• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
دو شنبه 14 تیر 1400
کد مطلب : 134997
+
-

دمکراتیزه‌‌ کردن با ابزار نو

آیا فرهنگ و زبان گفت‌وگو در ایران و در بستر زبان فارسی وجود دارد؟

دمکراتیزه‌‌ کردن با ابزار نو


نگار حسینخانی ـ روزنامه‌نگار

به‌تازگی فیلمی از دیدار بعضی مسئولان دولتی با خانواده مهشاد کریمی، خبرنگار جان‌باخته در حادثه واژگونی اتوبوس خبرنگاران، منتشر شده است. در این فیلم هر کس در جلسه صحبتی می‌کند. مسئولان برای دلجویی آمده‌اند و خانواده از داغ خود می‌گوید. احمد مسجدجامعی نیز در این دیدار صحبت می‌کند. او می‌گوید: «ما نیاز به گفت‌و‌گو و اشاعه و ترویج آن در فرهنگ خود داریم». ما نیز در پرونده کلاب هاوس در ابعاد گوناگون، استفاده از این برنامه و کارایی آن میان فارسی‌زبانان را کاویده‌ایم. اما در این گزارش قصد داریم به این مسئله بپردازیم که برنامه‌ای با قابلیت گفت‌وگو کردن، چقدر در فرهنگ ایرانی مانا خواهد بود و آیا ما ایرانی‌ها و به‌طور کلی فارسی‌زبانان قادر هستیم با یکدیگر گفت‌وگو کنیم؟ آیا استفاده از این اصل، زبان و شیوه در فرهنگ ما وجود دارد یا نه؟

از اسطوره به زبان و اندیشه
گفت‌وگو چگونه شکل می‌گیرد و چرا ما فاقد چنین تفکری هستیم؟ شاید باید به عقب بازگردیم. روشن است که اسطوره ملت‌ها، فرهنگسازند، ولی شاید بیش از آنکه مورد استفاده قرار بگیرند و بررسی شوند مورد مفاخره قرار گرفته و فروخته می‌شوند. فروخته می‌شوند تا ما اعتباری سطحی و نمایشی از آنها کسب کنیم. اسطوره یونان در طول تاریخی که تبدیل به فلسفه شد، به شکلی از گفت‌وگو تن داد. از این‌رو نه‌تنها از تنگنایی که امروز فرهنگ ما به آن دچار است، نجات پیدا کرد که بسیاری از ملت‌های دیگر را هم نجات داده است. ارتباط افراد و برخورد آنها به شکل‌های مختلف که در ابتدا تعامل و تقابل به آن اطلاق می‌شد، نام و روند نه متفاوت‌تر که منظم‌تر و قاعده‌مند‌تری به‌خود گرفت که ما امروزه به آن دیالکتیک (dialectic) می‌گوییم.
دمکراسی آتن، شرط ضروری و ریشه اساسی کل گفتار عقلانی است که در هیأت فلسفه نمودار شده و ادامه یافته است. به‌عبارتی زندگی بر پایه دیالکتیک و تفکر پیش می‌رود. گفت‌وگوی به‌وجود‌آمده در اسطوره و بحث شخصیت‌ها بر سر یک موضوع است که باعث زایش فکر شده و آن اندیشه تک‌محور گوش ‌به‌فرمان بدون هیچ چون و چرا، را به عقب رانده است. همین روش دیالکتیکی اسطوره روش زندگی یونانی است. پیوند میان خدایان و انسان‌ها در ایلیاد و اودیسه هومر مهم‌ترین منبع اسطوره غرب است که بر پایه خواجه و بنده شکل نگرفته بلکه بر پایه دوستی، تحسین متقابل و رقابت‌های دوستانه استوار است. همین امر روند پیشرفت فکر و گفت‌و‌گو را تسریع و انسان را مجبور کرده به اندازه قدرت تفکرش و برخورد مدامش با انسان‌های دیگر در مسیری اخلاقی بیندیشد. متد‌ هومری مبتنی بر تعامل و تقابل است و شکل ابتدایی دیالکتیک به‌نظر می‌آید که تأثیری اساسی‌ در ایجاد تفکر و در نهایت، شکل‌گیری فلسفه داشته. هومر با متدی که ارائه کرده، در اصل، بستری را برای ایجاد فکر از طریق دیالوگ فراهم کرده و همواره روایتش را در این قالب پیش برده است. این در حالی است که اساطیر ایران کمتر بدون تأثیر از تقدیر تعیین شده با یکدیگر گفت‌وگو می‌کنند. گفت‌وگو میان شخصیت‌های اساطیری ایران بیشتر شمایلی نمایشی دارد. از این روست که پایه‌های دیالوگ در اساطیر ایران بر پایه قدرت، زبان، اندیشه یا نیز هوشی شکل نمی‌گیرد بلکه بر پایه‌های امری از پیش تعیین‌شده و وحیانی است.

فرهنگ گفت‌وگو و تلاش‌های ادبی
اما ما در کجای این مسیر تاریخی قرار داریم؟ محمد مختاری در کتاب «تمرین مدارا» بحث شبان_ رمگی را پیش می‌کشد. بنا بر این نظر، نگاه بالا به پایین و به‌عبارتی شبان _  رمگی شکل‌گیری هر گفت‌وگویی را در نطفه خفه خواهد کرد. او می‌گوید که شبان ـ رمگی سبب شده است جامعه نتواند «مکالمه» را در خود نهادینه کند. این تک‌گویی و سخنرانی و یک‌طرفه حرف‌زدن، در ساخت‌های خطابی شعر چند دهه اخیر هم مشهود است. به زعم مختاری ما در تشخیص صدا و زبان دیگران دچار اشکالیم چون درست به صدای آنان دل نداده‌ایم. درست گوش نکرده‌ایم و عادت شنیدن صدای دیگری را نداریم. همانطور که گاه اصلا حضور دیگری را درک نمی‌کنیم و حق و شأنی برای او قائل نیستیم. از منظر او جامعه‌ای که اجازه گفت و شنید به‌خود نداده باشد، تنها یک حالت را تجربه می‌کند؛ ستیز که طبعاً به ساخت استبدادی زبان می‌انجامد؛ «این متأسفانه پیامد و سرنوشت ناگزیری است.» همین امر را می‌توان در شکل مدیریت برنامه‌های گفت‌وگو‌محور نیز دنبال کرد. کلاب‌هاوس در ایران از این آسیب نیز برکنار نبوده است.
این تجربه برای گفت‌وگو کردن اما به شکل محسوسی در ادبیات و به‌خصوص نیما قابل پیگیری است. 


صابر محمدی، شاعر که به تازگی در همکاری با مجتبی هوشیار محبوب، جستارهایی را درباره «حرف‌های همسایه» نیما منتشر می‌کند، در این‌باره می‌گوید: «نیما، جزو نخستین ایرانیانی بود که به خلأ پلی‌فونی (چندصدایی) در فرهنگ ما پی برد و درصدد رفع این خلأ برآمد. طبعا او چون شاعر و نظریه‌پرداز ادبیات بود، از مسیر شعر به مبارزه با تک‌صدایی در فرهنگ ما پرداخت. نیما معتقد بود  که شعر کهن ما، شعری متکلم‌وحده و صرفا مبتنی بر زاویه دید اول شخص است؛ شعری‌ که شاعرش درگیر سوبژکتیو (ذهن‌گرایی) است و همه‌ پدیده‌ها و عینیات را با فیلتر ذهنی خود توصیف می‌کند. در واقع شاعر شعر کهن، حتی وقتی می‌خواهد مثلا سرو را توصیف کند، به آن مجال گفت‌وگو درباره‌ خودش را نمی‌دهد، بلکه می‌گوید «سرو آزاد»؛ این در حالی است که آزادگی، آرمانشهر خود شاعر است و صفت سرو نمی‌تواند باشد. نیما به شعر و فرهنگ فارسی پیشنهاد داد که گفت‌وگو را بپذیرد. بگذارد پدیده‌ها از زبان یکدیگر حرف بزنند نه اینکه یک نفر به جای آنها حرف بزند. این دمکراتیزه‌کردن را نیما با توسل به نمایش صورت داد. او می‌گفت ساختمان شعرش باید به نمایشنامه نزدیک شود، چون نمایش محل گفت‌وگو و چندصدایی است».


افشین داورپناه، انسان‌شناس و عضو هیأت علمی جهاددانشگاهی اما معتقد است که از دیدگاه عمل‌گرایی و در حوزه عمومی «گفت‌وگو» صرفاً برای گفت‌وگو یا فی‌نفسه برای گفت‌وگو، نمی‌تواند برای فرهنگ عمومی اولویت داشته باشد. او می‌گوید که به‌نظر می‌رسد گاهی با تأکید بر «گفت‌وگو»، فراموش می‌شود که گفت‌وگو، وسیله است و غایت، چیز دیگری است؛ «گفت‌وگو می‌تواند با اهداف متعددی چون قانع‌کردن دیگری یا دیگران، تضارب افکار، مشورت، ایجاد یا تقویت همگرایی، ذوب‌افق‌ها و در شکل متعالی آن رسیدن به واقعیت/ حقیقت باشد، اما به‌نظر می‌رسد آنچه امروز برای جامعه ما یک ضرورت است گفت‌وگو برای رسیدن به همزیستی است.»

