• پنج شنبه 28 تیر 1403
  • الْخَمِيس 11 محرم 1446
  • 2024 Jul 18
دو شنبه 7 آبان 1397
کد مطلب : 35905
+
-

حس دوست‌داشتنم را همه جای تهران با خودم می‌برم

شهرزاد
حس دوست‌داشتنم را همه جای تهران با خودم می‌برم

لیلا صمدی/خبرنگار

رمان «به افق تهران» مریم طاهری‌مجد که سال89 منتشر شد پر است از تصاویر خاطره‌انگیز از شهر تهران و فضای کلی حاکم بر آن. برای آنها که دهه شصت با همه خاطرات خوب و بدش بخش مهمی از زندگی‌شان بوده، این رمان، تاریخِ تصویری جذابی از حال‌و‌هوای آن روزهای شهر است. این فضا در مجموعه‌ داستان «موندبالایی‌های عین‌الدوله» که بهار امسال منتشر شد نیز به‌نوعی ادامه یافته است. با خانم طاهری‌مجد درباره علاقه‌اش به تهران قدیم و جدید گپ زده‌ایم. 

«به افق تهران» نشان می‌دهد که عاشق تهران هستید، عاشق محله‌ها و بافت قدیمی‌اش. در این کتاب به تمام نمادهای تهران، از دماوند و البرز گرفته تا خیابان ری و میدان توپخانه و تا پاساژ و فرودگاه اشاره می‌کنید. کمی درباره این علاقه‌تان به تهران بگویید.
چیزی که بین همه آدم‌ها مشترک است علاقه به زادگاه‌شان است. طبعا این علاقه در من هم هست و به‌عنوان داستان‌نویس از جریان غالب احساساتم برای مدون کردن تاریخ شهری استفاده می‌کنم. دلم می‌خواهد تصویری از بافت قدیمی شهر، بافت فرهنگی، لحن و لهجه خاص و آداب و رسوم خاص تهران را - که با از بین رفتن نسل‌های قبل از ما کاملا فراموش می‌شود - در حد خودم ثبت کنم.
امروز تهران شهری است که در آپارتمان‌های آن از درخت انجیر دوران کودکی شما دیگر هیچ خبری نیست. در تهران امروز دیگر دیدن افق از لابه‌لای دیوار‌های بلند برج‌ها امکان‌پذیر نیست. تهران را الان چطور می‌بینید؟ چقدر دوستش دارید؟
تهران با هر تغییر ماهیتی که پیدا ‌کند باز زادگاه من است و باز هم دوستش خواهم داشت. البته مقوله‌هایی هست که هضمش برای کسی که حتی خاطره دهه شصت تهران را دارد، سخت است؛ مثل گسترش نامعقول و عجیب و غریب شهر، آلودگی هوا یا حتی قیافه شهر در روزهای تعطیلِ عید که یک‌دفعه می‌بینی مثل هتلی می‌شود که همه مسافرهایش رفته‌اند. خُب اینها همه غریبه است. حالا ممکن است در جریان زندگی متوجهش نشویم، ولی وقتی آن را با متضادش مقایسه می‌کنیم، شوکه می‌شویم و فکر می‌کنیم که چرا شهرمان این‌طوری شد. مدام درگیر این هستیم که ترافیک وقتمان را نخورد یا آلودگی آسیب بیشتر از این بِهمان نزند یا مثلا فکر می‌کنیم اگر حادثه‌ای مثل زلزله رخ بدهد چه وضعیتی برایمان پیش می‌آید. ولی در عین حال سعی می‌کنیم خاطرات خوش را نگه داریم. آدم دلش می‌خواهد فریم‌های خوب در ذهنش ثبت شود. من هم دوست دارم علقه‌هایم را نگه دارم. هر جای شهر که می‌روم احساس خویشاوندی می‌کنم و حس دوست داشتنم را همه‌جای تهران با خودم می‌برم.
فکر می‌کنید در تهران فضاهای خوبی برای مطالعه وجود دارد؟
به‌نظرم مشکل الان ما بیشتر خودِ مطالعه است، نه فضا برای مطالعه. اما به‌طور‌کلی در بخش خصوصی و در شهر‌کتاب‌ها این امکان وجود دارد که افراد بنشینند و کتاب مورد نظرشان را بخوانند. بعد اگر خواستند، آن را بخرند و اگر نخواستند، بگذارند همان جا. یا مثلا خانه‌های فرهنگ این امکان را برای خانواده‌ها فراهم کرده‌اند.
به‌نظرتان چه کارهایی می‌شود در تهران انجام داد؟
می‌شود از پتانسیل تهران بهره برد و این جریان را کانالیزه کرد که فرهنگ کتابخوانی به‌صورت مدرن جا بیفتد. باید نمادهای شهری در محلات طوری طراحی شود که افراد به‌طور ناخودآگاه به کتاب و کتابخوانی توجه داده شوند. تأثیری که یک نماد تصویری در تبلیغ کتابخوانی دارد از تأثیر 100مقاله بیشتر است. ولی ما فضاهای تصویری برای تبلیغ کتابخوانی نداریم. شما در کل تهران بگردید، ببینید یک مجسمه داریم که فردی کتاب ‌به‌دست را نشان بدهد. حتی در نمایشگاه کتاب هیچ‌وقت با تصویر هدایت نمی‌شویم. البته یکی، دو‌بار تبلیغ نمایشگاه کتاب را در بزرگراه دیدم که نوشته بود: «مدیر مدرسه - جلال آل‌احمد» یا «پیرمرد و دریا - ارنست همینگوی». خُب این تبلیغات خیلی خوب است. یا مثلا خانه سیمین و جلال پیام تصویری خوبی دارد. به‌نظرم باید از تبلیغات شهری برای تبلیغ کتابخوانی و توجه به کتاب استفاده شود، همانطور که الان همه از طریق همین تبلیغات مثلا از جدیدترین شوینده‌ها و کارایی‌شان باخبر می‌شوند.
به‌نظر شما مهم‌ترین مشکل شهر تهران چیست؟ 
من مشکلات را از 2زاویه می‌بینم؛ یکی مشکل عاطفی است که آدم با تهران پیدا می‌کند و آن از‌ بین رفتن هویت شهر است. تهران دارد به ترمینال تبدیل می‌شود و کسی به‌عنوان یک شهر باقدمت برای آن دل نمی‌سوزاند. کسانی که در تهران زندگی می‌کنند در برابر اینکه هویت این شهر دارد از آنها گرفته می‌شود هیچ واکنشی ندارند. دیگری مشکل گسترش وحشتناک شهر است. اگر بخواهی از این سرِ شهر به آن سر بروی، انگار می‌خواهی بروی مسافرت. این شهر آدم را در خودش قفل می‌کند. گسترش تهران بزرگ‌ترین مشکل است. واقعا نمی‌شود در طول روز دو بار از شرق بروی سمت غرب، مگر اینکه جمعه ساعت 6صبح باشد. تهران از هر سمتش به شهرهای مجاور دوخته شده است. خیلی خوب می‌شد اگر این اتفاق‌ها نمی‌افتاد و تهران شهری نسبتا معقول می‌ماند.

این خبر را به اشتراک بگذارید