• پنج شنبه 28 تیر 1403
  • الْخَمِيس 11 محرم 1446
  • 2024 Jul 18
پنج شنبه 14 تیر 1397
کد مطلب : 22101
+
-

بعد از یک سال و نیم تلاش علما

... و بالاخره مجلس در بهارستان برپا شد!

... و بالاخره مجلس در بهارستان برپا شد!


مهران مصفا
بهارستان پر از خاطره است. مجلس قدیم هنوز یاد و خاطره نخستین نمایندگان مردم را در دل خودش دارد. از برادران صدرالعلما تا حاجی حسین‌آقا امین‌الضرب، حاجی محمدعلی شال‌فروش، حاج‌علیخان مخبرالدوله، میرزا محمود کتابفروش، حاجی سیدابراهیم حریرفروش، شیخ حسن سقط فروش و مشهدی باقر بقال و دیگرانی که پسوند نام‌شان علاقه‌بند و یخدان ساز و پلوپز و... است. بعد از تمام مقدماتی که در شماره‌های قبل درباره افروخته شدن آتش مشروطه‌خواهی گفتیم، بالاخره اولین جلسه مجلس برپا می‌شود، فرمان اجرا  و مردم دل‌شان قرص می‌شود به داشتن مجلس، مردمانی ساده که با هزار امید و آرزو، گرد هم جمع شدند و خواستند ایرانی آباد بسازند. شهر را چراغانی کردند و توپ در کردند و خبر از روزهای پر از سختی نداشتند و اینکه اجرای قانون چقدر دشوار است. با هم مختصر و مفید درباره خان آخر برپایی مجلس در ایران بخوانیم.



والا که ما دیگر علما نداریم...


بازارها به اجبار قزاق‌ها، باز شد و حکومت فکر می‌کرد پیروز ماجراست اما مردم همچنان به‌دنبال مشروطه‌خواهی بودند و دلشان از رفتن علما از شهر، گرفته بود. فرصت شیرازی می‌گوید: «خود من دیدم زنی مقنعه خود را بر سر چوبی کرده بود و فریاد می‌کرد که بعد از این دختران شما را موسیو نوز بلجیکی باید عقد نماید والا دیگر علما نداریم.» مردم از دولت چند چیز می‌خواستند؛ برگرداندن علما، شکنجه نکردن احدی، امنیت مملکت، افتتاح عدالتخانه و.... دولت موافقت نکرد و بعد از کشمکش‌هایی، باز درخواست‌ها مطرح شد و این بار عزل عین‌الدوله و افتتاح دارالشورا هم اضافه شد. شاه دستور پیگیری داد اما جلسه‌ای برگزار نشد. جالب اینکه محمدعلی‌شاه کوته‌بین و دیکتاتور هم اینجا از آزادیخواهان حمایت می‌کرد، آنهم فقط به‌خاطر دشمنی با عین‌الدوله. بعد هم تلگرافی از علمای تبریز آمد و در نهایت شاه دستور اجرای خواسته‌ها را داد اما اطرافیان فقط به آوردن علما رضایت دادند. اما مردم هشیار شده، زودتر خبر رساندند که ماجرا از چه قرار است و وعده‌ها پوچ. البته بالاخر عین‌الدوله هم از صدراعظمی کنار گذاشته شد و مشیرالدوله جای او نشست. عضدالملک رئیس ایل قاجار هم انتخاب شد برای رفتن به قم و برگرداندن علما.

شورش‌ها روزبه‌روز بیشتر می‌شد و شاه بی‌خبر هم به گردش در کاخ صاحبقرانیه می‌پرداخت، اما با بالاگرفتن اعتراضات در نهایت شاه به صدراعظم نامه زد که «مصمم شدیم مجلس شورای ملی از منتخبین شاهزادگان و علما و قاجاریه و اعیان و اشراف و ملاکین و تجار و اصناف به انتخاب طبقات مرقومه در دارالخلافه تهران تشکیل و تنظیم شود که در مهام امور دولتی هیأت وزاری دولتخواه ما در اصلاحاتی که برای سعادت ایران خواهد شد اعانت و کمک لازم را بنماید...»



