• پنج شنبه 28 تیر 1403
  • الْخَمِيس 11 محرم 1446
  • 2024 Jul 18
سه شنبه 21 بهمن 1399
کد مطلب : 124120
+
-

در انتظار «مسافران»

نگاهی به فیلم روزی روزگاری آبادان

در انتظار «مسافران»

بهنود امینی- روزنامه‌نگار

خواندن نخستین خبرها درباره نخستین تجربه کارگردانی حمیدرضا آذرنگ -در سینما- و مرور فهرست بازیگران فیلم، خاطره تماشای تئاتر‌های او را در ذهنم زنده کرد تا حدس بزنم احتمالا «روزی روزگاری آبادان» فیلمی درباره جنگ و مصایب آن باشد که خانواده‌ای آشفته‌حال را در مرکز قصه تصویر می‌کند؛ مادری دلسوز و غمخوار (یادآور تیپ آشنای نقش‌آفرینی‌های این چند سال فاطمه معتمدآریا ازجمله آباجان و جان‌دار) پدری دمدمی مزاج و شاید بذله‌گو (شمایل محسن تنابنده در پایتخت به‌سختی قابل فراموشی است) و درامی که قرار است در میان موشک و گلوله رنگ بگیرد و با مایه‌هایی از نوستالژی دوران در زمین‌های بومی پروار شود (مضامینی که در نمایشنامه‌های آذرنگ پربسامد است).
بخش آغازین فیلم هم بر این خیال صحه می‌گذارد؛ خانه‌ای که اعضایش هر کدام رازی برای پنهان کردن دارند و کلیشه‌های روابط خانوادگی (بدبینی همسر به شوهر، تقلای دختر و پسر جوان خانواده برای برقراری رابطه با جنس مخالف، اعتیاد شوهر و...) در یک مختصات زمانی نامعلوم قوه پیشبرد روایت است و تنها چیزی که در ذهن بیننده ایجاد پرسش می‌کند، همان ابهام زمان وقوع حوادث فیلم است. کمی دیر‌تر متوجه می‌شویم که سال‌ها از پایان جنگ تحمیلی می‌گذرد و خانواده مذکور -که به‌نظر می‌رسد با تصمیم قریب‌الوقوع مادر برای جدایی از همسر در آستانه ازهم‌گسیختگی قرار دارد- در بحبوحه حمله ایالات متحده به عراق، قصد سفر نوروزی به یکی دیگر از شهرهای جنوبی ایران را دارند. همه‌‌چیز مهیاست تا شاهد یک اثر معمولی و خنثی دیگر در ژانر موهوم اجتماعی باشیم که با ورود ناگهانی موشکی به نشیمن خانه، همانطور که سقف خانه ترک برمی‌دارد و دماغه موشک آشکار می‌شود، پوسته ظاهری و رئالیستی فیلم که یک‌سوم آغازین قصه بدان تحمیل کرده نیز کنار می‌رود و روایت تازه‌ای در مرز مبهمی از خیال و واقعیت آغاز می‌شود.
پیچیدگی این فصل با فرض شومی که پسر بزرگ خانواده مطرح می‌کند (نکنه ما مُردیم؟!..) وارد سطح دیگری می‌شود؛ یک‌طور رویارویی با مرگ، نیستی و البته آتش جنگ که حالا با مرور نماد‌هایی که پیش‌تر و در قسمت اول فیلم تماشا کردیم -مثل لوستر تازه خریداری شده‌ای که فرزندان خانواده اصرار به نصبش دارند یا سفره هفت‌سین روی میز- طنینی «مسافران»ی می‌یابند!  کاش آذرنگ به توصیه بهرام بیضایی در شرح علت حذف کردن صحنه‌هایی اساسی از روایت مسافران (مثل صحنه تصادف فیلم) عمل می‌کرد؛ «گاهی نشان ندادن یک صحنه بسیار مؤثرتر از نشان دادن آن است*».
اگر آن چند دقیقه پایانی (که نماهای هوایی بی‌تناسب با ساختار بصری فیلم) تصاویری از خانه تخریب شده خانواده را نشان می‌دهد نبود و فیلم در همان لحظه تلخ و شیرین خودآگاهی خانواده از مرگ و نشستن در مقابل سفره هفت‌سین پایان می‌یافت اثری متفاوت و تأثیرگذار با مضمون ظاهرا کلیشه‌ای و خشک ضد‌جنگ شاهد بودیم. هر چند که آذرنگ و بازیگرانش با همین روایت فعلی نیز خط بطلانی بر پیش‌داوری‌هایمان درباره روزی روزگاری آبادان کشیده‌اند!
* از مصاحبه بیضایی با شهرام جعفری‌نژاد، مجله فیلم، شماره 135

 

این خبر را به اشتراک بگذارید