• سه شنبه 18 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 28 شوال 1445
  • 2024 May 07
شنبه 8 اردیبهشت 1403
کد مطلب : 223503
+
-

سلطان گوجه‌سبز کیست؟

به‌دنبال ردی از فروشندگان عمده ترش مزه‌های فصل بهار در میدان میوه و تره بار مرکزی پایتخت

روزگار
سلطان گوجه‌سبز کیست؟

سحر جعفریان- روزنامه نگار

 گران‌قیمت بودن میوه‌های فصل بهار شاید معلول این علت باشد که پای سلطان یا سلاطین گوجه‌سبز، چغاله‌بادام یا توت‌فرنگی در میان است! ازاین‌رو، راهی بازار میوه و تره‌بار مرکزی تهران به‌عنوان مهم‌ترین مرکز دادوستد میوه می‌شویم؛ بازاری فراخ و دنگال که در آن پرسان‌پرسان خود را به فاز یک، آنجا که سالن و حجره‌هایش به ساختمان‌های آجرقرمز، شهرت دارند و محل اصلی فروش میوه‌های ترش مزه این فصل هستند، می‌رسانیم؛ جایی که در برِ آجرهای کهنه و قرمز هر حجره‌ 20 تا 40متری‌اش، کیسه‌کیسه یا کارتن‌کارتن گوجه‌سبز، چغاله‌بادام، توت‌فرنگی و چندتایی دیگر از آلوهای رنگارنگ انباشته شده است. مقابل هر حجره، پشته پشته گوجه‌سبزهای گرمسار، ساوه و حتی گلخانه‌ای‌های ورامین را از معمولی تا اعلا چیده‌اند و کارگرانی به گرد آن پشته‌ها به فرمان مشتریانی که از راه‌های دور و نزدیک آمده‌اند، می‌گردند و از کیلو کیلو بار، وزن‌کشی می‌کنند؛ وزن‌کشی میوه‌هایی که نوبرانه‌هایشان از آخرین روزهای سال گذشته با قیمت‌هایی عجیب و غریب روانه بازار شدند و تا به امروز هم میان سایر میوه‌های بهار، بیشترین میزان فروش را دارند؛ هر چند به اندازه یک سیر (معادل 75گرم)!

کاهش قیمت با بی‌میلی مشتری‌ها
بیش از یک‌ماه از بهار گذشته است و حالا دوستداران پرشمار دانه‌دانه‌های سبز و آبدار، کمی از میل و هوس افتاده‌اند و این شاید یکی از مهم‌ترین دلایل کاهش قیمت آنها بعد از تبدیل‌شان به آلوهای شیرین یا بادام باشد. وجه اشتراک تابلوهای قیمت هر حجره از این سالن، عبارت «گوجه‌سبز از 100 تا 750هزار تومان» است. گوجه‌سبزهای ریز را که بسیاری‌شان زیر دندان، هسته‌شکن می‌شوند و کال و تلخ‌مزه به‌نظر می‌رسند در کیسه‌های پلاستیکی 100 تا 150هزار تومانی ریخته و دیگر گوجه‌سبزها را که اندازه‌هایی درشت‌تر و ظاهری ولع‌آمیزتر دارند با چسباندن لیبل‌های ویژه از درجه یک تا اعلا را نیز بهایی بین 200 تا 750هزار تومان داده‌اند. دیگر عبارت مشترک و ثبت شده در آن تابلوهای قیمت «چغاله بادام از 200 تا 300هزار تومان» است که بدون تردید، فروش این میوه نارس از درخت بادام برای نمک‌آلود کردن و تناول در جایگاه دوم قرار دارد.

و اما سلطان کجاست؟
بار بیش از 20حجره یا غرفه در این سالن با آن سقف‌های مرتفع و آن سکوهای بارگیری پررفت‌وآمد که گاه کامیون و گاه نیسان مقابلشان توقف می‌کنند، گوجه‌سبز، چغاله بادام، گوجه قرمز و البته توت‌فرنگی‌های سوپرسایز و چنان سرخ است که هر کدام‌شان، به‌تنهایی قدرت تحریک اشتهای جماعتی را دارند. ملاقات با سلطان گوجه‌سبز دشوار است؛ چون حجره‌داران و کارگرانشان از حضور ما چندان خرسند و خوشحال نیستند؛ برای همین به دیگر سؤالات‌مان که همگی موضوعی غیر از یافتن و ملاقات با سلطان این میوه دارد، پاسخی کامل نمی‌دهند. با این حال از میزان تلنبار پشته‌های گوجه‌سبز و چغاله بادام مقابل حجره شلوغ حاج عباس و پسران، ناگفته پیداست که آنجا اگر به‌طور مشخص امپراتوری سلطان گوجه‌سبز و میوه‌های مانند آن نباشد، اما مشابه آن در مقیاسی متفاوت‌تر که می‌تواند باشد حجره‌های دیگر انبارشان محدودتر و کیسه‌های میوه‌های فصلی‌شان هم به‌مراتب کوچک‌تر است، اما نظری تنگ هم به بار و دخل حاج‌عباس ندارند. نشان به آن نشان که بسیار احترامش می‌کنند و جز خوبی از او نمی‌گویند حاج عباس که به قول معروف با داشتن 7پسر اجاقش حسابی گرم است، روی صندلی زهواردررفته پشت دخل کوچک و فلزی قفل‌دارش نشسته و فاکتور خرید مشتری‌ها را یکی‌یکی می‌نویسد؛ مانند: «آقای کریمی...20کیلو گوجه‌سبز اعلای گرمسار، 15میلیون تومان به اضافه 5کیلو گوجه‌قرمز ساوه، یک‌میلیون تومان». فاکتور را تحویل مشتری می‌دهد و مشتری هم پی تخفیف گرفتن. اما حاج‌عباس با بیش از 30سال سابقه حجره‌داری در میدان میوه و تره‌بار مرکزی تهران به رسم و اخلاق قدیم خود یعنی «برادری به‌جای خود، بزغاله یکی 700دینار هم جای خود» پایبند است.

برای فروش بیشتر
رامین، کوچک‌ترین پسر حاج عباس، سال‌ها پیش عطای درس و مدرسه را به لقایش بخشید و آمد بازار تره‌بار تا چم و خم معامله‌گری را یاد بگیرد. سفارش مشتری‌ها که معمولا کاسبان میوه‌فروش یا تالارداران و تشریفاتچی‌های مجالس هستند را با توجه به دوری یا نزدیکی مسافت‌شان بسته‌بندی می‌کند؛ بار راه‌های نزدیک را در کیسه‌های ضخیم نایلونی می‌چپاند و بار راه‌های دور و دراز را هم در کارتن‌های کوچک مقوایی یا پلاستیکی جای می‌دهد. همراه 6برادر دیگرش که آنها نیز پاشکسته همین بازارند از 5صبح تا حدود ساعت17 بیش از 120سفارش به قیاس کیلوگرم و به‌طور تقریبی برابر با 3تن را پذیرش و ارسال می‌کنند که این تعداد و میزان از سفارش‌گیری و فروش در حجره آنها، بسیار بیشتر از سایر حجره‌های دیگر و همسایه است. نام و آوازه‌ ید طولایشان نیز در دیگر سالن‌های بازار میوه پیچیده؛ آنچنان که بسیاری از حجره‌داران این بازار به مشتری‌های میوه‌های فصل بهار، نشانی حجره حاج‌عباس و پسرانش را می‌دهند؛ اول به‌دلیل حسن اخلاق و دوم هم به سبب میزان فروش‌شان؛ هر چند که حاج عباس و پسرانش، بازگویی این نام و آوازه، مطبوع طبع‌شان نیست. رامین کمی در این‌باره توضیح می‌دهد: «حالا فروش یه کم بیشتر از باقی حجره‌ها چه توفیری داره که بخوایم اون رو توی بوق و کرنا کنیم یا بابتش به غرفه کناری فخر بفروشیم. از طرفی، از همان قدیم‌ندیم‌ها روال کار حجره پدر اینطور بوده که عمده بار اول بهارش، گوجه‌سبز، چغاله و توت‌فرنگی باشد؛  خلاصه از آن روزگار تا به حالا که غرفه‌های دیگر هم بار گوجه‌سبز و... می‌آورند، شناخته شدیم و مشتری‌های بیشتری سراغمان می‌آیند. مشتری بیشتر هم یعنی بار و فروش بیشتر؛ این دیگر اسمش سلطان گوجه‌سبز بودن نیست اسمش سابقه و لطف خداست وگرنه که سلطان آن دلال است.»

چانه‌زنی برای دانه‌های سبز، آبدار و ترش، اما گران
حاج‌عباس هنوز پشت دخل است و روی خوش به گفت‌وگو با ما نشان نمی‌دهد. فقط هر چند دقیقه یک بار، گوشزد می‌کند: «طوری عکس نگیرید که بعدا برایمان دردسر شود.» رسول، پسر بزرگ و خلف اوست. هر کیسه یک کیلویی که از گوجه‌سبزهای چیده شده مقابل حجره کم می‌شود، می‌رود داخل انبار و به جایش چند کیسه و چندکیلو ترش مزه می‌آورد تا چیدمان مقابل حجره از نما نیفتد. بعد خطاب به اسدالله (کارگر داخل انبار) بلند بلند می‌گوید: «دست بجنبون اسدالله؛ تندتر کیسه کن گوجه‌ها رو، مگه نون نخوردی تو!» اسدالله هم فنجان لب‌پر و زردآب گرفته چای داغ را کنارش می‌گذارد و با طمانینه پاسخ می‌دهد: «ارباب؛ سفارش 50کیلویی قزوین را وزن‌کشی و بسته‌بندی کنم، می‌روم سراغ کیسه‌های یک کیلویی.» کمی بعد رسول سرگرم بازارگرمی و البته بیشتر، حفظ سود حداکثری حجره از عایده معاملات آن دانه‌دانه‌های ‌سبز گران‌قیمت است که اگر به قدر کفایت، یک‌دنگی خرج ندهد طریقه چانه‌زنی به حداقل می‌رسد: «فکر می‌کنی خودمون کیلویی چند از بارفروش سر زمین یا اصلا از خود کشاورز می‌خریم که حالا بخوایم روی آلوهای درجه یک گرمسار کیلویی 100هزار تومن تخفیف بدیم؟! مطمئن باش سود من از تو کمتره! برو ببین گرم به گرم همین بار رو توی بعضی از سوپری‌های میوه چند می‌فروشن!» مشتری اما پافشارتر از این حرف‌هاست که با نیم‌نگاهی به بسته‌های گوجه سبز، اصرار می‌ورزد: «درجه یک واقعی هم نیستند؛ رنگشان کمی زرد شده انگار!» رسول سوی مخالف آن بسته‌ها اشاره می‌کند: «خب حاجی، دلت رضا نیست، از آلوهای سبز ساوه ببر؛ سفت و آبدارند.» تا این مشتری تصمیم خود را برای خرید بگیرد، مشتری دیگر که مردی میانسال همراه پسربچه‌ای باریک‌اندام است از راه می‌رسد: «داداش؛ گوجه‌سبزای ریز رو کیلویی چند حساب می‌کنی؟» رسول: «برای شما، کیلویی170. چند کیلو می‌خوای؟» مرد میانسال: «نیم‌کیلو!» رسول، متعجب: «نیم‌کیلو؟ مگه مغازه اومدی؛ اینجا عمده‌فروشیه!» حاج‌عباس که تا آن لحظه، نگاه غمگین پسربچه باریک‌اندام را می‌پایید از پشت دخلش فریاد می‌زند: «حواست کجاست پسر؟ آقا از مشتری‌های قدیمی خودمون هستن! یک کیسه از اون آلوهای ساوه بده بهش. پولش رو قبلا حساب کرده.» و اینطور برکت به دخلش می‌اندازد تا باقی روز را هم به سودی دو سر، بگذراند.


 

این خبر را به اشتراک بگذارید