• شنبه 8 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 18 شوال 1445
  • 2024 Apr 27
چهار شنبه 9 اسفند 1396
کد مطلب : 8158
+
-

یادداشت یک

این فقط یک بازی است

فراموش نکنیم و از کشتن هم لذت ببریم

یادداشت یک
این فقط یک بازی است

عیسی‌عظیمی روزنامه‌نگار آفتاب پنج‌شنبه غروب کرده و نکرده، تکلیف‌ خیلی‌ها با فصل‌جاری فوتبال مشخص می‌شود. جشن، با ماهیتی متفاوت برای آبی یا قرمز، محتمل‌ترین اتفاق است اگر مساوی داربی با برد ذوب‌آهن همراه نشود؛ برد استقلال فتح قله‌‌ای بلند برای تیم شفر و برد پرسپولیس سکانسی حماسی برای پایان یک نمایش خوب؛ وقتی قهرمان آخرین ضربه را به رقیب می‌زند. پایان داربی اما، تازه آغاز کار هوادارهاست. بازنده‌های مغموم که بار اندوه شکست را با ‌وعده بازگشت و انتقام سبک می‌کنند و برنده‌های سرمست که تا داربی بعدی و شاید همیشه - اگر نتیجه، چشمگیرتر از یک برد عادی باشد - با یادآوری‌اش می‌تازند. ترول‌بازها و کامنتیست‌ها، قهرمانان فردای اینترنت خواهند بود. برنده‌هایی که بهتر بسوزانند و بازنده‌هایی که با بهترین ارجاع‌ها به گذشته و آینده، تسکین دهنده‌های خوبی باشند. این یادداشت نه خطاب که تقدیم به همان‌هاست؛ وقتی قبل از هر ترول و کامنت و کری، یادشان باشد که این فقط یک بازی است. تجربه‌های پیشین در مورد داربی‌های مهم و واکنش هواداران به این بازی‌ها را، با خوش‌بینی و ارفاق، می‌شود خام و ناشیانه نامید. دست هوادار کری‌خوان، معمولا دراز که می‌شود به کلمه‌هایی می‌رسد که ربط چندانی به خود بازی، تاریخ باشگاه و افتخارات آن ندارند. پس، دیالوگ‌ها بسیار سریع به نقطه اتصال و جرقه می‌رسند و کمی‌ بعدتر دیگر مشکل می‌توان تشخیص داد که این ادامه یک گفت‌و‌گوی فوتبالی است و تازه این شکل تعدیل شده از خشونتی بوده که ممکن است کار را به زدوخوردهای خیابانی برساند. چیزی که در مورد داربی بابل دیدیم، با کمی اغراق به روایت مشهوری از اشبورن شبیه بود که از قضا موثق‌ترین ماجرا در مورد ریشه کلمه‌ داربی است؛ شهر کوچکی در داربی‌شایر انگلستان که طی یک مراسم آیینی به 2‌گروه تقسیم می‌شد و اهالی جسم گردی را به ستونی سنگی در میدان مرکز شهر می‌کوبیدند و هر گروهی که زودتر 3‌بار این‌کار را می‌کرد، برنده بود. با قوانین محدود از جمله اینکه همه جای شهر - به جز گورستان- میدان بازی است و همه چیز - به جز کشتن- آزاد و البته آن جسم گرد هم نمادی از سر بریده یک سرباز دشمن در جنگی کذایی است!  خشونت داربی و مشخصا خشونتی که در میان هواداران قبل، حین و بعد بازی جاری است، یادمان می‌آورد که مرز بین واقعیت و بازی چقدر باریک است و چقدر محتمل که نادیده گرفته شود؛ کاری که هولیگان‌ها، آگاهانه انجام می‌دهند و بازی را تبدیل به واقعیت زندگی خود می‌کنند. شاید باید خوشحال باشیم که ریشه‌های هواداری از آبی و قرمز چندان عمیق و قوی نیست که به شکاف‌های اجتماعی، مذهبی و قومیتی منجر شود. خوشحال از این لحاظ که رواداری با دیگری، دیگری‌ای که مثل ما فکر نمی‌کند، کالای کمیاب روزگار ماست؛ وگرنه که تعلق به مفهموم «ما» یک حس رضایت‌بخش انسانی است و فوتبال این فرصت را به ما می‌دهد که پس از یک گل یا برد، غریبه‌ای را چنان به آغوش بکشیم که انگار یکی از عزیزترین اعضای خانواده‌مان؛ تنها به این دلیل که از ماست و تیمی را دوست دارد که ما هم. نکته اما در رفتار ما پس از ماجراست؛ جایی که آغوش‌ دوستی، بسیار زودتر از کینه‌ای فراموش می‌شود که ممکن است در نادیده گرفتن مرز بازی و واقعیت ایجاد شود. فوتبال بدون کری، مثل تمام بازی‌های بدون تماشاگری است که از تلویزیون دیده‌اید؛ سرد و کسل کننده حتی اگر فنی‌ترین و حساس‌ترین بازی جهان باشد. پس، در دمیدن به تنور داربی تهران دست‌ودلمان نمی‌لرزد اگر یادمان باشد رقابت‌های قبیله‌‌ای یا هواداری و تنش‌های مذهبی و اجتماعی هم به خودی‌خود آسیبی به کسی نزده‌اند؛ آدم‌ها وقتی به یکدیگر صدمه می‌زنند که شروع به اغراق در این تفاوت‌ها می‌کنند. به عنوان یک هوادار، کاش مطمئن بودیم که تقسیم شدن به «ما» و «آن‌ها» دست‌کم وقتی پای فوتبال در میان است، ما را از هم دورتر نخواهد کرد؛ به خاطر چیزی که در نهایت، یک بازی است و بازی می‌ماند؛ البته که مهم‌ترین بازی زندگی‌‌مان.  

این خبر را به اشتراک بگذارید