سامره مفتون، یکی از زنان روایتگر شاهنامه از اهمیت پرداختن به این کتاب حماسی میگوید
اگر سراغ رستم نرویم اسپایدرمن میآید
نیلوفر ذوالفقاری
«بسی رنج بردم در این سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی»، آن زمان که فردوسی، شاعر حماسهسرای ایرانی این بیت را میسرود، شاید نمیدانست بیشتر از هزار سال بعد علاقهمندان به اشعار او، دست بهدست هم میدهند تا داستانهایش را به گوش مردم برسانند. شاهنامهخوانی از همان زمان که پدربزرگها و مادربزرگها زیر کرسی برای خانواده قصه میخوانند تا دورهای که نقالان در قهوهخانهها داستانهایش را برای حاضران تعریف میکردند، مرسوم بوده است. چندین سال است که زنان روایتگر شاهنامه و نقال هم با شور و اشتیاق، داستانهای حماسی شاهنامه را برای مخاطبان روایت میکنند و جایگاه مناسبی در این هنر پیدا کردهاند. سامره مفتون، یکی از زنان روایتگر شاهنامه است که سالها در این حوزه فعالیت کرده و 10سالی میشود آموزش شاهنامه به کودکان را هم برعهده گرفته است. او از فردوسیسرای ایران لقب استادی روایتگری را با عنوان انتخابی سیمیندخت کسب کرده است. مفتون میگوید مهمترین خواسته او این است که از زبان فارسی مراقبت کنیم و بتوانیم آن را به خوبی برای نسلهای بعدی به یادگار بگذاریم.
علاقه شما به شاهنامه و روایتگری آن از کجا آغاز شد؟
کنجکاوی دلیل اولیه من برای رفتن سراغ شاهنامه بود. میخواستم ببینم کتابی که میگویند در دانشگاههای خارج از کشور تدریس میشود، چه ویژگیهایی دارد؟ آن زمان که ما محصل بودیم، شاهنامه خواندن در مدرسه به همان درس داستان رستم و سهراب خلاصه میشد و اطلاعات بیشتری درباره این کتاب نداشتیم.
چند ساله بودید که سراغ یادگیری شاهنامه رفتید؟
شاید من در سن اشتباهی و در واقع دیر سراغ شاهنامه رفتم. رشته تحصیلی دیگری را انتخاب کرده بودم اما شاهنامه برایم جاذبه داشت. در دوره کودکی و نوجوانی من، آنچنان به شاهنامه پرداخته نمیشد و خبری از کلاسهای متعدد شاهنامهخوانی نبود. این یک علاقه شخصی بود و خوشحالم که راهم به فردوسیسرای تهران و کلاسهای استاد امیر صادقی افتاد. او با عشق و اشتیاق برای بچهها و بزرگسالان آموزش شاهنامه برگزار میکرد و این موضوع علاقه مرا بیشتر هم کرد.بعد از تحقیقات زیاد، توانستم فضایی را انتخاب کنم که به شکل حرفهای به شاهنامه بپردازد. زمان زیادی نگذشت که خودم هم وارد دنیای آموزش به بچهها شدم؛ اتفاقی که همزمان باعث آموزش بیشتر خودم هم شد. فعالیت در مدارس و فرهنگسراها این فضا را گسترش داد.
قبل از اینکه قدم در این راه بگذارید، چه تصویری از زنان نقال و روایتگر در ذهنتان داشتید؟
وقتی برای نخستین بار روایتگری یک زن را دیدم با خودم گفتم این اتفاق بینظیر است! تحتتأثیر قدرت و نفوذ کلام او و اینکه میتوانست به خوبی بیننده را میخکوب کند، قرار گرفته بودم. بعد از اینکه خودم کمکم در این میدان گام گذاشتم، خوشحال بودم که مشابه این نظرات را از دیگران درباره خودم میشنیدم. قبل از شروع کار، شخصیت جنگجو و توانای زنان شاهنامه را در خودم نمیدیدم اما وقتی واکنش دیگران را به اجراهایم دیدم، متوجه تأثیر شاهنامه بر شخصیتم شدم. مخاطبان میگفتند وقتی در نقش تهمینه اجرا میکردی، بهراحتی توانستی صحنه مرگ سهراب را پیش چشممان بیاوری و ما با این روایت اشک ریختیم. این واکنشها به من قوت قلب زیادی داد و باعث شد که باور کنم جوینده یابنده است. هرچند دیر شروع کردم اما بالاخره توانستم به آنچه میخواستم برسم.
برای اینکه روایتگری و نقالی را انتخاب کنیم، چه پیششرطهایی لازم است؟
اولین و مهمترین پیششرط، علاقهمندی شخصی است. در قدم بعدی داشتن اعتماد به نفس اهمیت زیادی دارد. زنان باید بهخودشان و تواناییهایشان اعتماد و باور داشته باشند تا در این مسیر به موفقیت برسند.
شاهنامهخوانی چه تأثیری روی بچهها و دانشآموزان دارد؟
بالا بردن اعتماد بهنفس یکی از تأثیرات شاهنامهخوانی در زندگی بچههاست. در این سالها که با دانشآموزان کار میکنم، میبینم که چطور بسیاری از آنها کمرو و بیاعتماد به نفس هستند. از چنین کودکانی نباید بخواهیم که شاهنامه حفظ کنند و برای دیگران بخوانند؛ چون احساس خوبی نخواهند داشت. بعد از تقویت اعتماد به نفسشان، خودشان داوطلبانه میخواهند که روایتگر شاهنامه باشند. حتی حالت نشستن بچهها هم از آن شکل خموده و خجالتی تغییر میکند. صدای آنها رسا میشود و از کلمات مناسبتری استفاده میکنند. بچههایی که شاهنامه میخوانند نسبت به همسن و سالهای خود توانمندتر میشوند. بچههای سه،چهار سالهای هستند که به همراه پدر و مادر به فردوسیسرا میآیند و فقط شنوندهاند. آنها نمیتوانند چیزی را که میشنوند انتقال دهند اما از پدر و مادرها میشنوم که با همان زبان کودکانه درباره داستانها در خانه حرف میزنند. خانوادهها هم از اینکه فرزندشان به جای حرف زدن از مرد عنکبوتی و هفتکوتوله، از قصههای اصیل ایرانی حرف میزنند ابراز خوشحالی میکنند. حضور در چنین فضاهایی کمک میکند آموختههای اشتباه بچهها اصلاح شود.
استقبال از کلاسهای شاهنامهخوانی و آموزش آن چگونه است؟
استقبال خوب است اما باز هم خانوادهها با شاهنامه و تأثیرات رفتن سراغ آن آشنا نیستند. فکر میکنند که فرزندشان باید در همه نوع کلاس شرکت کند و رفتن به کلاس موسیقی و ورزش تبدیل به نوعی پُز شده است. اما به اینکه فرزندانشان یاد بگیرند در ادبیات کشورشان چه داستانهایی وجود دارد، اهمیت نمیدهند.من در بزرگسالی سراغ شاهنامه رفتم اما اگر کودکی این فرصت را داشته باشد که از سن کم با شاهنامه و شخصیتهای آن آشنا شود، آینده درخشانی خواهد داشت. به هر حال ما قرار است کشور و ادبیاتمان را به همین بچهها بسپاریم.
زنان نقال و روایتگر با چه چالشهایی در اجرا روبهرو هستند؟
یکی، دو دهه قبل، با وجود اینکه از زنان دعوت میشد تا در برنامههای مختلف روایتگر شاهنامه باشند، آنقدر محدودیت برایشان ایجاد میکردند که دلسردکننده بود. خوشبختانه این شرایط تغییر کرده و حالا تعداد زنان روایتگر شاهنامه خیلی بیشتر شده است.
جایگاه زنان روایتگر و نقال هماکنون کجاست؟
هماکنون زنان روایتگر شاهنامه شرایط خوبی دارند. سختیها را پشت سر گذاشتهاند و حالا میتوانند در برنامههای داخلی و خارجی شاهنامه بخوانند. از گذشته به شنیدن روایتهای شاهنامه از زبان مردان نقال عادت داشتهایم اما حالا دیگر زنان هم جایگاه خود را در این هنر پیدا کردهاند. اجرای زنان و قصهگویی آنها برای مخاطبان جذابیت دارد. مخصوصا اینکه در طول تاریخ، عادت داشتهایم مادران قصهگو باشند و شنیدن قصه از زبان زنان برایمان آشناست. در دورهای این فرصت از زنان گرفته شد و مردان در فضاهایی مثل قهوهخانهها، روایتگری را انجام دادند. خوشبختانه زنان به این میدان برگشتند و تجربههای موفقی در این زمینه دارند.
با وجود سرگرمیها و جاذبههای جدید، چگونه میتوان کودکان این نسل را به شاهنامه و ادبیات فارسی علاقهمند کرد؟
این موضوع به تربیت و آگاهی خانواده ربط دارد. بعضی والدین با اینکه خودشان شاهنامه نخواندهاند، از اهمیت آن باخبر هستند و با علاقه فرزندشان را تشویق میکنند سراغ شاهنامه برود. در مقابل پدر و مادرهایی هم وجود دارند که بهطور مثال استاد ادبیات هستند، اما نسبت به این موضوع بیتوجهی میکنند. بزرگترین حامی ما در آموزش شاهنامه به کودکان، پدر و مادرها هستند. هر چه از رودابه و زال فاصله بگیریم، بچهها به داستان راپونزل رو میکنند. هرقدر از رستم و اسفندیار دور شویم، کودکان بیشتر سراغ اسپایدرمن میروند. این بزرگترها هستند که باید شخصیتهای داستانی اصیل را به بچهها معرفی کنند. از طرف دیگر فعالیت آموزش و پرورش در این زمینه تأثیر قابل توجهی دارد. خوشبختانه مدیران آگاهی در بعضی مدارس فعالیت میکنند که اهمیت برگزاری کلاسهای شاهنامهخوانی را درک کردهاند. حتی مسابقات شاهنامهخوانی در مدارس برگزار میشود. فرهنگسازی همین است و باعث میشود بچهها به فعالیتی علاقهمند شوند که واقعا ارزشمند است.
داستانهایی را که قرار است روی صحنه اجرا کنید چگونه انتخاب و آماده میکنید؟
انتخاب داستان معمولا برعهده روایتگر است، من هم سراغ روایتگری داستانهایی میروم که برای خودم جذابیت داشته باشد. در کنار این حواسم هست که شنیدن اشعار سنگین برای همه مخاطبان مناسب نیست و ممکن است خستهکننده باشد. به همین دلیل سعی میکنم نظم و نثر را کنار هم قرار دهم و بخشی از روایت را به شکل داستان تعریف میکنم. به همین دلیل، مخاطب جذب قصه میشود و با آن ارتباط برقرار میکند. اصل اشعار حفظ میشود و متنهایی برای واضح شدن ماجرا به آن اضافه میشود. من قبل از هر روایت، متنها را خودم مینویسم و تمرین میکنم.
اهل مطالعه چه کتابهایی هستید؟
در گذشته کتابهای متنوعتری میخواندم. اما در این سالها که به دنیای شاهنامه قدم گذاشتهام، بیشتر سراغ مطالعه کتابهایی میروم که به نوعی با شاهنامه مرتبط است. مقالهها و تحقیقات مربوط به شاهنامه را هم دنبال میکنم. هماکنون هم مشغول خواندن کتاب « جای پای سالها» هستم که حاصل جمعآوری مقالات متعدد و پایاننامههای شاهنامهای در سالهای طولانی بوده است.
چه چیزی شما را واقعا خوشحال میکند؟
وقتی در مهرماه و ابتدای سال تحصیلی وارد کلاس میشوم، به آنها میگویم درود بر شما. بچهها با تعجب نگاهم میکنند و بعضی از آنها با شیطنت میگویند این نوع حرف زدن آنها را یاد فیلمهای قدیمی میاندازد. برایشان توضیح میدهم که استفاده از کلمهها و عبارات شاهنامهای چقدر زیباست. چندماه بعد کلمههایی که بچهها استفاده میکنند تغییر میکند و من از معلمان دیگر میشنوم که بچهها داستانها و اشعار را بلند بلند برای همدیگر در راهروی مدرسه میخوانند. شاید گفتن «درود بر شما» اتفاق بزرگی نباشد اما برای من نشانهای از این است که غریبگی بچهها با بعضی کلمهها و عبارتها از بین رفته است. وقتی شاهد این تغییرات هستم از صمیم قلب احساس خوشحالی میکنم. وقتی یک کودک 7ساله با آن جثه کوچک، با قدرت روی صحنه میرود و مخاطبان را تحتتأثیر قرار میدهد، خوشحال میشوم و حس میکنم کودکان سرزمینم قرار است آینده خوبی داشته باشند.
اول بهمن در تقویم بهعنوان روز تولد فردوسی نشانهگذاری شده است. این مناسبت چقدر سندیت دارد؟
واقعیت این است که درباره روز تولد فردوسی، هیچ اطلاع دقیقی در دست نیست. تمام روزهایی که با این عنوان شناخته میشوند در حقیقت هیچ سندیتی ندارند. اول بهمن بهعنوان روز تولد فردوسی. 25اردیبهشت بهعنوان روز بزرگداشت او شناخته میشود. اما اطلاع دقیقی وجود ندارد که تاریخ تولد مشخصی برای او جایی ثبت شده باشد.
مأنوس بودن با شاهنامه و خواندن داستانهای آن، چه تأثیری بر زندگی شخصی خودتان گذاشته است؟
بعضی افراد به اشتباه میگویند که فردوسی زنستیز بوده است. اما زنانی که در شاهنامه وجود دارند آزاده و پرقدرت هستند و به پادشاهی میرسند. وقتی با کتابی زندگی میکنی که زنان نامدار متعددی در آن نقش دارند، حتما این بزرگی روی زندگی شخصی خودت هم تأثیر میگذارد. صبوری تهمینه و کتایون، اینکه فرانک با چه گرفتاریهایی فریدون را از دست ضحاک نجات میدهد، منیژهای که پای عشق خود میماند تا رستم از راه برسد و بیژن را از ته چاه نجات دهد، گردآفریدی که یکتنه جلوی سپاه دشمن میایستد و تنها زن نامداری است که با سهراب میجنگد. همه اینها برای من که با شاهنامه زندگی میکنم درس است. مردان بزرگ شاهنامه هم شخصیتهایی آموزنده دارند، ما با مرگ رستم، سهراب و سیاوش گریه میکنیم و همه اینها روی روزمرگیهای زندگی تأثیر میگذارد.
داستان موردعلاقه خودتان از بین قصههای شاهنامه کدام است؟
اولین نقلی که داشتم، داستان زاری کردن تهمینه بر جنازه پسرش بود. بارها این اجرا را انجام دادهام. اما داستان مورد علاقه خودم، قصه بیژن و منیژه است.
شما هم نگران آسیبدیدن زبان فارسی در این روزگار هستید؟
از همه میخواهم مراقب زبان فارسی باشند. این زبان ارزشمند در حال فراموشی است. کلمات عوض شدهاند و در زبان دست بردهایم، چنین اتفاقاتی بر ادبیات فرزندان ما هم تأثیر میگذارد و در آینده، دود این اتفاق در چشم خودمان میرود. زبان فارسی بهراحتی حفظ نشده و بهدست ما نرسیده است. فردوسی 30سال زحمت کشید تا شاهنامه را خلق کند و سینه به سینه برایمان به یادگار بگذارد. ما باید وامدار و نگهدار فرهنگ ایرانی و زبان فارسی باشیم.
بیست و پنجمین بانوی شاهنامه
شاهنامه را یک مرد سرود، و دست در دست مردان بود که در طول تاریخ و به گرد جهان گشت. ما عادت کرده بودیم که تنها نگارههای مردان شاهنامه و مردان شاهنامهخوان را بر در و دیوار قهوهخانههایی ببینیم که ورود بانوان هرگز بدانجاها رسمیت نداشت. بهنظرم شاید بهتر است که بگوییم شاهنامه را یک مرد به یاری بانوی خردمندش سرود و کمتر دیده شد! چهکسی میداند که در آن شب تاریک و سیاه اگر همسر فردوسی به کمک و همدلی او نمیشتافت، حال ما بیژن و منیژهای نداشتیم تا شهد شیرین داستان عشقشان را به جان بکشیم. 24بانوی دلیر و نامآور در قلب شاهنامه سترگ منزل گزیدهاند. بانوانی مانند گردآفرید که اگر رویاروی سهراب نمیایستاد ما اکنون از که در مورد جنگاوری زنهایمان سخن میراندیم و اگر فرانک، فرنگیس،تهمینه و... را نداشتیم مثال مادرانگیهای ما از کدام زن بود؟ چهکسی میداند که اگر تاخت و تاز کتایون و سیمیندخت نبود چگونه سیاست یک بانو را به
تماشا مینشستیم؟
ما همان زنانیم با یک هزاره دورتر، با یک هزاره دیرتر، آمدهایم تا بیست و پنجمین بانوی شاهنامه باشیم؛ بانوانی که عکس نگارهها گواه آن است که نگاه انساندوستانه شاهنامه همواره آنها را نیز زیرنظر داشته است. امروز به کوشش بخردانه ما آمدهایم تا تصویر خردمندانه و چهره دلیرانه بانوان ایران زمین را دوباره احیا کنیم. ما آمدهایم تا عشق باشیم، تا مهر باشیم، تا دلیر و جنگاور باشیم و از همه مهمتر آمدهایم تا در سنگلاخ محدودیتها و بیمهریها بخوانیم و بانگ برآوریم که: زنانشان چنیناند ایرانیان.
«فردوسی سرای ایران» در تهران
خیابان شهید مدنی، جایی است که امیر صادقی با هزینه شخصی خود، ساختمانی زیبا بنا کرده و نامش را «فردوسیسرا» گذاشته است. امیر صادقی، شاهنامهپژوهی است که 40سال از عمرش را در راه یادگیری و شناساندن فردوسی به جهانیان گذاشته، در ساختمان فردوسیسرا، کلاسهای رایگان شاهنامهخوانی دایر میکند. صادقی که هزار و 500لوح تقدیر از دانشگاههای معتبر دنیا دریافت کرده میگوید: «این ساختمان را سال 70 در محله نظامآباد بنا کردم که محلی برای توزیع موادمخدر بود! تلاش کردم با ایجاد این ساختمان، بتوانم بچههای محله را به خواندن شاهنامه تشویق کنم و تا جایی که بتوانم آنها را از موادمخدر دور نگهدارم.»
وقتی برای نخستین بار روایتگری یک زن را دیدم، با خودم گفتم این اتفاق بینظیر است! تحتتأثیر قدرت و نفوذ کلام او و اینکه میتوانست به خوبی بیننده را میخکوب کند، قرار گرفته بودم