• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
شنبه 13 بهمن 1397
کد مطلب : 46674
+
-

بخندیم تا تختی گریه نکند

جشنواره فیلم فجر با فیلم‌های ورزشی شروع شد

بخندیم تا تختی گریه نکند

محمدرضا نصیری

با وجود اینکه بیشتر اهالی سینما ژانر ورزشی را یک ژانر از پیش شکست‌خورده می‌دانند، 2فیلم کاملا ورزشی در روز اول جشنواره فجر به نمایش درآمد که پیش‌بینی می‌شود دست‌کم یکی از آنها به موفقیت ویژه‌ای در گیشه دست یابد. فیلم «تختی» بهرام توکلی یک فیلم زندگینامه‌ای درباره معروف‌ترین چهره تاریخ ورزش ایران است؛ با تصاویری بسیار جذاب و فراتر از سینمای ایران اما معلق بین مستند و سینمایی. فیلم با خودکشی تختی آغاز می‌شود و با همین موضوع به پایان می‌رسد. 
سازندگان اثر اصرار دارند که همه اتفاقات فیلم‌شان واقعی است و این در حالی است که هنوز قطعیتی درباره خودکشی تختی یا خودکشاندن او به‌دست ساواک وجود ندارد. روایت قاطعانه خودکشی تختی تنها چیز جدیدی نبود که از این فیلم دستگیرمان می‌شد. تختی با اینکه خودش چهره‌ای اساطیری و قدیس‌گونه در فیلم دارد، خانواده‌اش قدیس نیستند؛ پدرش دیوانه است، برادرش دست‌کج. اما اینکه خود تختی چگونه و با طی چه مراحل یا آموزه‌هایی ناگهان به این درجه از فهم و کمالات رسید که با دیگران متفاوت باشد، هرگز در فیلم به آن اشاره‌ای نمی‌شود. نه تحول او از یک بچه دعوایی به یک جوان متشخص و نه انگیزه او در خودکشی، پاسخ هیچ‌یک در فیلم پیش‌بینی نشده است. پرداختن چند ثانیه به مشکل با همسرش و ممنوع‌الفعالیت بودن خودش و قطع شدن حقوقش توسط حکومت یا جراحی بیضه در آمریکا مخاطب را قانع نمی‌کند که قهرمان داستان باید با این چیزها و در عین حال که قهرمان اخلاق زمانه است خودش را بکشد. شاید اگر خودکشی او حکم نبود و با تردید روایت می‌شد هضم آن راحت‌تر بود؛ شاید اگر اتاق شماره24 هتل آتلانتیک به یک فرد مشکوک اجاره داده می‌شد که مخاطب حق انتخاب داشته باشد برای حدس اینکه تختی خودکشی کرده یا یک نفر او را کشته است! هیچ‌جایی نمی‌بینیم که او در خانه‌های امن ساواک مورد بازجویی قرار گرفته باشد، البته خیلی چیزهای دیگر را هم نمی‌بینیم، حتی همان چیزهایی که در فیلم وجود دارند اما به نمایش درنمی‌آیند و فقط توسط راوی روایت می‌شوند. راوی که یک خبرنگار نزدیک به تختی است روایت می‌کند که تختی مدال نقره یا طلای فلان مسابقه جهانی یا المپیک را گرفته اما تنها یک‌بار مبارزه او به نمایش درمی‌آید و بقیه صرفا به روال مستندهایی که با شاهدان مصاحبه می‌کنند روایت می‌شود و خبری از تصویر نیست. 
ما فقط می‌شنویم که تختی به پای آسیب‌دیده حریف خود نزدیک نشده و چیزی نمی‌بینیم. همان یک مسابقه‌ای هم که به تصویر کشیده شد، از نظر فنی از مسابقات کشتی سریال پایتخت ضعیف‌تر بود. ضمن اینکه نقی در پایتخت مثل همه فیلم‌های ورزشی ابتدا عقب می‌افتد و در پایان برنده می‌شود اما برای تحول او در همان چند دقیقه مسابقه اتفاقات دراماتیکی رخ می‌دهد و جای این اتفاقات در تنها مسابقه‌ای که از تختی روایت شده خالی است. بازیگر تختی نوجوان بسیار شبیه است و کشتی را بلد است درحالی‌که 2تختی بعدی کمتر شبیه‌اند و کشتی هم بلد نیستند. اگر بهرام توکلی می‌خواست همین‌قدر کم صحنه کشتی در فیلمش داشته باشد چرا با همان امیر جدیدی که 6ماه برای این نقش تمرین کشتی کرده بود ادامه نداد و ترجیح داد از نابازیگر استفاده کند؟
