ششروایت از سبک زندگی شیخ مرتضیانصاریره درباره کسب روزی حلال
روزی حلال خود را با غفلت حرام نکن
شیخمرتضی انصاری فرزند محمد امین شوشتری دزفولی معروف به شیخ انصاری، از برجستهترین فقها و عالمان دینی در قرن سیزدهم هجری است. او را میتوان از پایهگذاران اصول نوینی در فقه و اصول جعفری دانست که شایسته لقب «خاتمالفقها والمجتهدین» شده است. شیخمرتضی انصاری با دو اثر جاودان «المکاسب» و «رسائل» نام خود را در گستره معارف اصیل اسلام جاودانه کرده است. شیخانصاری نهتنها در زمینه مسائل علمی و فقهی یگانه دوران بود بلکه در اخلاق و زهد هم در زمانه خود کمنظیر بود. او در زهد و وارستگی معنوی و اخلاقی به مقام والایی از عروج و ارتقا رسیده بود که مرحوم حاجمیرزا حبیبالله رشتی، یکی از اصحاب و معاصران او، آن را یکی از امتیازات فوقالعادهاش به شمار آورده و میگوید: «شیخ در سه چیز امتیاز داشت: علم، ریاست، تقوی و زهد.» شیخانصاری در زهد نمونه و الگو بود. یکی از بهترین موارد بروز و ظهور و تجلی تقوی، در مسائل مالی و اقتصادی است. در تقوی و صیانت نفس او در اینباره کافی است که گفته شود با آنکه وجوه شرعی فراوانی از 40میلیون شیعه روی زمین آن روزگار در نجف به محضرش آورده میشد، در عین حال او همانند یک فرد فقیر گذران میکرد و حتی اموالی را که بهعنوان تحفه و هدیه به محضرش آورده میشد بین فقرا و مستمندان یا طلاب و مصالح عمومی مسلمین صرف میکرد .تأکید همیشگی شیخانصاری بر کسب روزی حلال از ویژگیهای اخلاقی آن عالم دینی است که در روایتهای متعدد گوشههایی از آن بیان شده است.
شیخ نان را بدون شیره خورد
شیخانصاری یک هممباحثهای داشت که وقتی شیخ تصمیم گرفت در نجف اشرف بماند هممباحثه او به وطنش مسافرت کرد. از این جریان مدتی گذشت و اوایل ریاست شیخ انصاری بود که آن طالب علم برای زیارت به نجف آمد. وقتی شیخ را در مقام ریاست شیعه دید از او پرسید: من و تو همبحث بودیم چطور شد شما به این مقام رسیدید و من همانم که بودم؟
شیخ گفت: «من شیره را نخوردم و شما خوردید» و این اشاره به این داستان بود که در ایام تحصیل یک مرتبه شیخ با هممباحثه خود به مسجد کوفه رفت و آنجا گرسنه شد ولی تنها یک فلس پول داشت.
شیخ یک فلس پول را به رفیقش داد تا برود و چیزی خریداری کند و بیاورد. او هم رفت و مقداری نان و شیره روی نان ریخته، آورد.
شیخ گفت: این نان و شیره به اندازه دو فلس است درحالیکه شما یک فلس بیشتر نداشتی؟!
رفیقش گفت: با آن یک فلس نان خریدم و یک فلس شیره را نسیه گرفتم.
شیخ گفت: من از شیره نمیخورم چون نمیدانم که آیا میتوانم قرض را ادا کنم یا نه؟ که اگر نتوانم قرضم را ادا کنم این شیره برای من حلال نیست.
رفیقش خندید و از آن شیره خورد و شیخ تنها نان بدون شیره را خورد.
شیخ میخواست هممباحثه خود را آگاه کند که بر طالب علم واجب است تا این مقدار در کسب روزی حلال احتیاط کند تا به مرتبهای از مراتب علم برسد.
منبع: تندیس زهد
پارهکردن طنابهای شیطان
یکی از شاگردان شیخانصاری در دورانی که در نجف اشرف نزد شیخ به تحصیل مشغول بود، شبی شیطان را در خواب دید که بندها و طنابهای متعددی در دست داشت.
از شیطان پرسید: این بندها برای چیست؟
پاسخ شنید :اینها را به گردن مردم میاندازم و آنها را به سمت خود میکشم و به دام میاندازم. روز گذشته یکی از این طنابهای محکم را به گردن شیخمرتضی انصاری انداختم و او را از اتاقش تا اواسط کوچهای که منزل شیخ در آن است کشیدم اما افسوس که بهرغم زحمات زیادم طناب را پاره کرد و برگشت.
شاگرد شیخانصاری وقتی از خواب بیدار شد در تعبیر آن به فکر فرو رفت. پیش خود گفت خوب است از خود شیخ بپرسم. برای همین سراغ شیخ رفت و تعبیر خواب خود را از او پرسید.
شیخ گفت: شیطان راست گفته است چون دیروز میخواست من را فریب دهد که به لطف خدا از دامش گریختم.
جریان از این قرار بود که دیروز من پول نداشتم و اتفاقاً چیزی در منزل لازم شد و مورد احتیاج بود. با خود گفتم یک ریال از مال امامزمان (عج) نزدم موجود است و هنوز وقت مصرفش نرسیده است، آن را بهعنوان قرض برمیدارم و سپس در فرصت مناسب قرضم را ادا خواهم کرد.
یک ریال را برداشته از منزل خارج شدم. همینکه خواستم آن چیز مورد نیاز منزل را بخرم با خود گفتم: از کجا که من بتوانم این قرض را ادا کنم؟ اگر نتوانم قرضم را ادا کنم این یک ریال بر من حلال نخواهد بود. در همین اندیشه و تردید بودم که از خرجکردن آن منصرف شدم و به منزل برگشتم و آن پول را سر جای خود قرار دادم.
منبع: حکایات صالحین
دیگر دست به طلاهای حضرت نزنی
مردی از خاندانی دزفولی که زمانی در اهواز ساکن بودند، در روزگاران گذشته برای سفر زیارتی به نجف اشرف رفت و مبلغی پول که با خود برداشته بود در ادامه سفر تمام شد و او هیچ وسیلهای همراه نداشت تا به مبلغ مورد نیاز دست یابد. او حتی شخص آشنایی را که از او پول قرض بگیرد پیدا نکرد. از مناعتطبع حاضر نمیشد به یکی از علما موضوع را بگوید و مقداری پول بگیرد. برای همین، شب به حرم رفت و مشکل خود را کنار ضریح حضرت علی(ع) مطرح کرد و گفت: اگر حاجتم روا نشود هر طور شده مقداری از طلاهای تو را برداشته و به مصرف میرسانم؛ هر چند میدانم این مال بر من حلال نیست.
او سپس به منزلش برگشت و شب را گرسنه گذراند. صبحهنگام شنید که کسی او را صدا میزند. مردی بلند شد و خود را به او معرفی کرد.
کسی که از راه رسیده بود، گفت: من ملا رحمهالله خادم شیخمرتضی انصاری هستم و او با تو کار دارد و فرمود که در این کاروانسرا و در این اتاق تو را پیدا کنم.
مرد بلند شد همراه آن کسی که از طرف شیخ آمده بود به خدمت شیخ رفت. شیخمرتضی انصاری کیسهای به مرد داد و گفت: اینها 30تومان ایرانی است که جدت برای مخارج به تو داده است.
مرد کیسه را برداشت و چند قدمی از شیخ دور شد.
شیخ مرتضی مرد را صداکرد و آهسته گفت: دیگر دست به طلاهای حضرت نزنی.
مرد از این موضوع حیرت و تعجب کرد چون این قضیه فقط از خاطرش گذشته بود.
منبع: حکایات صالحین
هزینه این مهمانی را از کجا تأمین کردهاید؟
شیخمرتضی انصاری در دادن حقوق و کمک هزینه به طلاب و حتی خویشان خود بسیار باریکبین بود. در زمان ریاستش روزی برادرش شیخ منصور که از شاگردان ممتاز او و از فقهای حوزه علمیه نجف بود، شیخانصاری را با چند نفر از علما برای صرف ناهار و شام به منزل خود دعوت کرده بود. شیخ پس از صرف غذا گفت: برادر هزینه این مهمانی را از کجا تأمین کردهاید؟
شیخ منصور جواب داد :قریب یک سال است که هر روز مقداری از فلان پول را پسانداز کردهام تا توانستهام مخارج این ضیافت ساده را تهیه کنم!
شیخ گفت :پس معلوم میشود حقوق ماهانه شما به اندازه همان پسانداز زیاد است. بنابراین راضی شوید به اندازه پول پسانداز از کمک هزینه شما کم و به فقرای دیگر داده شود؛ اینطوری حقوق ماهانهای که میگیرید حلالتر است.
شیخمنصور در مقابل این استدلال صحیح برادرش سکوت کرد و رضایت داد و شیخ مرتضی از ماه بعد بهگفته خود عمل کرد.
منبع: تندیس زهد
سهم شاگردان را بدهید
در اوایل وفات مرحوم آیتالله العظمی محمدحسن نجفی صاحب کتاب شریف «جواهر الکلام» و انتقال مرجعیت به حضرت شیخ مرتضی انصاری(ره)، یکی از فقهای اهل نجف معمولا بعد از نماز عشا برای زیارت به حرم مطهر میرفت، به دیواری تکیه میداد و زیارت میخواند و مدتی آنجا میماند. بهطور اتفاقی آمدن و رفتن شیخانصاری در شب برای زیارت مقارن با ایستادن آن فقیه اهلنجف در حرم شده بود.
در یکی از شبها شیخ به آن فقیه اهل نجف نزدیک شد و کیسه پولی در دست او گذاشت و آهسته گفت: نصف این پول را خود خرج کن و نصف دیگر را بین شاگردان خود تقسیم کن.
شیخ این حرف را زد و از کنار آن فقیه اهل نجف گذشت.
مرد فقیه وقتی به خانه رفت، کیسه را باز کرد و پولهای داخل آن را شمرد و عجیب اینکه بهطور دقیق پولهای داخل کیسه مطابق با قرضهای او بود. از این جهت تصمیم گرفت با آن پولها تمام قرضهای خود را بدهد و سهم شاگردان را بهتدریج پرداخت کند.
این تصمیم را تا شب آینده عملی نکرد و از آن موضوع کسی را با خبر نکرد، تا آنکه بعد از نماز مغرب و عشا طبق معمول وقتی برای زیارت رفت و در مکان همیشگی ایستاد، شیخ را دید که از کنارش گذشت و سر خود را نزدیک گوش او آورد و گفت: این کار را نکن تا روزیای که به تو رسیده حلال باشد. شما سهم شاگردان را بدهید، من باز هم به شما وجهی پرداخت خواهم کرد.
مرد متحیر مانده بود. شیخ در سکوت و آرامش از او دور شد.
منبع: تندیس زهد
خانهای که خرید و فروش نمیشود
روزی یک از مقلدان شیخمرتضی انصاری که از تجار محترم و متدین بود، در مسیر راه خود به مکه، برای انجام مراسم حج، به نجف اشرف به حضور شیخانصاری رفت و مبلغی تقدیم کرد و گفت: این مبلغ از مال خالص (و خمس داده) من است. آن را بردارید و برای خود خانهای بخرید و از مستأجری راحت شوید.
شیخ آن پول را پذیرفت و آن تاجر به مکه رفت. شیخ با خود گفت من برای بهدست آوردن این پول زحمتی نکشیدهام و شایسته نیست برای رفاه حال خودم آن را خرج کنم. باید جایی این پول را خرج کنم که باعث ترویج معارف دینی و اخلاقهای نیک در جامعه شود. برای همین با آن پول مسجد خوبی در محله خود «صغیر» در نجفاشرف بنا کرد که اکنون به مسجد « تُرک» معروف است، و از زمان تأسیس تاکنون همواره محل درس و بحث علما و مراجع تقلید بوده و مکانی بسیار پربرکت شده است.
آن تاجر در مراجعت از مکه، به نجف اشرف آمد و به حضور شیخانصاری رفت، و پس از احوالپرسی گفت: آیا خانه خریدید؟
شیخ گفت: بله خانهای خریدم.
سپس آن تاجر را با خود کنار آن مسجد برد و آن بنای عظیم و معنوی را به او نشان داد و گفت: این مسجد را با آن پولی که دادی بنا کردم.
تاجر گفت: من آن پول را برای خانه داده بودم، نه برای مسجد!
شیخ گفت: چه خانهای بهتر از این مکان مقدس که عبادت خدا در آن میشود؛ ما بهزودی از این دنیا کوچ میکنیم، اگر با آن پول خانه میخریدم بعد از من به ورثه منتقل میشد، ولی این خانه باقی و ثابت است و به کسی منتقل یا بخشیده نمیشود و خرید و فروش نمیشود.
تاجر از این عمل نیک انسانی و اجتماعی شیخمرتضی انصاری شاد و بعد از آن علاقهاش به شیخانصاری بیشتر شد.
منبع: حکایات صالحین
حاشیهنویسی بر آثار شیخانصاری
در عظمت علمی و نبوغ فکری شیخ مرتضی انصاری همین قدر کافی است که اطلاع پیدا کنیم تاکنون بیش از ۲۰۰ نفر از علما و فضلا و دانشمندان و معاریف رجال اسلامی بر کتب و نوشتههای او حاشیه و تعلیقه نگاشتهاند و کتابهای تالیفی او بهکرات در ایران، عراق و دیگر کشورهای اسلامی مورد تجدیدطبع قرار گرفته است، به حدی که هماکنون غذای فکری طلاب و فضلای حوزههای علمیه و برخی از مجامع دانشگاهی و حقوقی را آثار او تشکیل میدهد. شخصیتهای بزرگی مانند آخوند ملا محمدکاظم خراسانی (صاحب کفایهالاصول)، سیدمحمدکاظم یزدی (صاحب عروه)، حاج میرزا حبیبالله رشتی، میرزا حسن آشتیانی، شیخ محمدحسین کاشف الغطا، سیدعبدالحسین شرفالدین، شیخ محمدجواد بلاغی، شیخ محمدحسن ممقانی و تعداد کثیری از علما و مجتهدین مبرز و نامدار که نامبردن آنها به درازا میکشد، بر آن حاشیه و تعلیقه دارند. آنان نوشتهها و تالیفات شیخ را اصل قرار داده و بر آن تعلیقه و تحشیه افزودند و نظریات او را مورد تجزیه و تحلیل و عمقنگری قرار دادهاند.