مهرنوش سلماسی_روزنامهنگار
برای ۴دهه حضور در سینمای ایران، ساختهشدن تنها ۱۰ فیلم بلند میتواند نشانه وسواس و کمالگرایی فیلمسازی باشد که اتفاقا به همین صفات هم شهره است. تعداد فیلمنامههای نوشته شده توسط بیضایی که بسیاریشان پس از ناامیدی از امکان ساختشان منتشر شدهاند، نشان میدهد که استاد یکسره دلمشغول آفرینش و تلاش برای شروع فیلمی تازه بوده و این فرصت هرچند سال یکبار (و گاهی هر ۱۰سال یک بار) فراهم شده است. مشکلات و سوءتعبیرها و سوءتفاهمهای تمام نشدنی با ممیزی یک طرف، منطبق نشدن بیضایی با مناسبات تولید در سینمای ایران هم طرف دیگر. طبیعی بود که بهرام بیضایی در سالهای قبل از انقلاب نتواند در دل سینمای جریان اصلی (فیلمفارسی) کار کند و پس از انقلاب هم شهرت او بهعنوان کارگردانی سختگیر و بیتوجه به مناسبات گیشه، کار را دشوارتر کرد. دو نقل قول از بیضایی درباره دو دوره متفاوت نشان میدهد که او در دو دوره متفاوت چه مشکلاتی با تهیهکنندگان داشته است:
«روزی یکی از سرشناسترین تهیهکنندگان، یکی از دوستان تئاتریام را واسطه ملاقات کرد. او گفت که معتقد شده است سینما به نیروها و نگرههای جوان احتیاج دارد... او دورنمای یک آینده بهتر و یک سینمای اساسیتر را به ما نشان داد... من چهارچوب 3داستان را تعریف کردم که همه را بهشدت پسندید و بلافاصله پیشنهادهایی برای بهتر شدن آنها داد. پیشنهادهایش بسیار ظریف بود، بهطوری که وقتی به آنها عمل میکردی هر سه داستان تبدیل میشدند به گنج قارون...».
«برای «افرا» تهیهکنندگان زیادی اعلام آمادگی کردند. بعدها فهمیدم همه آنها فیلم درجه ج ساختهاند و مایلند از طریق این فیلم ارتقا پیدا کنند و بشوند مثلا الف یا ب، اما شرایط پیشنهادهای آنها طوری است که در عوض ارتقای سطح آنان، من درجه ج خواهم شد».
نتیجه اینکه فیلمنامههای بیضایی یا با سد ممیزی مواجه میشد یا تهیهکننده و سرمایهگذار مطلوب نمییافت و فقط گاهی این امکان پیش میآمد که استاد پشت دوربین برود. از میان فیلمهای ساخته نشده، چند نمونه را میشود نام برد که جزو حسرتهای نه فقط بیضایی که سینمای ایران محسوب میشوند.
حقایق درباره لیلا دختر ادریس
ادامه منطقی فیلم «رگبار» که به نوعی شخصیت عاطفه (پروانه معصومی) را تکامل میبخشد و پیشنهاد تازهای به سینمای ایران در زمینه نگاه به شخصیت زن است. مسئله هویت (لیلا شناسنامه ندارد) و اشتباه گرفته شدن با زنی دیگر (لیلا در خانهای ساکن میشود که قبلا محل اقامت زنی بدنام بوده) بر مشکلاتش میافزاید. بیضایی پس از شکست تجاری «غریبه و مه» تلاش زیادی کرد تا «حقایق درباره لیلا...» را بسازد و حتی با بهمن فرمانآرا هم بهعنوان تهیهکننده به توافق رسید در نهایت اما فیلم ساخته نشد. توضیح کوتاه بیضایی در ابتدای فیلمنامه حقایق درباره لیلا نشان میدهد که مشکل فقط اختلاف نظر با تهیهکننده نبوده است؛«در زمستان۱۳۵۴، هر کس در هر مقام، در حد توانایی خود کوشید تا این فیلم ساخته نشود». فیلمی شهری و کم هزینه که البته به روایت فرمانآرا بهعلت اصرار بیضایی برای حضور پروانه معصومی در نقش لیلا ساخته نشد. بیضایی پس از 3 همکاری پیاپی در رگبار، «سفر» و غریبه و مه معصومی را بهترین انتخاب میدانسته و فرمانآرا اعتقاد داشته باید بازیگر جوانتری این نقش را ایفا کند. نتیجه ساخته نشدن یکی از بهترین و منسجمترین فیلمنامههای بیضایی بود. بیضایی بارها ساختهنشدن این فیلمنامه را یکی از بزرگترین حسرتهای خود دانست.
