سعید مروتی ـ روزنامهنگار
۴ماه سینمایی در کار نبود. با کرونا فیلم دیدن جمعی در مکانی عمومی به خاطرهها پیوسته بود. سینما در همه جای دنیا تعطیل شد و در مواردی هم که سالنها باز شدند خبری از استقبال مردم نبود. سالنهای سینما مثل رستورانها، کافهها، ورزشگاهها و... در فهرست اماکن پرخطر قرار گرفتند و تعطیل شدند. زمان گذشت و کرونا نهتنها نرفت که پر قدرتتر هم شد. ویروسی که فعلا رویینتن نشان داده تا اطلاع ثانوی هست و حالا گفته میشود باید با رعایت پروتکلهای بهداشتی زیستن در کنارش را بهعنوان واقعیت پذیرفت و با آن کنار آمد. روزی که سینماها تعطیل شد کمتر کسی فکر میکرد 4ماه طول خواهد کشید تا گیشهها دوباره باز شوند. در این 4 ماه، بارها خبر بازگشایی سینماها منتشر شد. عید فطر، نیمه خرداد جدیترین موعدهای بازگشایی سینماها بودند. انتشار آییننامه 15 مادهای برای بازگشایی سینماها، فقط ماجرا را پیچیدهتر کرد. بند جنجالی آییننامه، لزوم فاصلهگذاری اجتماعی با این میزانسن بود: یک تماشاگر، 2صندلی خالی. کسی که این بند را در آییننامه آورده بود احتمالا سالها بود سینما نرفته بود و خبر نداشت، تعداد تماشاگران منفرد چه درصد اندکی از مخاطبان سینما را تشکیل میدهد و سینما رفتن آیینی جمعی است. موضوع ضدعفونیکردن سالنها هم بار مالی برای سینماداران در پی داشت که در دوران تعطیلی، دچار ضرر و زیان اساسی شده بودند. وقتی اخراج کارکنان سالنهای سینما، دامن سینماهای نهادهای قدرتمند را هم گرفت تکلیف بخش خصوصی دیگر روشن بود. طرحهای حمایتی دولت هم مثل اختصاص وام 10میلیونی به سینماداران، حکم شوخی تلخی را داشت که فقط نمک بر زخمهای سینما میپاشید. در میانه بحران کرونا، دولتی که با کمبود بودجه، تحریم، پایین آمدن قیمت نفت، کاهش چشمگیر صادرات و... مواجه بود و باید براساس نیازها بودجه محدودش را اولویتبندی میکرد، سینما را در انتهای صف قرار داده بود. فشارهای اقتصادی آنقدر شدید بود که قرنطینه و خانهنشینی طولانی نشود. بهمرور بیشتر مشاغل پر خطر با قول رعایت پروتکلهای بهداشتی، بازگشایی شدند و سرانجام نوبت به سینما هم رسید.
حالا مشکل اینجا بود که صاحبان 2 فیلم پرامید اکران نوروزی، که محاسباتشان برای فتح گیشه به خاکستر نشسته بود، بهسادگی رضایت به اکران نمیدادند. سینماداران هم که بیشترین اصرار را به بازگشایی سالنها داشتند خیلی آماده نبودند. وقتی رسما اعلام شد سینماها در اول تیر بازگشایی میشوند باز هم ماجرا خیلی تغییری نکرد. اول تیر از راه رسید و بسیاری از سینماها، کرکرههایشان را بالا ندادند. آنها هم که بلیت فروختند فیلمهای اکران ۹۸ را بر پرده داشتند. بعداز ۴۸ ساعت ملتهب و پر حاشیه، سرانجام صاحبان فیلمهای «خوب، بد، جلف: ارتش سری» و «شنای پروانه» به اکران رضایت دادند و همزمان سینماهای تعطیل هم سالنهایشان را با مواد ضدعفونیکننده، آب و جارو کردند تا چهارشنبه ۴ تیر، سینمای ۹۹ آغاز به کارش را رسما جشن بگیرد.