همزیستی، اولویت ماست یا گفت‌وگو؟
«گفت‌وگو، آنگونه که امروز در فرهنگ مدرن مطرح می‌شود، مفهوم جدیدی است. در واقع، در فرهنگ غرب هم که سرچشمه تمدن جدید است گفت‌وگو در کاربرد امروزی آن، مفهوم جدیدی است که همه در حوزه‌های اندیشه، فلسفه، سیاست، دین و حتی در حوزه فرهنگ عمومی به‌طور جدی به آن پرداخته می‌شود. کافی است به تعداد کتاب‌هایی که هر سال با موضوع گفت‌وگو در غرب منتشر می‌شود، نگاه کنیم. واقعیت این است که در هیچ مقطعی از تاریخ ایران نیز گفت‌وگو (به معنای امروزی آن) مطرح نبوده‌است زیرا اساساً نیازی به آن نبوده‌؛ یعنی در شرایط و اقتضائات تاریخی گذشته، کارکردی نداشته است. نه فرهنگ در گستره عمومی و نه سیاست و نه حتی حوزه دین و اندیشه‌ورزی به آن نیازی احساس نمی‌کرده است. اما آن چیزی که وجود داشته، فرهنگ یا روحیه همزیستی بوده است.» داورپناه با توضیح این مفهوم و شرح و بسط آن معتقد است که جامعه براساس الگوهایی، همزیستی را به مردم می‌آموخته؛ «در ایران فرهنگی، در طول قرن‌ها، بیش از 21قومیت دینی و زبانی عمده (مسلمان و زرتشتی و مسیحی و یهودی و انواع صوفیان و...، کرد و ترک و بلوچ و عرب و...) به الگوهای این همزیستی دست یافته بودند. این گروه‌ها و حتی بزرگان و اندیشمندان آنها هیچ‌گاه با یکدیگر گفت‌وگو نمی‌کردند تا برحق بودن یا برتربودن خود را به دیگری ثابت کنند. در عالم سیاست نیز گفت‌وگو معنای امروزی را نداشت؛ بین آنها اگر گفت‌وگویی هم بود، برای ایجاد یا تقویت همزیستی بود؛ اگرچه گاه منازعات و جنگ‌هایی هم در این میان درمی‌گرفت (دعواهای نعمتی ـ حیدری، جنگ صوفی و زاهد و... و کمتر درگیری‌های قومیت‌های زبانی/نژادی) اما همچنان و به‌طور عمومی این فرهنگ همزیستی بود که پیروز میدان بود. فرهنگ اقوام ایرانی، پر است از رسوم -مناسک‌هایی که برای ایجاد یا تقویت همزیستی خلق شده‌اند.»
داورپناه به این نکته اشاره می‌کند که آنچه در جامعه ما در این سال‌ها بیش از هر چیزی نگران‌کننده است «تهدید و تحدید فرهنگ همزیستی» است؛ «در یک رویکرد پرگماتیستی که نیاز جدی جامعه امروز ماست، ما باید در عمل درباره همزیستی، گفت‌وگو کنیم. در این مسیر باید همچنین نوع و شکل یا شکل‌های رابطه همزیستی و دمکراسی را درک کنیم؛ از یک سو، این دمکراسی است که باعث نهادینه‌شدن و محافظت از روحیه همزیستی می‌شود و از سوی دیگر برای تحقق دمکراسی، باید همزیستی را بیاموزیم. او می‌گوید: «در واقع، فرایند گفت‌وگو در معنای مدرن آن الزاماً ممکن است در دست‌یافتن به همزیستی موفق نباشد ؛ اگرچه ممکن است به‌طور نظری، غایت گفت‌وگو رسیدن به همزیستی باشد اما در عمل و در واقعیت، فرایند گفت‌وگو، الزاماً‌ به همزیستی نمی‌انجامد، همانگونه که تجربه چند دهه اخیر نشان داده‌است؛ برای مثال اگر هدف شما در گفت‌وگو اقناع دیگری باشد؛ یعنی بخواهید نظر خود را به او بقبولانید یا به او ثابت کنید که نظر شما صحیح است و همزیستی را منوط به چنین اقناع و پذیرشی کنید، گفت‌وگو را به چیزی ضد‌خود تبدیل کرده‌اید». به‌عبارتی از نگاه او باید این سؤال را طرح کرد که همزیستی باید اولویت ما باشد یا گفت‌وگو؟ 
او معتقد است که «گفت‌وگو برای ایجاد/ تقویت همزیستی. گفت‌وگو و همزیستی مفاهیم در هم‌تنیده‌ای هستند و تفکیک آنها از یکدیگر امکان‌پذیر نیست، اما ما باید رویکردمان را به گفت‌وگو تصحیح کرده و این‌بار با رویکرد همزیستی به آن توجه کنیم. اینگونه بیشتر به استقرار و نهادینه‌شدن رویه‌های دمکراتیک در فرهنگ عمومی و فرهنگ سیاسی کشور و در نتیجه حکمرانی خوب و ارتقای کیفیت زندگی شهروندان کمک خواهیم کرد.»

این خبر را به اشتراک بگذارید