مسعود کیمیایی
سلطان: همیشه این جوریه، یه آدم بیستاره، بیفامیل، عین من از خیر یه چیز به درد خور دختره مثه سند، پول، طلا میگذره... بهش میده، دختره با اشک ازش میگیره و تشکر میکنه، بعد این یارو، بیفامیله سوار میشه؛ موتور یا ماشین، از دختره جدا میشه... تو راه که بر میگرده، دلتنگی میکنه، واسه همه چی؛ خونهاش، ننهاش، مدرسهاش... یا خودش آواز میخونه یا واسش میخونن. از این چیزا خیلی دیدیم. مام رفتیم خانوم.
سلطان
در همینه زمینه :