کاسبان دکان فضلفروشی
اصغر ضرابی/ روزنامهنگار پیشکسوت
نمیدانم ادیببودن چه اشکالی دارد که برخی به آن بسنده نمیکنند و در کنارش دکانی هم برای خودشان باز میکنند؛ دکان طنز، دکان نقد، دکان قهر، دکان تواضع و... یکی از این دکانها البته از نوع دونبشاش دکان سرهنویسی یا به قول بهتر پارسینویسی است. پیش از هر چیز در این دکانها خودشیفتگی عرضه میشود. بسته به شرایط اجتماعی سیاسی، مشتریانی هم دارد.
در روزگار ما هر کار و فعالیت ـ از نوع بازاری خودشـ نیازمند تبلیغ است. این دوستان هم از این ابزار غافل نیستند و با بوق و کرنا و هیاهو برای فضلفروشیهایشان مشتری جذب میکنند. شگفتا که بخت هم یارشان است و با بهرهبردن از سکوت و تحمل استادانی که زبان را میشناسند و میدانند که وامگیری لغات یکی از راههای غنا و ارتقای آن است، تا دلتان بخواهد عرضاندام و گرد و خاک میکنند.
پیشتر هم کسانی مثل دکتر صادقکیا و ذبیح بهروز در این ورطه دست به آزمون و خطا زده بودند که البته حاصلی جز ناکامی نداشت.
من اما بیش از آنکه روی صحبتم با اینها باشد مخاطبم را کسانی میدانم که دل به افکار و گفتار اینان میبندند.
بزرگترین شاعر جهان، حافظ، میفرماید: بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند. فارسی سره یا به قول دکانداران ادبی، پارسی این میشود: مرا از روشنایی پرتو افشرهام بیخویش کردند!
سؤال من این است اگر نمیتوانیم نثر یا شعری فخیم، اثربخش و زیبا داشته باشیم، چرا دست به سخره و شعبده و بازی بزنیم. زبان و ادبیات که عرصه چنین کارهایی نیست.
اگر کوچکترین عیبی در استفاده از لغات عربی وجود داشت، عارف شاعر، مولوی و شاعر مصلح، سعدی آن را برنمیتافتند. زبان و فرهنگ، ارث پدری عدهای در اینجا یا آنجا نیست. این دستاورد تاریخی انسانهاست و کاربرد آن برای تداوم تأثیرات انسانی آن است.
حکیم و ناظم بزرگ ایرانی، ابوالقاسم فردوسی، کاخ بلند اندیشههایش را «با نظم» درافکنده است. اگر همین را مد نظر داشته باشیم، کافی است تا بدانیم در جهان شعر و ادبیات، تنگنظری و دشمنی با واژهها جایی ندارد.