• شنبه 8 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 18 شوال 1445
  • 2024 Apr 27
چهار شنبه 9 اسفند 1396
کد مطلب : 8099
+
-

موجودات خیالی تهران

شهرام فرهنگی| روزنامه‌نگار:

2نفر روی نیمکت پارک نشسته‎‌اند و بعد... امکان وقوع اتفاق‌های مختلف وجود دارد؛ مثلا ممکن است به طرزی مرموز چیزی ردوبدل کنند؛ نامه‌ای، بسته‌ای، شیئی... یا به بستنی‌هایشان لیس بزنند و با تماشای بازی بچه‌ها، یاد خاطره‌های دوران کودکی بیفتند و دیالوگ‌هایی گفته شود. حتی این می‌تواند شروع داستانی عاشقانه باشد یا... . پارک، یکی از جذاب‌ترین فضاهای شهری برای نوشتن داستان و فیلمنامه است.   «گل‌های داوودی» از عاشقانه‌های دهه60 بود که در سینماهای ایران زیاد دیده شد. مردم مثل آن زوج نابینای فیلم گل‌های داوودی، روی صندلی‌های پارک کنار هم می‌نشستند و حتی دیده شده بود که صدای شخصیت مرد فیلم را تقلید می‌کردند و صدای خنده‌ها... صدای خنده‌ها در «دزد عروسک‌ها»؛ فیلمی که برای خنداندن بچه‌های دهه60 ساخته شده بود ولی در حقیقت پر از صحنه‌های وهم‌آلودی بود که مثل گل‌های داوودی در «پارک شفق» می‌گذشت. پارک شفق یکی از مکان‌های معروف در محله یوسف‌آباد تهران است.

البته این پارک کوچک هرگز شهرتی مثل پارک‌های ملت، لاله و ساعی پیدا نکرد؛ منظور اینکه اگر قرار باشد کسی پارکی را در تهران برای گردش انتخاب کند، بعید است گزینه‌ای به نام شفق جزو انتخاب‌هایش باشد ولی بدون تردید یکی از قدیمی‌ترین و زیباترین پارک‌های پایتخت ایران است. قدم‌زدن در این پارک قدیمی البته حکایت‌هایی رعب‌آور را هم به‌خاطر می‌آورد. در زمان‌های قدیم (مثلا سال‌های دهه60) در محله یوسف‌آباد شایعه شده بود که این محل (پارک شفق) در گذشته قبرستان بوده و بعد تصمیم گرفته‌اند که آن را به پارک تبدیل کنند.

این خبر ترسناک باعث شده بود که آدم‌ها در زمان قدم‌گذاشتن روی کفپوش‌ها و قلعه‌های طراحی‌شده درون پارک، به هرحال به آنچه ممکن است زیر پایشان وجود داشته باشد، فکر کنند! به این ترتیب پارک شفق در ظهر خلوت تابستان، با میوه‌های کاج خشک‌شده و افتاده روی علف‌هایش، با ریشه‌های بیرون‌زده درخت‌های بید مجنون از خاک، با مجسمه‌های آدم‌های برنزی‌اش که پوست‌شان زیر گرم‌ترین خورشید تابستان عین ماهیتابه داغ شده بود، بسیار ترسناک به ‌نظر می‌رسید.

بنابراین بلافاصله تحقیقات محلی آغاز شد. در این سال‌ها هم چند فرضیه برای یافتن ریشه آن شایعه مطرح شده است؛ یکی اینکه این محل در گذشته گودالی عمیق بوده که اهالی، زباله‌هایشان را در آن می‌ریخته‌اند و این احتمال وجود دارد که شایعه وجود قبرستان، حاصل یادآوری ظاهر متروک و اسفناک این گودال باشد. فرضیه دیگر این است که این شایعه ساخته ذهن بچه‌هایی‌است که در دبستانی قدیمی ـ درست روبه‌روی شفق ـ درس می‌خواندند و در واقع این پارک، حیاطِ بازی‌شان بود. به ‌نظر می‌رسد فرضیه دوم، به حقیقت نزدیک‌تر باشد.    

در مجموعه داستان «رؤیای تهران» نوشته شرمین نادری 14داستان کوتاه وجود دارد که همگی درباره شهر تهران و مکان‌هایی‌است که هویت تهران را تشکیل می‌دهند؛ مکان‌هایی که به نوعی، نوستالژی مردم پایتخت به حساب می‌آیند. در این مجموعه، داستانی با عنوان «پارک سنگی» وجود دارد که در پارک جمشیدیه تهران اتفاق می‌افتد. راوی که دختری جوان است همراه دایی و پسردایی و پدربزرگ و خواهرش با اتومبیل دایی که قدیمی‌است و قدرت بالارفتن از سربالایی تند را ندارد، به پارک سنگی جمشیدیه می‌روند.

هنگامی که اتومبیل دارد از سربالایی بالا می‌رود نه‌تنها در راه می‌ماند که حتی به عقب برمی‌گردد چون ترمز دستی‌اش کار نمی‌کند. ابتدا داغ می‌کند و خواهرها با دایی آن را هل می‌دهند، بعد هم ترمز می‌برد و... . ادامه ماجرا، از این نوشته، داستان موفقی در لوکیشن پارک جمشیدیه تهران ساخته است.   یکی از نخستین آثار ادبی که با شنیدن اسم پارک به یاد آدم می‌آید، بدون تردید «ژوراسیک‌پارک» نوشته مایکل کرایکتون ـ نویسنده آمریکایی ـ است. این رمان هیجان‌انگیز که در آن دایناسورها به کره‌زمین بازمی‌گردند خیلی زود پرفروش شد و نسخه سینمایی آن هم هنوز طرفداران بسیاری دارد.

این اشاره، البته بهانه‌ای‌است برای نوشتن از ژوراسیک‌پارک تهران یا بوستان دایناسورهای متحرک که در میدان بهرود سعادت‌آباد تهران ساخته شده است. این پارک با مجسمه گونه‌های مختلف دایناسور‌ها، محیطی جذاب برای گروه سنی کودک و نوجوان است.

این خبر را به اشتراک بگذارید