در استقبال نوروز آئینها، رسمها و شیرینیهای آخر سال را مرور کردهایم
...خوشبهحال روزگار
الهه بصیر و معصومه مهدیانی
قدیمیترها نوروز سالهای دهه60 را با صدای آژیر و اعلام وضعیت قرمز و سفید به یاد میآورند. در آن سالها جنگ به شهرها کشیده شده بود و حتی آنهایی که در شهرهای بزرگ زندگی میکردند از تبعات آن دور نبودند. وسط سفره هفتسینی که پهن میکردند یک رادیو هم میگذاشتند که اگر وضعیت قرمز اعلام شد و شهر در خاموشی فرورفت، آمادگی داشته باشند و راهی پناهگاه خانوادگیشان بشوند که اغلب در زیرزمین خانهها بود. اما هیچیک از اتفاقات آن سالها، آن همه استرس و شنیدن خبر شهادت جوانان باعث نمیشد که ذرهای از سنتهای پسندیده نوروزی را نادیده بگیرند. چه بسا در سالهایی که فشار جنگ بیشتر شده بود، دید و بازدید نوروز و هرآنچه پیش از نوروز باید انجام میشد را پررنگتر اجرا میکردند. شب سال نو دور هم جمع میشدند و شیرینی خانگی میپختند. همه اینها خاطراتی شیرین و دوستداشتنی از نوروزهای گذشته به جا گذاشتهاند که این سالها دیگر اجرا نمیشوند یا کمتر دیده میشوند. از اینرو میتوان گفت بسیاری از کارهایی که قبل از رسیدن سال نو انجام میدادند به جرگه نوستالژیهای خاطرهانگیز پیوستهاند. هر کاری انجام میدادند تا سال نو با آرامش و قرار شروع شود. حالا اما سال که به انتها میرسد همه در حال دویدن هستند. خیلیها فقط برای چشم و همچشمی در سال جدید تلاش میکنند و خبری از فراهم کردن تدارکات آرامش نیست. در این شماره خاطرات روزهای آخر سال و آمادهشدن برای رسیدن نوروز در سالهای دور را مرور کردهایم.
پیکهای شادی که سفیر شادی نبودند
یادش بخیر! یاد آن پیکهای نوروزی که قبل از سال نو از مدرسه میگرفتیم و نخستین روز از سال جدید، که بعد از 2هفته تعطیلی برمیگشتیم سر کلاس باید آنها را به معلم تحویل میدادیم. همان پیکهای شادی که نه تنها با خودشان شادی نمیآوردند بلکه کولهباری از رنج و سختی را روی دوشمان میگذاشتند. بار حالگیریشان آنقدر زیاد بود که قابلیت کوفت کردن تمام تعطیلات را داشت. در آن سالها دانشآموزان به 2دسته تقسیم میشدند؛ آنهایی که جان میکندند تا قبل از شروع شدن تعطیلات سال نو پیک شادیشان را حل کنند و آنهایی که تمام طول تعطیلات کابوس پیک دستنخورده با سؤالهای سخت و غیرقابل تصورش را میدیدند و 2روز آخر تعطیلات در خانه حبس میشدند تا پیک شادیشان را حل کنند و فردای سیزده به در دست پر به مدرسه بروند. این پیکهای نوروزی سفیر عذاب همه اعضای خانواده بودند. همه بسیج میشدند تا پاسخ سؤالات را پیدا کنند و برای چند روز هم شده از شر سؤال و جواب و تمرین حل کردن و پخششدن کتاب و دفتر و مداد و پاککن روی زمین خلاص شوند. حتی گاهی وسط دید و بازدید نوروز چند نفری پیدا میشدند که با چنان استرس و اضطراب آشکاری دنبال پاسخ سؤالهای پیک نوروزی فرزندشان میگشتند. سالها بعد آموزش و پرورش متوجه شد که پیکهای نوروزی راهحل مناسبی برای فاصله نگرفتن بچهها از درس و کتاب در تعطیلات نوروزی نیستند. به همین دلیل رفته رفته شکل تمرینات نوروزی تغییر کرد و آن پیکهای شادی غمبار به خاطرهها پیوست.
راه افتادن نوروز خوانان در کوچه و خیابان
نوروزخوانی یا بهارخوانی شکلی از آوازخوانی است که در گذشته قبل از رسیدن بهار مرسوم بوده. نوروزخوانی آیینی بوده است که مژده آمدن بهار را به مردم تن خسته از زمستان میداد. این مراسم معمولا از روز دهم اسفندماه شروع میشد. خاستگاه اینگونه آوازخوانی بیشتر در استانهای مازندران و گیلان بوده و رفته رفته در شهرهای دیگر هم مشابه آن دیده شده است. هنوز هم در اطراف طالقان و سمنان و مازندران نمونههایی از نوروزخوانی را میبینیم. در کتاب «نوروز و سنتهای تاریخی آن در آثار معتبر» آمده است که «در نوروزخوانی افرادی که به آنها نوروزخوان گفته میشده است پیش از آغاز فصل بهار بهصورت دورهگردی به شهرها و روستاهای مختلف میرفتند و اشعاری در مدح بهار یا با ذکر مفاهیم مذهبی بهصورت بداهه میخواندند. این اشعار به زبان فارسی یا زبانهای محلی بوده و پس از اسلام اغلب پس از ستایش خدا در مدح امامان شیعه گفته میشده است. این اشعار بیشتر بهصورت ترجیعبند بوده و توسط یک یا چند شخص همزمان خوانده میشده است.»
البته این روزها هم نمونههایی از نوروزخوانی را در شهرهای بزرگ میبینیم اما نه به شکل و سیاق سنتی! در گذشته چنین مرسوم بود که در روزهای پایان سال برخی از اهالی (اغلب بزرگان و معتمدان محله) بهصورت خودجوش راه میافتادند در کوچه و خیابانها و اشعار و تصنیفهای نوروزی را بازخوانی میکردند. حالا اما چند سالی است که شهرداری فضایی را برای مراسم نوروزخوانی درنظر میگیرد. نوروزخوانان شبیه بازیگران نمایشهای عمومی با پوشیدن لباسهای محلی در آن فضا حاضر میشوند و برای مردم شعر میخوانند و لطیفه تعریف میکنند و در واقع میکوشند برنامهای شاد و همهپسند اجرا کنند. چند خطی که میخوانید، یکی از معروفترین آوازخوانیهای نوروزی اهالی مازندران است.
باد بِهارون بِیمو
نِئروز سِلطون بِیمو
مژده هادین دوستان رِ
گل بیمو گلستون رِ
بهار آمد بهار آمد خِش آمد
علی با ذوالفقار آمد، خوش آمد
نِئروزتان نِئروز دیگر
شِه ما رِ سال نِئ بووئه مِوارِک
حال و هوای تماشایی سبزهمیدان در روزهای آخر سال
یکی از دیدنیترین و باارزشترین یادگاریهای به جا مانده از تهران قدیم، سبزهمیدان است. میدانی در حد فاصل ناصرخسرو و خیابان خیام. میدانی که از چندین سال و بهتر است بگوییم از چند قرن پیش، محل فروش سبزیجات تازه بود و اصلا به همین دلیل هم هست که برای سالهای طولانی چنین نامی رویش مانده است. سالها پیش مردم برای خرید سبزی مورد نیاز سبزیپلو شب سال نو روانه این میدان میشدند. بعدها گل بنفشه و سبزه سفره هفتسین هم به داراییهای سبزهمیدان اضافه شد. رفتهرفته دور تا دور میدان را مغازههایی پوشاندند که هر یک میکوشیدند نیاز مشتریهای سبزهمیدان را برطرف کنند. رخت و لباس، کفش، گلیم، ظرف و... یک به یک افراد بیشتری را به این میدان کشاند. در دورهای که فروش سفال و ظروف سفالی هفتسین باب شده بود، همه میدانستند که مرغوبترین و بادوامترین کوزههای سفالی برای سبز کردن سبزه هفتسین را در این میدان پیدا میکنند. حالا دیگر در این میدان کوچک خبری از سبزی تازه نیست. سبزه هم جایگاه ثابتی ندارد و اگر دستفروشها فرصتی پیدا کنند و اجازه داشته باشند بساط فروش سبزههای جورواجورشان را پهن میکنند. اما هنوز هم اهالی قدیمی بازار خوب میدانند که اگر نزدیک نوروز، برای تزیین خانه فکر خرید گل مصنوعی به سرشان زد، باید راهی پاساژ خازنی، همان پاساژ موقوفه حاج حیم خازنالملک در سبزهمیدان بشوند. این روزها از سبزهمیدان تنها میدان سنگی کوچکی مانده که نیمکتهای دور آن مامنی برای عابران خسته است. دیگر نه بوی سبزی تازه به مشام میرسد نه گلهای بنفشه و سبزههای سفره هفتسین. هرچه هست دود است و بازار گرمی دستفروشها و سر و صدای عابران خسته.
پهن کردن سفرهای با هفتسین
چیدن سفره هفتسین یکی از سنتهای دیرینه ایرانیان است. هر یک از سینهای هفتسین را نماد و نویدبخش برکت و بهروزی در سال جدید میدانند. در این میان گذاشتن سبزه و رنگ کردن تخممرغ از دیرباز اهمیت بیشتری داشته است. سبزه را نماد رسیدن بهار و پایان زمستان(سختی) و گشایش در کارها میدانستند. 2هفته مانده به سال نو با سلام و صلوات دست بهکار گذاشتن سبزه میشدند. برای رنگ کردن تخم مرغهای سفره هفتسین چند روز مانده به سال نو راهی دشت میشدند و گلهای بنفشه و گلهای زرد و نارنجی صحرایی را میچیدند و با تخممرغها در قابلمه آب در حال جوشیدن میانداختند تا رنگ گلبرگها در آب پخش و جذب پوسته تخممرغها شود. وقتی تخممرغها را از آب بیرون میآوردند رنگهای بنفش و زرد و نارنجی روی پوسته تخممرغها ،رگههای رنگی زیبایی به جا میگذاشت. بعضی از روستاییها که برای چیدن هفتسین ارزش بیشتری قائل بودند، گل بنفشه را خودشان میکاشتند و صبر میکردند تا قد بکشد و برای رنگ کردن تخممرغها از آن استفاده کنند. برخی با آب لبو روی تخممرغها نقش و نگار میانداختند. برخی از همان رنگهایی که پشم قالیهایشان را رنگارنگ میکرد استفاده میکردند. برخی دیگر تخممرغها را با پیاز قرمز و سرکه در آب جوش میانداختند تا رنگی شود و... هرچه بود، هر روشی بود، در عین سادگی با حداقل امکانات موجود دم دستشان این کار را انجام میدادند و مثل حالا خبری از این همه نقش و نگار آماده و صد البته خالی از لطف، برای رنگ کردن تخم مرغهای سفره هفتسینشان نبود.