در این ۴ماه اما، سینما روزهای سختی را پشت سر گذاشت. خیلیها بیکار شدند. خیلیها در خانه ماندند و دعوت به حضور در هیچ کاری نشدند. سرمایههای صرف شده در تولیدات سینمایی راکد ماند و از همین حالا میتوان پیشبینی کرد که بخشی از این سرمایهها سوخت خواهند شد. سینما در این دوران عملا به حال خود رها شد و با همه تلاشهای صورتگرفته، اتفاقی که باید در حوزه سینما رخ نداد. در این وقفه چهارماهه، انحصار سینما تیکت در بلیتفروشی آنلاین، از میان برداشته شد و سمفا به میدان آمد. هرچند پشت این سامانه هم کلی حرف و حدیث وجود دارد. طوری که گویی سینمای ایران از انحصاری به انحصاری دیگر تغییر جهت میدهد. هرچند روی کاغذ بهنظر میرسد با سمفا بازگشت سرمایه تولید سرعت بیشتری خواهد گرفت. اکران آنلاین هم در این ایام کرونا زنده شد و صاحبان چندین فیلم ترجیح دادند به جای منتظر ماندن بیشتر، از اکران عمومی در زمانی نامعلوم دل بکنند و سراغ فضای مجازی بروند. با این روند در 6 ماه اول سال، تعداد فیلمهای اکران شده در فضای مجازی دستکم به ۲۰ اثر سینمایی خواهد رسید؛ فیلمهایی که صاحبانشان حاضر شدند و حاضر میشوند پیه قاچاق را هم به تن خود بمالند، چون آنلاین اکرانشدن بهتر از هرگز اکران نشدن است.
در ابتدای تابستان و در شرایطی که قدرت ویرانگر کرونا از انتهای زمستان (روزهایی که سینماها تعطیل شدند) اگر بیشتر نشده کمتر هم نشده، سینماها میزبان علاقهمندان شدهاند. در شرایط عادی کمدیای چون ارتش سری و درام اجتماعی ملتهبی مانند شنای پروانه باید میلیاردها تومان میفروختند، حالا اما احتمالا داستان بهگونهای دیگر رقم خواهد خورد. همین که چراغ سینماها روشن شده خودش جای امیدواری دارد. باید دید مردمی که سفر رفتن را با تمام مخاطراتش کنار نگذاشتند، از باز شدن رستورانها استقبال کردند و مراکز خرید را از قلم نینداختند، با سینما چگونه کنار میآیند؟ فعلا کار دست زوج پژمان جمشیدی و سام درخشانی است که با فیلمنامه و کارگردانی پیمان قاسمخانی، ملت را بخندانند. و سوی دیگر هم پدیده جشنواره سیوهشتم ایستاده که با شور جوانی محمد کارت و تصویر بیواسطهاش از لمپنها قرار است تماشاگرش را بر صندلی میخکوب کند. بزرگترین بحران 100سال اخیر، همچنان قربانی میگیرد، همچنان مبتلا میکند و هنوز خبری از واکسنی که همه منتظرش هستند نیست. جهان شبیه فیلمهای آخرالزمانی شده. سینما روایتهایی بسیار از شرایطی مشابه آنچه امروز شاهدش هستیم ارائه داده.
در ایران که پروژه عادیسازی و مراقبت بهصورت موازی پیش میرود، باز شدن سینماها نشانهای است از تلاش برای بازگشت به زندگی. قرار است با کرونا زندگی کنیم. پس دم ورودی سینما الکل بر دستهایمان میزنیم، ماسک را از چهرهمان کنار نمیزنیم و وارد سالن میشویم. در همنشینی تاریکی و نور، ضیافت دوباره شروع میشود. در سینماهایی که بوی بیمارستان گرفتهاند، میان شوخیهای ارتش سری و خشونت شنای پروانه، قرار است آیینی قدیمی بازخوانی شود؛ آیین فیلم دیدن دستهجمعی که کرونا هم نتوانست آن را به فراموشی بسپارد، حتی اگر صندلیهای زیادی خالی باشند و هراس ابتلا بر لذت تماشا غلبه کند. فعلا همین که گیشه باز است خودش غنیمتی است.
سینما در عصر کرونا
باید دید مردمی که سفر رفتن را با تمام مخاطراتش کنار نگذاشتند، از باز شدن رستورانها استقبال کردند و مراکز خرید را از قلم نینداختند، با سینما چگونه کنار میآیند؟ فعلا کار دست زوج پژمان جمشیدی و سام درخشانی است که با فیلمنامه و کارگردانی پیمان قاسمخانی، ملت را بخندانند. و سوی دیگر هم پدیده جشنواره سیوهشتم ایستاده که با شور جوانی محمد کارت و تصویر بیواسطهاش از لمپنها قرار است تماشاگرش را بر صندلی میخکوب کند
دو شنبه 9 تیر 1399
کد مطلب :
103594
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/o2vkK
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved