بررسی زندگی استاد حسین لرزاده، معمار نامآشنا و برجسته ایرانی در گفتوگو با دخترش شهناز
پدرم حساسیت بسیاری به لقمه حلال داشت
پرنیان سلطانی
شاید هیچکدام از ما این افتخار را نداشتهایم که او را از نزدیک ببینیم اما این سعادت را داشتهایم که در عصر او زندگی کنیم و دستکم یکبار قدم به سرزمین آبی و فیروزهای پر از آرامشی بگذاریم که به دستان توانمند او ساخته شده است. استاد حسین لرزاده را میگوییم؛ معمار برجسته ایران که اگر او را عصاره و چکیده معماری سنتی معاصر ایران بنامیم، بیراه نگفتهایم؛ مردی که در زمان حیات پربارش آرامگاه فردوسی، گنبد کاخ مرمر، سردر مدرسه دارالفنون و سردر بانک شاهی (تجارت) میدان توپخانه را ساخته و طراح و معمار 842مسجد در تهران، شهرستانها و حتی خارج از کشور بوده است. در این گزارش سراغی از شهناز لرزاده، دختر فخر معماری ایران گرفتیم تا برایمان از سبک زندگی و ناگفتههای زندگی پدرش بگوید؛ روایتهایی از ویژگیهای اخلاقی و روش زندگی استاد لرزاده که همواره در سایه کارنامه درخشان هنریاش قرار گرفته و کمتر به آنها پرداخته شده است.
وزیر دربار و تشریفات پدر!
استاد حسین لرزاده 22ساله بود که با دخترعمهاش ازدواج کرد. آن زمان از محله پدریاش در خیابان قلمستان، به خیابان لرزاده حوالی میدان خراسان آمده بود. ثمره این زندگی مشترک 5دختر و 3پسر بود که شهناز، فرزند ششم و دختر چهارم خانواده است. او که فرزند محبوب پدرش بود و بعد از ازدواج دیوار به دیوار خانه پدریاش زندگی میکرد، با خنده میگوید: «آقا از روی محبت، مرا «سوسو» صدا میزد. البته لقبهای دیگری هم به من داده بود؛ مثل «وزیر دربار» یا «وزیر تشریفات»! گهگاهی که به خانهمان میآمد، میگفت آمدهام با وزیر تشریفات مشورت کنم و بروم!».
داماد فقط ایمان داشته باشد
نوبت به ازدواج بچهها که میرسید، استاد هیچوقت سختگیری نمیکرد و برای دامادهایش نهتنها حرفی از شیربها نمیزد بلکه برای مهریه هم حدی تعیین نمیکرد. شهناز خانم لرزاده درباره این اخلاق پدرش میگوید: «آقا برای ازدواج هیچکدام از ما سخت نگرفت. خواهر بزرگم 13ساله بود که ازدواج کرد. از او تا آخرین دختر، هیچ شرط سختی برای دامادهایش نگذاشت. میگفت داماد فقط ایمان داشته باشد، نمازخوان باشد و یک شغل آبرومند هم داشته باشد که رزق حلال برای زن و بچهاش ببرد، کافی است؛ حالا پول داشته باشد یا نه، مهم نیست. پول را خدا میرساند. معتقد بود دو خانواده باید در شأن هم باشند. پای ازدواج برادرانم هم که میرسید، همهچیز را به خواست خانواده عروس موکول میکرد و میگفت هر چه رسم شماست».
لقمه حلال سر سفره میآورد
این بزرگمرد نسبت به آوردن لقمه حلال سر سفره همسر و فرزندانش، دقت و حساسیت عجیبی داشت. شاید کمتر کسی بداند مشارکت استاد لرزاده در پروژههای حکومتی مثل کاخ مرمر، برخلاف خواست قلبیاش بود و او هیچوقت پولی را که از این راه عایدش میشد، خرج خانه و زندگیاش نمیکرد! شهنازخانم در اینباره میگوید: «آقا را به زور سر کارهای حکومتی میبردند و بهعنوان معمار استخدام میکردند؛ چارهای نبود، باید میرفت. اما هیچوقت پولی را که از اداره میگرفت، به خانه نمیآورد و خرج زندگی و خورد و خوراک ما نمیکرد. میگفت این پولها شبهه دارد و من نمیدانم از کجا آمدهاند». و بعد ادامه میدهد: «نزدیک پیروزی انقلاب باز از اداره فرستادند دنبال آقا که بیایید برای همکاری. آقا گفت نمیتوانم، دیگر توانایی ندارم. آن ایام آقا با پول خودش ماشین خریده بود و راننده هم داشت. اما وقتی به اداره جواب منفی داد و گفت دیگر همکاری نمیکند، ماشین شخصیاش را برد و تحویل اداره داد تا کسی فکر نکند ماشین را با پول اداره خریده و دارد از آن سوءاستفاده میکند!».
راز برنجها و روغنهای انبار
از دختر مرحوم استاد لرزاده درباره سبک تربیتی پدرش میپرسیم؛ اینکه در تربیت بچهها بیشتر روی چه مسائلی تأکید داشت که پاسخ میدهد: «آقا، انتظاری از بچههایش نداشت جز اینکه باایمان و بامحبت باشند، دروغ نگویند و دست به خیر باشند». برای کسی که در زندگینامهاش میخوانیم که از پدرش نقل کرده «حسین حلالت نمیکنم اگر کسی برای کاری مراجعه کرد و چیزی نمیدانست، یادش ندهی. هر چه میتوانی کار مردم را راه بینداز»، اصلا دور از ذهن نیست که همواره در کار خیر پیشقدم بوده باشد. شهناز لرزاده تعریف میکند: «یک اتاق بزرگ در خانه داشتیم. از دوران کودکی یادم میآید از 2ماه مانده بهماه مبارک رمضان، آن اتاق پر از گونیهای برنج میشد. به اندازه همانها هم انبارمان پر از دبههای روغن میشد. گاهی کنجکاو میشدیم و میگفتیم آقا ما ماه رمضان این همه برنج و روغن لازم نداریم. میگفت صبر داشته باشید. یک هفته مانده به ماهمبارک، یکدفعه اتاق و انبار خالی میشد. میپرسیدیم پس روغنها و برنجها چه شدند؟ آقا میگفت شما چه کار دارید؟ رفتند جایی که باید میرفتند! بعدها متوجه شدیم برای خانوادههای نیازمند یک گونی برنج و یک دبه روغن میفرستاد، مبلغی پول هم روی آنها میگذاشت تا خودشان گوشت تهیه کنند». بعد ما را میهمان روایت دیگری از دست بهخیربودن پدرش میکند و میگوید: «آن وقتها حیاطمان پر از درخت گیلاس، گوجه، آلو و آلوزرد بود. ما میوهها را سبدسبد به همسایهها و کسانی میدادیم که آقا خودش میشناخت. این روحیه آقا به ما هم منتقل شده بود».
به دیدن کوچکترها هم میرفت
شهنازخانم یاد عید نوروز و عیددیدنیهای پدرش میافتد و برایمان اینطور تعریف میکند: «هنوز توپ سال تحویل در نشده و تبریک و روبوسی اعضای خانواده تمام نشده بود که میدیدیم آقا شال و کلاه کرده. میگفتیم کجا؟ میگفت که راننده دم در منتظر است. سوار میشد و میرفت از کوچک تا بزرگ فامیل را سر میزد، عیددیدنی میکرد، عیدیهایشان را میداد و برمیگشت. وقتی میرسید خانه میگفت حالا خیالم راحت شد. میگفتیم آخه آقا آنها کوچکتر از شما هستند، آنها باید اول عید دیدنی بیایند. اما آقا میگفت بزرگ و کوچک نداریم. اتفاقا بزرگی به این است که بروی دیدن اقوام، نه اینکه منتظر بنشینی آنها بیایند».
ارادت به اهلبیت ع
یکی دیگر از خاطرات مشترک همه اعضای خانواده استاد لرزاده، علاقه او به اهلبیت(ع) و ارادت خاصش به سیدالشهدا(ع) بود. اینطور که چهارمین دختر استاد برایمان تعریف میکند، طراح و معمار بیش از 800مسجد در ایران و حتی خارج از کشور وقتی که جوان بود دهه اول محرم را با دوستان بازاریاش دسته سینهزنی راه میانداخت. بعدها که کمی پا به سن گذاشت و دیگر نمیتواست در مراسمماه محرم شرکت کند، چشمانتظار روضه دهه آخرماه صفر دختر و همسایه دیوار به دیوارش، شهناز میشد. شهناز خانم میگوید: «آقا خیلی به این مجلس روضه اهمیت میداد. از چند روز مانده مدام میگفت شهناز روضهات کی شروع میشود؟ مهمانها کی میآیند؟ کی نذری میپزی؟ وقتی هم که روضه تمام میشد، تلفن میکرد و میگفت که بابا برای من چای روضه بیاورید».
یادگاری
خاطرات خواندنی استاد لرزاده
اگر میخواهید بیشتر درباره زندگی پر فراز و نشیب معمار محبوب و نامآشنای مساجد بدانید، حتما سری به کتاب «ماجرای معماری سنتی ایران در خاطرات استاد حسین لرزاده» بزنید. این کتاب که به کوشش حسین مفید و مهناز رئیسزاده و توسط نشر «مولی» منتشر شده، دربرگیرنده مطالب بسیار زیبا و خواندنی از زندگی استاد لرزاده است که بیشتر آنها به زندگینامه خودنگاشت او اختصاص دارد. در اینجا بخشهایی از دفتر خاطرات استاد معماری سنتی اسلامی - ایرانی را که به مرمت عمارت محروقه مجلس شورا و ساخت آرامگاه فردوسی حکیم اشاره دارد، با یکدیگر ورق میزنیم.
مهندس فورد، حیرت کرده بود
مجلس شورا آتش گرفته و قسمتی از آن سوخته بود. همین بود که سر و کله قربان قصری معمار پیدا شد تا مرا ببرد عمارت محروقه را تعمیر کنم. پس از آتشگرفتن مجلس، برای تعمیرات، قربان قصری گرفتار مهندسی شده بود به اسم مسیو فورد؛ گویا فرانسوی بود. به دستور وی، ساختن سقف سالن بزرگ تنفس را شروع کرده بودند و وقتی مرا بردند، مسیو فورد، سقفی ساخته بود فلزی. مدتی که گذشت، سقف شکم برداشت. داشت خراب میشد و میریخت. مهندس فورد هم قبول نمیکرد که کار خراب است. انگار غرورش بود که داشت فرو میریخت. کار را سپردند به من. وسط سقف را چوب زدم و از پشت شروع کردم به زدن خرپا. مهندس فورد حیرت کرده بود. باور نمیکرد که از عهده کار برآیم. گفته بود که اگر لرزاده این سقف را بالا ببرد، من دیگر ایران نمیمانم. من سقف را بالا بردم و مهندس هم به قولش وفا کرد و از ایران رفت.
طرح آرامگاه فردوسی، شبیه اهرام مصر بود
تعمیر عمارت محروقه که تمام شد، پس از چندی ساختمان یادبود آرامگاه فردوسی شروع شد. سال 1311بود که به توس رفتم. مدتی بود که دیگران طرح را زده بودند و داشتند ساختمان میکردند اما طرح شبیه اهرام ثلاثه مصر درآمده بود و مهندسش هم آقای گدار بود. ذکاءالملک فروغی، نخستوزیر بود و ریاست باستانشناسی را هم بهعهده داشت و شکل هرم مصری برای شاعر ایرانی، فروغی را به تعجب انداخته بود. میخواست که بنا ایرانی باشد و هویت ما را داشته باشد. همین بود که مرا خواستند. آرامگاه تا بالای پلهها بالا رفته بود و میبایست بقیه کار را شروع کنم. طرحم را کشیدم، ماکتش را ساختم، مورد پسند که واقع شد، دست بهکار شدم. گفتند حجارباشی هم در اختیار توست. حجارباشی، حسین ترک بود. سنگها را در کارگاهش میبرید و میآورد. یک هفته که گذشت، دیگر از آن هرم گدار خبری نبود. اگر به صرافت نیفتاده بودند، آرامگاه فردوسی هرمیشکل در میآمد.
گشتی در خانه استاد بیبدیل معماری
خانه استاد حسین لرزاده که در دهه 30با ذوق و قریحه مثالزدنی این استاد بیبدیل معماری ساخته شد و 50سال محل زندگی خانواده استاد بود، این روزها به خانهموزه تبدیل شده است. این خانه آجری 2و نیم طبقهای با پنجرههای زیبا و شیشههای رنگیاش در خیابان شریعتی، کوچه سخن قرار دارد؛ جایی که ورودیاش متنی از استاد حسین لرزاده است که درواقع بازدیدکنندگان را به خانه پر از زیبایی و حس خوبش دعوت میکند؛ «اینکه با شما سخن میگوید، نامش حسین، کنیه و تخلصش لرزاده، فرزند محمدخان معمار، تهرانیالاصل، زادگاهش تهران، کوچه قلمستان، زادروزش 1285شمسی، شغلش معماری و طراحی است. در موقع تنظیم شناسنامه، خان از نام پدر حذف و لر به لرزاده تبدیل شد. پدر از سادگی و صفای باطن به لر معروف بود».
آثار
سهیم در ساخت 842مسجد؛ از طراحی تا معماری
اگر چه در کارنامه پر و پیمان هنری استاد حسین لرزاده، ساخت آرامگاه حکیم ابوالقاسم فردوسی، مرمت صحن و سرای حضرت اباعبدالله الحسین(ع)، اجرای سردر دارالفنون و سردر بانک شاهی (بانک تجارت) میدان توپخانه، معماری گنبد کاخ مرمر، تعمیر عمارت محروقه مجلس شورای ملی و... به چشم میخورد اما شکی نیست که استاد لرزاده، معمار محرابها و مساجد است. این استاد برجسته معماری ایران در ساخت 842مسجد نقش داشته که بیشتر آنها را طراحی و برخی از آنها را نیز اجرا کرده است؛ مثل مسجد اعظم قم، مسجد «سجاد» خیابان جمهوری، مسجد «مهدیه» خیابان ری، مسجد «فخریه» خیابان امیریه، مسجد «لرزاده» خیابان لرزاده، مسجد «زعیم» خیابان منیریه، مسجد «فرازنده» خیابان شوش، بازطراحی شبستان مسجد «سپهسالار» خیابان بهارستان، مسجد «امام حسین(ع)» میدان امام حسین(ع)، مسجد «انبار گندم» خیابان ری، مسجد «عمار» خیابان سپاه و.... استاد لرزاده که نهتنها معماری چیرهدست و توانمند بود بلکه شاعر و ادیب هم بود. در یکی از اشعارش به نقشی که در ساخت این 842مسجد داشته اشاره کرده و میگوید: «دفتر لرزاده را دیدم ز بعد انقلاب / 363مسجد ثبت شد کم کن حساب / 842مجموع بود اندر کتاب / خارجی و داخلی و قبل و بعد از انقلاب»!