ساختمان مجلس شورای ملی




مظفر‌الدین شاه در مراسم گشایش دوره اول مجلس شورای ملی



 طبقه بندی مردم برای تعیین نماینده

مردم فرمان مشروطه را چاپ کردند و به در و دیوار زدند و شادی کردند و استقبال باشکوهی هم از علما داشتند. بعد آماده شدند برای نوشتن «نظامنامه انتخابات» و انجام کارهایی برای پیش رفتن مشروطه و بنیاد یافتن «دارالشورا». اما درباریان آخرین تلاش‌های خود را برای کارشکنی داشتند. کوشش‌های مردانه و عاقلانه دو سید در یک سال و نیم بالاخره جواب داد و مشروطه در ایران پیدا شد و نیاز به یک تکان داشت تا روی غلتک بیفتد. این تکان را مردم تبریز به دوش گرفتند. درگیری‌های کیشی در آذربایجان، کشته شدن میرزا آقاخان کرمانی و یارانش، داستان بی‌نانی در عین آبادانی و... در تبریز و آذربایجان، مردم را آماده شورش کرد و مشروطه‌خواهی را به تبریز هم رساند و تلگراف‌هایی رد و بدل شد و در نهایت آزادی به تبریز آمد و کم کم به دیگر شهرها هم رسید. میان این بحبوحه‌ها بود که دارالشورا در تهران به پا شد. «نظامنامه انتخابات» را هم نوشتند و به‌دست شاه رساندند. این نظامنامه مردم را به شش طبقه تقسیم می‌کرد؛ شاهزادگان و قاجاریان، علما و طلبه‌ها، اعیان‌ها، بازرگانان، زمین‌داران و کشاورزان و پیشه‌وران. هرگروهی هم نماینده جداگانه‌ای باید انتخاب می‌کرد و تهران یکباره 60نماینده به‌خود دید! در میان نام‌ها هم اسم کسانی بود که در مشروطه‌خواهی همراه علما نبودند اما حالا نماینده مردم شده بودند.



وکلای انجمن آذربایجان در سال نخست مشروطه ، در میانه حاج نظام الدوله و در دست راست او شیخ سلیم ایستاده است.



آیت‌الله طباطبایی، شیخ فضل‌الله نوری و جمع دیگری از روحانیون



   مجلس در کاخ گلستان به زنگ درآمد

بالاخره همه وزیران و سفیران، کنسول‌ها و بسیاری از اعیان‌ها با رخت و لباس رسمی در کاخ گلستان جمع شدند. دو سید و مجتهدان دیگر و همه نمایندگان هم آمدند. شاه هم با پا درد، روی ویلچر آمد و نطقی از جانب او خواندند و بعد موزیکی نواخته شد و در میدان توپخانه یک‌صد و ده توپ شلیک کردند. آن شب تهران و شهرهای دیگر را به یمن بازگشایی مجلس چراغانی کردند. دو سه نشست اول در مدرسه نظام برگزار شد. بعد نمایندگان نامه نوشتند و درخواست جایی کردند برای مجلس و به دستور صدراعظم کاخ بهارستان یا همان منزل حاجی میرزا سپهسالار را به مجلس دادند.

بهارستان با آن صاحب عاشق ایرانش بهترین جای ممکن بود برای برپایی مجلس. بهارستانی متعلق به حاجی میرزاحسین‌خان سپهسالار که 20سال خارج از ایران بود و تفلیس و استانبول و... را دید. او 12سال در استانبول زندگی کرد و از اوضاع اروپا هم آگاهی داشت. دوست داشت ایرانیان هم تکانی بخورند و شهرها از حکمرانان بی‌قانون نجات پیدا کنند و بساط رشوه برچیده شود. او مدتی صدراعظم ناصرالدین‌شاه شد و از نخستین کارهایش هم این بود که وزارتخانه و درباری مانند اروپایی‌ها ایجاد کرد. البته قبل از او هم وزارتخانه بود اما سر و سامانی نداشت و شاه یا صدراعظم فرمان می‌دانند و همه‌کاره بودند. سپهسالار 9وزارتخانه برپا کرد: وزارت داخله، وزارت خارجه، وزارت جنگ، وزارت مالیات، وزارت عدلیه، وزارت علوم، وزارت فواید، وزارت تجارت و زراعت و وزارت دربار. کارها را بین‌ آنها تقسیم کرد اما موظف شدند که نزد صدراعظم پاسخگو باشند. در تاریخ مشروطه به قلم احمد کسروی می‌خوانیم: «این وزارتخانه‌ها با اداره صدراعظمی «دربار اعظم» نامیده شود. کارهای بزرگ کشوری با بودن صدراعظم در «مجلس وزرا» به گفت‌وگو‌اید و هفته‌ای دو روز این مجلس برپا گردد».از همه اینها گذشته، او بود که پای ناصرالدین‌شاه را به فرنگ باز کرد. قصدش هم این بود که شاه ایران به اروپا برود و ببیند چه پیشرفت‌هایی کردند و به کجاها رفتند تا شاید، تغییری در روش مملکت‌داری بدهد. سال‌ها بعد از مرگ او، خانه‌اش پایگاه عدالت‌خواهی شد تا همچنان نام و یادش زنده بماند.




 

این خبر را به اشتراک بگذارید