زبان زنان کارتنخواب
امین میری
میری کارگردانی است با کارنامهای قابلقبول. او امسال با نمایش «شِلتِر» به گفتوگو با جامعه مخاطب خود نشسته تا شاید هرچه سریعتر فکری برای شرایط وخیم و تأسفبار زنان کارتنخواب شود. «شلتر» به پناهگاهها و مکانهایی که افراد بیخانمان در آنجا زندگی میکنند، گفته میشود.
آقای میری؛ جشنواره تئاتر فجر بار دیگر فرارسیده است. هیاهوی خاصی در میان تئاتریها دیده میشود. به عقیده شما ضرورت وجود این جشنواره چیست؟
اصولا یک جشنواره میتواند برای گروههای شرکتکننده جذابیت خاصی داشته باشد، مخصوصا برای گروههایی که از شهرستانها به جشنواره راه پیدا میکنند. بخش رقابتی جشنواره هم محلی برای محک خوردن با استانداردهای روز کشور است. حال وقتی شعار جشنواره؛ گفتوگو هم باشد، یعنی گروههای شرکتکننده شرایط ویژهای را سپری خواهند کرد. آنهایی که تهرانی هستند جایگاهی برای عرضه کار خود هم به مخاطبان و هم دوستان شهرستانی خود دارند و شاید گروههای بینالملل هم به تماشای آنها بنشینند و آنهایی هم که از شهرستانها میآیند فرصتی دارند برای به صحنه بردن آثار خود در جدیترین تالارهای تئاتری کشور. به هر صورت، قرار است گفتمان تئاتری اتفاق بیفتد به شرط آنکه گروههای شهرستان مانند سالهای پیش یک اجرا نداشته باشند و بعد به شهرستان خود بازگردند. در این صورت هیچ گفتوگویی رخ نداده است.
در مورد شِلتِر بگویید و اینکه ارتباط شخصی شما با داستان چگونه شروع شد و چرا سراغ خانم ساناز بیان بهعنوان نویسنده کار رفتید؟
طرح اصلی این اثر از سال ۹۲ به ذهنم خطور کرد. در ۲۵ فروردین ماه ۹۴ تحقیقات اولیه بهصورت رسمی کلید خورد و نهایتا تمرینات آغاز شد تا در ۲۵ بهمن سال گذشته که اثر روی صحنه رفت. از آنجا که سوژه در ارتباط با زنان کارتنخواب بود، درنظر داشتم یک بانو نگارش متن را برعهده داشته باشد. چون با گرایش خانم بیان در ادبیات نمایشی بهخصوص در زمینه مستند، آشنا بودم، با ایشان صحبت کردم و او نیز قبول زحمت کرد. تا آنجا که حتی برای مدتی اجرای پروژه آبی مایل بهصورتی را به تعویق انداخت تا متن شلتر را آماده کرده و بهدست ما برساند.
متریالی که در دست ما بود حجم بالایی داشت. حدود سه هزار صفحه مصاحبه از ۱۶ کاراکتر پیاده شده بود. علاوه بر این حدود سه هزار صفحه تحقیقات کتابخانهای مفصل در دست داشتیم و این زمان زیادی میگرفت. در ارتباط با حساسیت خانم بیان نیز این را بگویم که چهار روز مانده به آغاز اجرای نمایش در تالار قشقایی، بار دیگر متن را برای ویرایشی کلی، تبدیل به پروژه خام کرد و دوباره بازنویسی انجام شد. در کل میتوانم نگرش اجتماعی و دغدغههای مستندگونه او در کنار اشراف به ادبیات نمایشی، دلیل اصلی انتخاب این نویسنده ازسوی من بود.
مهدی هاشمی و گلاب آدینه، محمد رحمانیان، محمد چرمشیر، پری صابری، هما روستا و حمید سمندریان، محمود استادمحمد یا بهرام بیضایی روی شما چه تأثیراتی داشتهاند؟
در میان این دوستان، ابتدا از آقای بیضایی آغاز میکنم. بدون شک، استاد بیضایی اسطوره تئاتر ایران است و حقیقتا مثل ایشان نخواهد آمد اما حیف که در ایران نیستند. ایشان تنها نمایشنامهنویسی هستند که تمام آثارشان بدون تاریخ مصرف است.
هیچ زمانی پیش نیامد که بتوانم سر کلاسهای استاد سمندیان حاضر باشم و از ایشان بیاموزم اما ایشان را استاد خود میدانم؛ چراکه نیازی نیست حضور فیزیکی در کلاسهای کسی داشته باشی تا از او بیاموزی. قطعا حمید سمندریان، پدر تئاتر ایران است. زمانی که کارگردانی میخواندم، یک جمله از حمید سمندریان را سرلوحه کارم داشتم و آن اینکه تئاتر باید تولید اندیشه بکند. این جمله تمام نگاه و نگرش یک شخص را نسبت به دنیا و زندگی و هنر نشان میدهد. اشارهای هم به دو بانوی هنرمند ایرانزمین داشته باشم. نمیشود نام تئاتر ایران بیاید و از پری صابری نام نبرد. گلاب آدینه هم یکی از شاخصههای بازیگری زنان در ایران است و صد البته محمود استادمحمد، استادی گرانقدر در تئاتر ایران محسوب میشود.