اشغال
میتوانست فاخرترین و باشکوهترین فیلم بیضایی شود. داستان «اشغال» در دهه20میگذرد؛ سالهایی که ایران به اشغال سربازان متفقین درآمده بود و روزگار دشوار جنگ جهانی دوم و مصایبی که بر سر ملت ایران آوار شد. در این بستر تاریخی، بیضایی داستان زنی را روایت میکند که در تهران شلوغ و به هم ریخته و اشغال شده به جستوجوی شوهر گمشدهاش برخاسته. فیلمنامه اشغال در دهه 60،غیرقابل ساخت تشخیص داده شد و ظاهرا شرط تولیدش تغییر خط داستان از زنی که دنبال همسرش میگردد به مردی که در جستوجوی زن گمشدهاش است، بوده که طبیعتا بیضایی زیر بار چنین تغییری که همه بنیانهای اثر را ویران میساخت نمیرود. در سالهای بعد که فیلمنامه اشغال برای ساخت بدون اشکال دانسته میشود، مسئلهای دیگر بهوجود میآید؛ حالا هزینه تولید چنین اثری بالاست و بخش خصوصی بضاعت تولیدش را ندارد و بخش دولتی هم تمایلی به سرمایهگذاری در فیلم بیضایی نشان نمیدهد.
آیینههای روبهرو
ماجرا از دهه30 آغاز و تا روزهای پیروزی انقلاب ادامه مییابد. ماجرای زن جوانی که در سن پایین هرچه میکوشد نمیتواند جلوی اعدام برادرش را که مبارزی سیاسی است بگیرد و در نهایت تیمساری که مسئول پرونده است هم برادر مبارز را اعدام میکند و هم باعث سیهروزی دختر نوجوان میشود. روزهای انقلاب فرصت مناسبی است تا زن، تیمسار را بیابد و انتقام خود و برادرش را بگیرد. «آیینههای روبهرو» یکی از خوشریتمترین فیلمنامههای بیضایی است که درصورت ساخته شدن میتوانست اثر پرمخاطبی هم شود. بیضایی فیلمنامه را سال۵۹ مینویسد و با ورود به دهه60، دیگر امکانی برای تولید فیلم وجود ندارد.
چهکسی رئیس را کشت
بعد از فیلم «مسافران» بیضایی چند فیلمنامه مینویسد که میانشان «فیلم در فیلم» و «چهکسی رئیس را کشت» بیشتر از بقیه برای ساخته شدن محتمل هستند. در این میان چهکسی رئیس را کشت که تجربهای در ژانر کمدی است حتی پروانه ساخت هم دریافت میکند وکار به انتخاب بازیگران میکشد. ازجمله اکبر عبدی که قرار است یکی از نقشهای اصلی را بازی کند. کمی بعد به بیضایی گفته میشود عبدی فعلا اجازه فعالیت ندارد، بیضایی در ترکیب بازیگران تغییراتی میدهد و وقتی اکبر عبدی سر از پروژهای دیگر درمیآورد، بیضایی متوجه میشود خودش ممنوعالکار است.
مقصد
فیلمنامهای جادهای با شخصیتهای محدود و خط داستانی ساده و روان و دور از پیچیدگیهای معمول آثار بیضایی. ماجرای زنی که شوهرش مرده و حالا طی طریق به سمت مقصد میان برادر شوهر و یک راننده گرفتار شده است. برادر شوهر به زن گوشه چشمی دارد و راننده در طول سفر به او علاقهمند شده است. بیضایی فیلمنامه «مقصد» را در دوره سیفالله داد به ارشاد ارائه کرد. با ساخت فیلمنامه مقصد موافقت نشد و در عوض «سگکشی» پروانه ساخت گرفت.
لبه پرتگاه
فیلمنامه «لبه پرتگاه» جزو آثاری بود که بهنظر میرسید مخالفتی با تولیدش نخواهد شد. بیضایی با حمید اعتباریان قرارداد بست و لبه پرتگاه وارد مرحله پیش تولید شد. امضای قرارداد با محمدرضا گلزار سر و صدای زیادی بهپا کرد و کمی بعد بیضایی از ساخت لبه پرتگاه انصراف داد؛ انصرافی که دلیلش دخالتهای تهیهکننده بود. در ابتدا بهنظر میرسید ماجرا تحمیل محمدرضا گلزار به بیضایی بوده ولی بعدها مشخص شد مشکل انتخاب بازیگر نقش اول زن بوده. لبه پرتگاه در آستانه تولید کنار گذاشته شد و کمی بعد بیضایی فیلمنامه «وقتی همه خوابیم» را نوشت و کارگردانی کرد که خیلیها آن را واکنشی به روزهای پیش تولید لبه پرتگاه دانستند.
حسرتهایی برای سینمای ایران
فیلمهای نساخته بیضایی
در همینه زمینه :