمع تصویری از آینده باشد.
از این‌رو معماری و عناصر نمادین آرزوها را به تجربه قابل‌زیست بدل می‌کنند؛ زهدان‌هایی هستند که هر یک در ساخت، به عمل‌درآوردن و تجسم حقیقی جنبه‌های مختلف مادی و معنوی جامعه نقشی اساسی و غیرقابل‌جایگزین دارند؛ بنابراین محیط انسان ساخت و مفاهیم درونمایه آن بخشی از شالوده و ساختار فرهنگی هر جامعه است که به‌صورت یک نماد در جهان بنا می‌شود. در واقع اینها شالوده‌هایی قلمداد می‌شوند که توان پیوند دادن گذشته، حال و آینده را دارند. هر زمان که بنایی از دست می‌رود، رودی خشک می‌شود یا جنگلی می‌سوزد، فقط یک شیء از دست نمی‌رود بلکه گنجینه‌ای از مفاهیم، افسانه‌ها یا هویت انسانی از دست می‌رود. سؤال اینجاست که آیا ما اهمیت این نمادها را درک می‌کنیم و برای ساخت آینده به ذخایر گذشته و حال اتکا می‌کنیم؟
حذف هر بنای نمادین به‌معنای از بین بردن شیوه فکر و نوع زندگی مردمانی است که آن را پدید آورده‌اند و این به‌معنای وارد آوردن خدشه‌ای جبران‌ناپذیر به انسجام و پویایی پیکره به هم تابیده هر فرهنگ است؛ فرهنگی که به حفظ تن خود نمی‌اندیشد، ناگزیر از نسیان است. زاینده‌‌رود، کوه چهل‌دختر، دماوند و برج آزادی  بخشی از محیط‌زیست یا فقط بناهای به ارث رسیده نیستند بلکه شکل‌دهنده جسم و روح فرهنگی هستند که سده‌ها در طوفان حوادث خود را از نو به نو نه‌تنها به یاد آورده که بازآفریده است. دوام هر تمدن در گرو ایجاد و انعکاس هویت فردی و اجتماعی به واسطه نماد‌هاست. این نمادها پیوند‌دهنده انسان ایرانی نه‌تنها به آنچه بوده است، بلکه به آنچه هست و یا آنچه آرزو می‌کند باشد، هستند.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید