• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
یکشنبه 8 خرداد 1401
کد مطلب : 161957
+
-

عیب، زهد و وابستگی

عیب، زهد و وابستگی

محمدرضا واحدی  - کارشناس فرهنگی

عیب رندان مکن ‌ای زاهد پاکیزه سرشت / که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت این که می‌بینیم جناب لسان الغیب به زاهدان گیر می‌دهد، منظور کسانی هستند که حلال‌های خدا را بر خود حرام دانسته و زندگی نکبت‌بار را مساوی با زهد می‌دانند. جناب حافظ طرفدار رندی است و رند را کسی می‌داند که از مواهب دنیا بهره ببرد، اما به آن آلوده نشود و دل نبندد. آشنایان ره عشق در این بحر عمیق/ غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده. همان که حضرت علی علیه السلام فرمودند: بدن‌هایشان در این دنیای خاکی است اما روح آنها متعلق به ملأ اعلی است.
بعضی‌ها خیال می‌کنند زهد به‌معنای پشت پا زدن به دنیا و بی‌اعتنایی مطلق به امور زندگی است. بعضی‌ها هم تنبلی و حتی شلختگی‌های خود را پای زهد می‌گذارند و هر حرکتی در جهت امرار معاش و به‌دست آوردن یک زندگی آبرومند را برخلاف زهد و نگاه دین به زندگی می‌دانند. این در حالی است که اتفاقا اسلام دستیابی به لذت‌ها و امکانات مشروع و مواهب الهی را نه‌تنها حلال می‌داند که حتی در آیه‌ای در قالب استفهام انکاری به پیامبر(ص) می‌گوید: ‌ای پیامبر! بگو چه‌کسی زینت‌های الهی و روزی حلالی را که خداوند برای استفاده بندگانش قرار داده حرام می‌داند؟ به مردم بگو این نعمت‌ها در دنیا برای مومنان قرار داده شده است و روز قیامت بهتر از این را در اختیار خواهند داشت.
از مجموع روایات دینی و معارف اسلامی به‌دست می‌آید که زهد، به‌معنای بی‌توجهی مطلق به دنیا و پرهیز از خوب زندگی کردن نیست؛ یعنی در مفاهیم دینی داشتن امکانات و زندگی خوب نهی نشده است، بلکه وابستگی به دنیا و امکانات در اختیار انسان مورد نهی قرار گرفته و خلاف زهد دانسته شده است. در این زمینه روایات بسیاری وجود دارد که جای آن در این مقال نیست اما در یک کلام، اگر بخواهیم مفهوم دقیقی از زهد داشته باشیم، باید به این سخن امیرمومنان (ع) دقت کنیم که فرمود: تمام زهد و پارسایی، چیزی بین این دو جمله خداوند در قرآن است که
«لکیلا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم» پس زهد یعنی افسوس نخوردن بر از دست داده‌ها و دل نبستن به داشته‌های فعلی. بنابراین معیار در زهد، وابستگی و عدم‌ وابستگی است. یعنی می‌توان تمام کره زمین را داشت و به‌خاطر عدم‌ وابستگی به آن زاهد بود. عکس آن نیز درست است؛ یعنی می توان از دارایی دنیا فقط یک پیراهن یا تسبیح یا انگشتر و یک چیز ساده داشت اما به همان دارایی اندک به‌شدت وابسته بود. همین وابستگی خلاف زهد است و با آن منافات دارد.
ملامحسن فیض‌کاشانی از علمای جلیل القدر شیعه و از بزرگان اخلاق است که مدرسه فیضیه قم به نام او ماندگار شده است. می‌گویند از امکانات خوب مادی برخوردار بوده و به ‌دلیل ‌شأن و منزلتش در کاشان تشکیلات و برو بیایی مفصل داشت؛ اما با این حال در کمال زهد زندگی می‌کرد. روزی درویشی - که معمولا دم از یک‌لاقبایی و عدم‌وابستگی به دنیا می‌زنند و به قول معروف درویش را هرکجا که شب‌ آید سرای اوست - میهمان ملامحسن می‌شود. درویش طی چند روز اقامت در منزل ملا محسن همواره با کنایه و اشاره از وضعیت زندگی و خانه و تشکیلات ملا محسن ایراد می‌گرفت و مدام از زهد می‌گفت و به‌خود اشاره داشت که ببین من از دنیا هیچ ندارم و به امور دنیا بی‌تفاوت هستم. شبی درویش به ملامحسن گفت: خیلی هوس کربلا کرده‌ام. آیا مایلید با هم به کربلا برویم؟ ملامحسن پاسخ مثبت داد و قرار گذاشتند فردا بعد از نماز صبح حرکت کنند. طبق قرار صبح زود راه افتادند. چند ساعتی از راه را سپری کرده بودند که ناگهان درویش متوجه شد کشکولش را جا گذاشته است و از ملامحسن خواست که برگردند تا آن را بردارد. ملامحسن گفت: اینکه بخواهیم برگردیم و آن را برداریم، کلی وقتمان را تلف کرده‌ایم و چون از وسایل ضروری سفر نیست، بگذار برویم و وقتی برگشتیم آن را برمی‌داری؛ چرا که جایش امن است و اتفاقی برایش نمی‌افتد. اما این حرف‌ها به گوش درویش نرفت و بر بازگشت‌اش پافشاری کرد تا زودتر به کشکولش برسد. ملا محسن فرصت را مناسب دید و گفت: ببین برادر! من تمام آن زندگی و تشکیلاتی را که تو مخالف زهد می‌دانستی، یکباره رها کردم و با تو همراه شدم، اما تو نمی‌توانی از یک وسیله کوچک - آن هم وسیله‌ای زائد و تشریفاتی - بگذری و می‌خواهی این همه راه را برگردی. حالا تو زاهدی یا من؟

این خبر را به اشتراک بگذارید