علی عمادی
1- ابراهیم حاتمیکیا از مکتب «روایت فتح» و مستند برآمده در طول این سالها نشان داده که ماجراهای واقعی را بهتر از داستانهایی روایت میکند که از لابهلای تخیل به پرده سینما رسیدهاند. فیلمهای او وقتی مقبولترند که از آدمهایی که میشناسد روایت میکند و اتمسفری را که درون آن نفس کشیده به تصویر میکشد. با این حال او همچنان اصرار دارد که فضا و شخصیتهای واقعی و آشنایش را کمتر ببیند و درعوض آنها را در خدمت حرفی قرار دهد که میخواهد بیان کند. مسلما روایت حاتمیکیا از درگیریها در سوریه مهم است اماای کاش او برای «به وقت شام» از قصهای واقعا رخداده و حقیقی - که البته دراماتیزه شده - استفاده میکرد یا همچون دوره جوانی مستندی از این ماجرا میساخت که هیچگاه نتوان آن را به فراموشی سپرد.
2- به وقت شام در روایت غافلگیری ندارد. روند قصه، جبهه خیر و شر و کنش و منش شخصیتهای هر دوسو از قبل قابل پیشبینیاند. کاراکترها فراتر از انتظار مخاطب شناسانده نمیشوند. در عوض کارگردان سعی کرده با برخی صحنههای فیلم این غافلگیری را ایجاد کند ولی غیراز یکی دو صحنه جنگی، که حاتمیکیا با آن بسیار آشناست، باقی تروکاژهای رایانهای بدجوری توی ذوق میزنند.
3- حاتمیکیا در به وقت شام، خود و فیلمهایش را بار دیگر تکرار کرده است و مخاطب آشنا با سینمای او به راحتی میتواند ردپای «مهاجر» ، «موج مرده» و «ارتفاع پست» را در آن ببیند. این تکرار از جنس ارجاعی نیست که در «بادیگارد» به «آژانس شیشهای» داشت. این تکرار از سر بیحوصلگی و دمدستی بودن فضایی است که او زودتر و سهلتر به حرف مورد نظر خود برسد. البته میتوان این موضوع را اینگونه برداشت کرد که حاتمیکیا سعی داشته قصه امروز سوریه را ادامه ماجرای دفاعمقدس بداند و سعی داشته با المانهایی آشنا این ارتباط را پررنگ کند اما با همین نگاه هم با اثری مواجهیم که با تکرار، خلاقیت را نادیده گرفته است.
4-حاتمیکیا در به وقت شام، قصه را فدای پیام خود کرده است. برای همین جنس کار تبلیغاتی شده و فیلم را از نفس انداخته است. او تلاش کرده تا نیروهای مخالف دولت سوریه را از یکدیگر تفکیک کند و تفاوت داعش و طوایف یا سوریهای مخالف و مزدوران خارجی را نشان دهد. نتیجه آنکه در میانه فیلم، قصه بیرمق میشود. افسوس که حاتمیکیا شور و انرژی 20سال پیش خود را ندارد.
5- اتفاق اختلاف بازیگر و کارگردان که در چند فیلم اخیر حاتمیکیا رخ میدهد در به وقت شام، تکرار شده و هادی حجازیفر بازیگری نیست که در «ماجرای نیمروز» ، «ایستاده در غبار» یا «لاتاری» دیدهایم.
6- اینکه حاتمیکیا سراغ ماجرایی واقعی نرفته موجب شده بار احساسی فیلم بیش از اندازه هندی شود و این موضوع بر روابط شخصیتهای فیلم تأثیر بسزایی گذاشته است. به وقت شام باز هم روایتی از پدران و پسران است که حاتمیکیا در فیلمهای متعددی از آن بهره گرفته است.
اما این بار پسران که خود در جایگاه پدران قرار گرفتهاند ازسوی کارگردان اجازه مییابند به ساحتی ورود کنند که در فیلمهای او تاکنون مختص پدران بود. در اینجا هم برای شکلگیری این رابطه، قصه است که قربانی میشود.
7- ابراهیم حاتمیکیا عادت دارد در آثارش پرسشهایی را مطرح کند که لزوما قرار نیست پاسخی صریح و روشن به آنها دهد. به وقت شام اما جوابی روشن به این سؤال اساسی دارد که چه تفاوتی میان حرکت استشهادی با انتحاری است؟ با این حال منطق روایت، لزوما نمیتواند بدون پیشفرضهای مخاطب یا تصویر صفر و صدی که فیلم به نمایش میگذارد، اقناعکننده باشد. حرکت شجاعانه یا فداکاری، موضوعی است که در سینمای جهان زیاد به تصویر درمیآید اما آنهایی موفقند که بتوانند با منطق روایی، بیننده را به جایی برسانند که این حرکت را بستاید. بهنظر میرسد در به وقت شام شاید چنین توجیهی برای همه مخاطبان قانعکننده نباشد. به وقت شام میتوانست خیلی بهتر روایت شود اما افسوس که اکنون خیلی دیر است.