گفتوگو با هنرمندی که به طراحی مجلل غذاهایش شهرت دارد و حالا شناختهشدهترین چهره دیزاین غذاهاست
دور از چشم مادرم آشپزی میکردم
معصومه مهدیانی
شاید تا قبل از سال 86هیچکس تصور نمیکرد که روزی فشن و مد وارد دنیای خوراکیهای ایرانی شود و سبک و سیاق خاصی برای خود داشته باشد اما وقتی جوان 19سالهای برای نخستین بار در جعبه جادویی بحث فشن و غذا را مطرح کرد، بسیاری از مخاطبان از آن استقبال کردند. صحبت از مانی یزدانپرست 31ساله است؛ چهره موفقی که میگوید هنر طراحی مد را در آشپزی تلفیق کرده تا هر کسی که سررشتهای از هنر و مد دارد در آشپزی نیز بتواند استعدادش را نشان دهد. بسیاری از شما او را به واسطه برنامههای آشپزی جذابش در شبکه یک و 3میشناسید اما برای طرفدارانش او بیشتر یک هنرمند است تا آشپز. این هنرمند، شهرتش را تنها مدیون تدریس آشپزی، طراحی منو و خلق غذاهای ساده نیست بلکه بخش مهمی از شهرت او حاصل طراحیهای خاص و مجلل غذاهایش است. برای گفتوگو با این طراح و دیزاینر غذا به کارگاه دیدنی و جذابش رفتیم؛ جایی که به گفته بسیاری بیشتر شبیه اتاق ماری آنتوانت در کاخ ورسای است تا کارگاه آشپزی!
قبل از هرچیزی راجع به فضای کارگاهتان بگویید. کارگاه شما بیشتر تداعیکننده اتاق ماری آنتوانت در کاخ ورسای است!
من عاشق کاخ ورسای هستم و شاید بتوان گفت بهخاطر این علاقه است که کارگاهم چیدمان خاص و شلوغی دارد.
برگردیم به آشپزی. از چند سالگی آشپزیکردن را شروع کردید؟
راستش را بخواهید اصلا یادم نمیآید. فقط میدانم از بچگی دوست داشتم با مواد غذایی کار کنم و همیشه هم از این کار منع میشدم. برای همین پنهانی به آشپزخانه میرفتم و مواد غذایی را با یکدیگر مخلوط میکردم. کمی که بزرگتر شدم دست بهکار شدم و در زمانهای نبود مادرم در آشپزخانهاش آشپزی میکردم.
پس مادرتان به هیچ عنوان دوست نداشت شما آشپزی کنید؟
نه هنوز هم دوست ندارد. او هیچ وقت نمیگذاشت در آشپزخانهاش دست به چیزی بزنم. همین موضوع نیز موجب ناراحتی من میشد. بعدها همه تجربیاتم را پنهانی در آن آشپزخانه کسب کردم.
شما معماری خواندهاید. چه شد از معماری به آشپزی رسیدید؟
همانطور که گفتم خانوادهام اصلا دوست نداشتند من وارد دنیای آشپزی شوم. برای همین به اصرار آنها وارد دانشگاه شدم و رشته معماری را انتخاب کردم. اما بعد از فوقدیپلم متوجه شدم که اصلا نمیتوانم به این وضعیت ادامه دهم. از آنجا که از آشپزیکردن منع شده بودم در فضای اتاقم مشغول ساخت لوازم دست ساز و هنری شدم؛ از شمعهای تزیینی گرفته تا جعبههای کادویی و.... طولی نکشید که با همراهی خواهرم یک نمایشگاه از کارهای هنریام برپا کردم که خوشبختانه بسیار مورد استقبال قرار گرفت و سفارشها یکی پس از دیگری از راه رسید. به واسطه همین هنرم بود که وارد تلویزیون شدم.
شما 19سالتان بود که به تلویزیون رفتید. یک پسر جوان 19ساله چطور وارد دنیای تلویزیون شد؟
داستان جالبی دارد. فکر کنم خانم پوریامین آن زمان مجلهای به نام «دنیای زنان» داشتند. خواهرم همیشه به من میگفت وقتی اینقدر از جعبه کادوها و شمعهایت استقبال میشود چرا با تلویزیون کار نمیکنی؟ خانم پوریامین هم آن زمان برنامه «خانه ما» را داشت و 10سالی روی آنتن بود. با همه مشکلاتی که دیدن ایشان داشت، خواهرم از دفتر ایشان وقتی گرفت و ما به دفتر خانم پوریامین رفتیم. من یک سیدی از عکس کارهایم را با یک جعبه کادو برایشان بردم. به محض اینکه عکسها را دیدند گفتند فردا بیا استودیو. کارم را در تلویزیون با آموزش جعبه کادو شروع کردم. همان موقع برای نخستین بار در کتابی که برایم از خارج آورده بودند دستور تهیه خمیر فوندانت را دیدم. 10سال پیش در ایران کسی با خمیر فوندانت آشنایی نداشت. خمیر فوندانت یک روکش خمیری مارسپانمانند برای تزیین روی کیک و شیرینی است. من همه جعبه کادوها و شمعها را به رنگ کله غازی و سدری درست کردم و حتی مادرم رومیزیای هم به همان رنگ درست کرد؛ خلاصه همهچیز آماده بود. وقتی دستور خمیر فوندانت را دیدم به پیشنهاد مادر یک کیک همشکل جعبه کادو درست کردم، طوری که اصلا نمیشد فرق آن را با جعبه کادوهای واقعی متوجه شد. وقتی در برنامه اعلام کردم که این کیک است مجری باور نمیکرد و از من خواست آن را ببرم تا باورش بشود که کیک است. این برنامه با استقبال شدید مخاطبان روبهرو شد و پیامهای زیادی برای شبکه فرستادند و تماس گرفتند که این آقا آشپزی یاد بدهد. بعد از آن هم کار با شبکههای مختلف و مجلات تا امروز ادامه پیدا کرده است.
شما جزو کسانی بودید که نحوه چیدمان و ستکردن میز غذا را در تلویزیون جا انداختند. راجع به این موضوع برایمان بگویید.
خب من از همان ابتدا به این موضوع بسیار اهمیت میدادم که تمام وسایلم در میز غذا همرنگ و ست باشد؛ از رنگ فوندانت کیک گرفته تا رنگ غذاها و لباسها. حتی ظرفهای غذا و محصولاتی که در سفره میگذاشتم با هم همخوانی بسیار زیبایی داشتند؛ همین موضوع موجب شد تا نحوه چیدن سفره در تلویزیون جا بیفتد و مردم نیز از این کار استقبال کردند.
اولین کارگاه آشپزیتان را در 20سالگی باز کردید؛ درست است؟
بله. وقتی مادرم اجازه نمیداد در خانه آشپزی کنم برای یادگیری و همچنین آموزش کارهایم یک کارگاه کوچک اجاره کردم. تمام زندگی من در همان کارگاه رقم خورد. من در هیچ کلاس آشپزیای ثبتنام نکردم و هیچ دوره خاصی را طی نکردهام. تمام تجربیاتم حاصل آزمون و خطاهایی است که با مواد غذایی مختلف کسب کردم. من بارها و بارها دستورهای غذایی رزا منتظمی را میخواندم و غذاها را طبخ میکردم تا با تغییر مواد غذایی و کم و زیادکردن مواد، دستور خاص خودم را بهدست بیاورم. من از همان ابتدا بسیار سختپسند بودم و همین موجب میشد گاهی یک غذا را بیش از 40-30بار درست کنم تا به دستور غذایی مورد علاقهام برسم.
همه مانی یزدانپرست را بهعنوان کسی که مد را وارد دنیای خوراکیها کرد میشناسند. چه شد که به فکر این کار افتادید؟
من از بچگی علاقه خاصی به هنر و ستکردن رنگها و لوازم مختلف داشتم. از زمانی هم که متوجه علاقهام به آشپزی شدم، دوست داشتم یک سالن فشن برای غذا داشته باشم تا در هر فصلی غذاها و نوشیدنیهای خاص آن فصل را با سبک و سیاق خاص خودم طراحی کنم و به سرآشپزان دیگر ارائه دهم. کار من بیشتر طراحی غذاست نه تولید، برای همین دوست دارم به جایی برسم که دیگران از ایدههایم استفاده و براساس آن غذاها و شیرینیهای هر فصل را طبخ کنند.
چرا اینقدر به زیبایی و ظاهر غذا اهمیت میدهید؟
من دنبال ایجاد لذت بصری در کنار لذتی هستم که از طعم و مزه غذا میبریم. مثلا آمدم با روشهای خودم طرح بشقاب زیبایی را روی سوشی انداختم. خیلی تصویر چشمنوازی شد. مخاطبانم هم این فشنبودن غذا و طراحی و دیزاین متفاوت آن را دوست دارند و معمولا استقبال میکنند.
بزرگترین خواستهتان چیست؟
دوست دارم برند خاص خودم را در غذا، لباس و ظرف داشته باشم. من دورههای خیاطی و سفالگری را طی کردم تا از همان ابتدا این خواستهام را عملی کنم. هماکنون بسیاری از ظرفهایی را که در آنها غذا سرو میکنم خودم طراحی و اجرا کردهام.
تاکنون برای زندهکردن غذاهای قدیمی به سبک جدید کاری انجام دادهاید؟
بله. من راجع به غذاهای قدیمی بسیار مطالعه و سعی میکنم آنها را با ظاهر جدید به مردم معرفی کنم. بهطور مثال در تحقیقاتی که داشتم مطلع شدم که در قدیم غذایی به اسم باقالی پلو وجود نداشته بلکه این غذا پسته پلو بوده است که به مرور بهعلت گرانی پسته باقالی جای آن را گرفته است. برای همین در برنامههای زندهای که داشتم شروع به آموزش پستهپلوی اصیل ایرانی کردم.
روزی چند ساعت به آشپزی فکر میکنید؟
این موضوع همیشه در فکرم هست. مثلا وقتی یک فروشگاه مبل میبینم بین مبلها یک مدل کیک بهنظرم میآید یا وقتی برای خرید رنگ میروم، خیلی از وسایل رنگ و نقاشی دیوار را برای شیرینی میگیرم و همان جا هم از من میپرسند: «اینها را برای دیوار میخواهی یا کیک؟». به هرکه میگویم میخندد ولی خیلی وقتها هم خواب کارهایی را که باید انجام دهم، میبینم.
عکسهایی که در صفحههایتان به اشتراک میگذارید، کار خودتان است؟
من غذایی را که درست و تزیین میکنم، یک شکل و فرم خاصی دارد که آن فرم را فقط خودم میبینم. برای همین وقتی شخص دیگری از غذاها عکس میگیرد، نتیجه کار، آن شکلی نیست که من میبینم؛ برای همین سعی کردم کمی عکاسی یاد بگیرم تا بتوانم عکس قابلقبولی از غذاهایم داشته باشم.
اولین برخورد آدمها با دیدن سرآشپزانی همانند شما پرسیدن دستور غذاست. این موضوع کلافهتان نمیکند؟
چرا بعضی وقتها واقعا کلافهکننده است. حتی شده مردم در بیمارستان و زیرسرم از من دستور کیک اسفنجی بپرسند؛ در مغازههای لوازم خانه و قنادی بیشتر از همهجا. وقتی یک نفر از من سؤال میکند، 10نفر پشتش یادداشت میکنند. تلفنهای زیادی هم میشود که از من دستور میخواهند. فکر میکنم در زندگیام بیشتر از هر چیز دستور ذوبکردن ژلاتین را آموزش دادهام. گاهی کلافه میشوم ولی سعی میکنم با همه خوب برخورد کنم.
آشپزی چهکسی را بیشتر دوست دارید؟
قطعا آشپزی مادرم را بیشتر از هر کس دیگری دوست دارم.
غذای طلایی مادر؟
مامانم همه غذاها را خوشمزه درست میکند و انتخاب سخت است ولی استانبولی پلویی که با گوجه و سیبزمینی و ماست و خیار درست میکند را گاهی خیلی هوس میکنم، با اینکه غذای سادهای است. غذاهای شیرین را هم خیلی دوست دارم؛ مخصوصا شیرینپلویی که مادرم با مربای پوست پرتقال درست میکند. خورشت فسنجان هم خیلی دوست دارم.
غذای محبوب شما؟
من عاشق سوشی هم هستم.