الهام مصدقیراد، روزنامهنگار
4و نیم بعدازظهر زنگ در آپارتمان را میزنند. خانم همسایه طبقه پایین است.
- صدای دویدن بچههای شما اذیتمان میکند، تازه از سفر رسیدهایم خستهایم!
- بله، خودمان هم تذکر دادیم؛ تمام شد.
- ما واقعا اذیت میشویم. هروقت میخواهیم بخوابیم صدای دویدن بچههای شما نمیگذارد!
- خب بچه هستند، ما برایشان زمان تعیین کردهایم. در بعضی ساعتها اجازه دویدن ندارند.
- بچه اصلا در خانه نباید بدود! جای دویدن بیرون از خانه است!
لبخند میزنم و آرام میگویم: عزیزم بچهها وقتی بازی میکنند یا وقتی که هیجان زدهاند ممکن است بدوند. نمیتوانیم به آنها بگوییم لطفا هیجانتان را نگهدارید آخر هفته که میرویم بیرون آنجا بدوید!
خانم همسایه بیخوابی داشت، خسته بود، میگرنش هم عود کرده بود اما باز ادامه داد: دویدن بچههای شما حتی 6ونیم صبح هم شنیده میشود!
- عزیزم بچههای من آن ساعت خوابند!
- به هرحال هر وقت میخواهیم استراحت کنیم، صدای پایشان اجازه نمیدهد.
- ما هم گاهی صدای راه رفتن یا صدای جابهجایی وسایل طبقه بالا را میشنویم.
- خب شما هم به همسایه بالا اعتراض کنید!
- چرا اعتراض کنیم؟دارند زندگی میکنند! ببنید، ما بیخیال نیستیم. دویدن و سر و صدای بچهها در خانه زمان دارد. اما دیگر نمیتوانم ساعت 6 بعدازظهر بهشان بگویم ندوید! معترض میشوند و میگویند این ساعت مگر کسی میخوابد!
- بهنظر شما ما باید چه کار کنیم؟
- من به بچهها دوباره تذکر میدهم اما ما هم باید صبور باشیم، بچهها به هر حال میدوند.
خانم همسایه متقاعد نشد، متقاعد نمیشود. در را میبندم. بچهها مظلوم ایستادهاند. یکیشان کمی عصبانی است: مگر ما چقدر دویدیم؟! از آشپزخانه تا اتاق، همین! آن یکی پیشنهاد میدهد: بیا موقع دویدن، روی پنجههای پا بدویم، دیگر صدا ندارد، ببین!
آن یکی راه رفتنش همیشه روی پاشنه است، کمی تمرین میکنیم که پاشنههایش را روی زمین نکوبد. بعد باهم مشغول دویدن روی پنجهها میشوند. من لیوان چایام را پر میکنم، صندلی آشپزخانه را که زیرپایههایش صداگیر نصب کردهایم بیرون میکشم و مینشینم، نفس عمیقی میکشم و از خدا میخواهم یا خانهای در طبقه اول نصیب ما کند یا خانهای در طبقه آخر نصیب همسایه.
یکشنبه 8 اسفند 1400
کد مطلب :
155019
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved