چه عواملی بر اقتصاد هنر موثر است؟
اقتصاد هنر در جامعه بازاری
مجید فروغی
چند سالی است که فراوان از اقتصاد هنر گفته و نوشته میشود اما هنوز حدود و مشخصههای آن روشن نیست و بیشتر در تعریفی تقلیلیافته و ناقص بر مصداق و میزان فروش آثار هنری در سینما، تئاتر، موسیقی و هنرهای تجسمی محدود شده است. صرف خرید و فروش یا عرضه و تقاضا در هنر را نمیتوان اقتصاد هنر خواند، هرچند عرضه و تقاضا مفاهیم و عناصر اصلی اقتصاد از آغاز تاکنون بوده است. نمیشود از اقتصاد هنر گفت اما مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را نادیده گرفت؛ تأثیری را که مسائل و رخدادهای این حوزهها بر اقتصاد هنر میگذارند و از اقتصاد هنر میگیرند؛ یعنی در یک فرایند همزمان آنجا که اقتصاد هنر متغیری وابسته است و تأثیر میگیرد و وقتی که مانند یک متغیر ثابت بر حوزهای دیگر تأثیرگذار است بخشی از جریان اقتصاد هنر رقم میخورد. بحث اقتصاد هنر امروز محصول نگرش کالایی به هنر است که در کشور ما از چند سال پیش پررنگ شده و برگزاری حراج کریستیز دبی در آن بیتأثیر نبوده است. اما نگاه تقلیلگرا و محدود به اقتصاد هنر موجب شده که همچنان جنبهها و زوایای بسیاری از آن برای مردم و حتی اهالی هنر روشن نباشد.
این موضوع با سیاستهایی به اسم خصوصیسازی و فعالیت بخش خصوصی در هنر همراه شد و با سیر صعودی سرمایههایی وارد هنر شد. دولت که تا دورهای حامی اصلی هنر بود و در بخشهایی مثل تئاتر، همه آثار با حمایت دولتی تولید و اجرا میشد، از اوایل دهه80 با خواستهها و نیازهای فراوانی مواجه شد که با بودجه و اعتبار ناچیز هنری امکانپذیر نبود؛ هنرمندان و جوانانی که هنر خوانده بودند از دانشگاهها و آموزشگاهها بیرون آمدند و سالن برای اجرا و حمایت مالی برای تولید و ارائه کارشان میخواستند اما دولتی که بودجه ناچیزی برای هنر داشت و بخش زیادی از آن هم برای جشنوارههای متعدد صرف میشد، نمیتوانست سیل خواستههای اهل هنر را برآورده کند. بنابر این سالنهای خصوصی تئاتر راهاندازی شد، تعداد گالریها افزایش یافت و حتی شکل گالریها تغییر کرد و وجه اقتصادی آنها غالب شد، پردیسهای سینمایی اضافه شد و شرکتهای موسیقی افزایش یافت تا جامعه هنری که بالقوه آماده فعالیت هنری بودند، کار کنند و بخش خصوصی هم از فعالیت هنری سود و درآمد کسب کند. در این دوره جامعه ایران نیز تغییر کرده بود؛ جامعه به سمت بازاری شدن میرفت و نقش ارزشهای بازاری در زندگی اجتماعی بیشتر و قویتر میشد. ما به جای اقتصاد بازار به سمت جامعه بازاری میرفتیم. اقتصاد بازار بهعنوان یک ابزار کارآمد ساماندهی تولید و عرضه است اما جامعه بازاری یک شیوه زندگی است که در آن ارزشهای بازار در هر جنبهای از زندگی وارد میشود و روابط اجتماعی به شکل بازاری دوباره تعریف میشود؛ جامعهای کالایی شده که بیشتر پدیدههای آن قابلفروش هستند.
در این شرایط با توجه به سیاستها و قوانین فرهنگی و هنری کشور، بخش خصوصی به میدان هنر وارد شد، گرچه نیازها و توانمندیهای انسانی برای تولید در هنر به شکل جدی وجود داشت اما تقاضا برای استفاده از این آثار متناسب با تقاضا برای فعالیت و تولید نبود و شیوههایی نیز برای ایجاد نیاز به هنر و افزایش مخاطبان هنر دنبال شد؛ شغلهای جدید در هنر بهوجود آمد و تبلیغات در هنر هم متفاوت از گذشته پیش رفت. بازاری که سعی کرد نیاز بسازد و مخاطب دست و پا کند، نوع آثار را هم به سمت و سویی برد که تا حد ممکن خواسته بازار تأمین شود. مشخصههایی که بتواند پاسخگوی نیاز بازار باشد در تولید و حتی عرضه هنر محوریت پیدا کرد و میدان برای آثار هنریای که فارغ از نقش تعیینکننده بازار یا با توجه کمتری به آن تولید شدند، تنگتر شد. دولت و نهادهای عمومی هم آه چندانی برای تولید آثار اندیشهمحور در بساط نداشتند. در این احوال تولید آثاری که سودای سود بیشتر دارند شدت میگیرد که ممکن است کمی در رشد و توسعه اقتصادی در کوتاهمدت مؤثر باشد و اشتغال ایجاد کند اما تردیدی نیست که دوام این روند دشوار است و جامعهای که با ایجاد زمینههای تولید آثار اندیشه محور و آگاهی بخش برای توسعه فرهنگی چنانکه ضرورت است، پیش نرود و فضا را برای روش بازاری و تشدید آن فراهم کند، توسعه اقتصادی باثبات و با دوامی را تجربه نخواهد کرد. اینکه بخش خصوصی و تولید و عرضه هنر رونق بگیرد اجتنابناپذیر است اما در کنار آن، فضاها و زمینههای حرکت خلاقانه و اندیشمندانه نیز در هنر ضرورت دارد.