   معکوس
پولاد کیمیایی در فیلم اول خود -معکوس- با همه درافتاده است. او ابتدا انتقاد کرد که چرا سانس نمایش فیلمش بدون اجازه با تختی عوض شده، سپس منتقدان را به مناظره دعوت کرد بر سر مبانی سینما. فیلم او هم یک فیلم ورزشی است درباره جنون سرعت و اتومبیلرانی. البته برخلاف همه فیلم‌های ورزشی تاریخ، قهرمان ما ابتدا برنده می‌شود و در نهایت شکست می‌خورد؛ هرچند که تکلیف فیلم با خودش مشخص نیست و مخاطب گیج می‌شود که کدام‌یک قهرمان هستند. «معکوس» از همه المان‌های فیلم‌های فارسی و هندی هم بهره می‌گیرد. دیالوگ‌ها به‌گونه‌ای است که تماشاچی می‌داند دارد فیلم می‌بیند. شبیه فیلم‌های دوبله‌شده قدیمی یا قصه‌های شب رادیو. سرکارگر مکانیکی با شاگرد مکانیک دیالوگی طولانی دارند و جمله‌هایی بین آنها ردوبدل می‌شود انگار دکترهولاکویی با دکترشریعتی در حال مناظره هستند. 2نفر در اواسط فیلم متوجه می‌شوند که با هم خواهر و برادر هستند. یک پیرمرد بدون آنکه وظیفه‌ای داشته باشد و بدون هیچ نسبتی نیمچه‌قهرمان داستان ما را بزرگ کرده و قهرمان به این دلیل از او شاکی است که به او مکانیکی یاد داده و این قهرمان به‌خاطر مکانیک بودن و ارتباط با ماشین و رانندگی تصادف کرده و زنش را در این تصادف از دست داده است. تصادف در طول فیلم کارکرد زیادی دارد؛ بابک حمیدیان تصادفا می‌فهمد که پدر دختر مورد علاقه‌اش پدر خودش بوده، شهرام حقیقت‌دوست تصادفا متوجه می‌شود که آدم‌بدها در حال دستکاری ماشین مسابقه هستند و در یک تصادف گوشی‌اش خراب می‌شود و... صحنه‌های مسابقه غیرقانونی اتومبیلرانی در کارخانه‌ای متروکه جذاب و پرهیجان ساخته شده اما اینسرت‌هایی که از ناظران مسابقه پخش می‌شود کاملا فیلمفارسی و فیلم‌هندی است. اکبر زنجان‌پور انگار دارد تئاتر 40سال پیش را بازی می‌کند؛ وسط دیالوگ‌های احساسی لبخند می‌زند و صورتش را کج می‌کند. آدم‌بدها آب‌پرتقال می‌خورند یا به آدم‌خوب‌ها قهوه تعارف می‌کنند. بدمن داستان در انتهای فیلم ناگهان متحول می‌شود و ماشینی را که 300میلیون قیمت دارد و در قمار برده است به صاحب اصلی‌اش برمی‌گرداند.
راستی، آیا این خیلی طبیعی است و زیاد اتفاق می‌افتد که یک‌نفر بچه یک‌نفر دیگر را بزرگ کند تنها به این دلیل که خاطرخواه مادر او بوده؟ این موضوع هم در معکوس، هم در «تیغ و ترمه»، ساخته کیومرث پوراحمد تکرار می‌شود. در فیلم پوراحمد در میانه فیلم به 3ماه قبل برمی‌گردیم و فیلم در همان 3ماه قبل تمام می‌شود و یادشان می‌رود فیلم را دوباره به زمان حال برگردانند. خانه پژمان بازغی به آتش کشیده می‌شود اما یادشان می‌رود واکنش او بعد از متوجه شدن این موضوع را به تصویر بکشند. به‌هرحال، خاصیت معکوس و تختی این بود که ورزش کشتی و اتومبیلرانی را به تصویر کشیدند و با فیلم‌های فوتبالی مثل عرق سرد که از نمایش صحنه‌های فوتبال عاجزند و از مسابقه فقط به گرفتن کلوزآپ از صورت بازیکن در حال دویدن و دریبل زدن اکتفا می‌کنند فرق داشتند.

این خبر را به اشتراک بگذارید