
فرش زیگلر و ردپای خانواده «امیل» در سلطانآباد
ماجرای یک خانواده سوئیسی

لیلا باقری- روزنامهنگار
«امیل آلپیگر» نامی است که بین مجموعه عکسهای قدیمی توجهام را جلب میکند. آنتوان سوروگین عکاس و فردی ناشناس، احتمالا از اعضای این خانواده، عکسهای متعددی برداشتند از نمای سلطانآباد، کوه سپیدخانی و زمینی خالی و خانهای به سبک اروپایی با این عناوین؛ خانه ما، زمین ما، کمپانی ما... و شوق این «ما»، چنان است عکسهای سیاه و سفید قدیمی هم آن را فریاد میکشند؛ خانوادهای با سری پرسودا به سلطانآباد دوره ناصری آمدهاند و کارگاه رنگرزی راه انداختند و البته عمارتی که عکس بعد از ساختش میگوید همین قلعه حاج وکیل یا عمارت کلاه فرنگی اراک است... بیشتر که میگردم، ردپای این خانواده را بین تاروپود قالیهای سلطانآباد پیدا میکنم.
سلطانآباد، شهری که یوسفخان گرجی به دستور فتحعلیشاه در منطقهای خوش منظره و روی خرابههای یک ده، به شیوهای مدرن ساخت تا نمونه موفق شهرسازی دوران قاجار شود. بعد هم نهتنها اهالی قریههای اطراف به این شهر جدید بیایند که یک آلمانی هم فرصت را برای بهرهبردن از هنر قالیبافی این دیار غنیمت بشمرد؛ رایخرت آلمانی که یک کارگاه فرشبافی تأسیس کرد، برای شرکتی در آلمان. او چند سال بعد یک استادکار ایرانی را همراه خانواده به شهری در آلمان فرستاد تا به زنان محلی هنر فرشبافی را آموزش دهد. تولید که در مافرزدورف رونق یافت، کارگاه در سلطانآباد از کار افتاد. بعد فردی به نام جوزف بروگلی وارد شد، مدیر کمپانی زیگلر که در ایران مشغول تجارت پنبه، تریاک و ابریشم بود و کارگاه را از این شرکت خرید و اینجاست که پای خانواده امیل آلپیگر سوئیسی، بهعنوان مدیر کارخانه فرشبافی به سلطانآباد باز شد. این خانواده در دل کوچههای سلطانآباد، با امید به دستان توانگر زنان بافنده این دیار میگشتند و نمیدانستند که این، آغاز یک پایان است...
کار مهم زیگلر تاسیس کارخانه رنگرزی بود. تا قبل از آن بافندهها خودشان خامههای قالی را رنگ میکردند و گاه بیکیفیت میشد اما رنگرزی این مشکل را حل کرد و در اراک هنوز هم خیابانی به نام رنگرزها از آن زمان به یادگار مانده است. ابتکار دیگر زیگلر طراحی فرش با اندازه و طرح باب طبع اروپاییها بود.
فرشهای خاص زیگلر با طرحهای جدید معمولا در ابعاد ۳ در ۴متر بافته میشدند و برخی روایات میگوید فرشها با زمینه سفید و طرحهای آرام و شاعرانه که حالا بسیار مورد توجه و مشهورند، در زمان خود چندان تحسین نمیشدند. خریداران فرشهای سنتی را میپسندیدند و برای همین تعداد کمی از فرشهای «نیلوفر سفید» باقی مانده است.
اما سرنوشت شوم کمپانی...
زیگلر گرچه احتمالا با استثمار بافندگان آنها را ترغیب به تولید فرشهای ارزان کرد اما در معرفی فرش ایرانی به دنیای غرب هم بیتأثیر نبود. او با وجود موفقیت در سالهای اول، بالاخره به سد مشکلات جهانی در کشوری خاورمیانهای خورد. جنگ جهانی اول ضربهای شدید به کسبوکار او زد. نیروهای روسی و آلمانی اموال زیگلر را غارت کردند و مشکلات حملونقل و ناامنی راهها، کار را برای این شرکت دشوارتر کرد تا در نهایت، سال 1934، کمپانی ورشکسته شد.
خانواده امیل آلپیگر از سلطانآباد میروند و فردی به نام حاجوکیل یکی از خانههای آنها را میخرد؛ بخشی از مجموعه بناهای این کمپانی و بقیه مجموعه کمکم زیرساختوسازهای جدید مدفون میشود. حالا عمارت حاجوکیل یا کلاه فرنگی ثبت آثار ملی ایران و موزه صنایعدستی و هنرهای سنتی است.
از این کمپانی و خانواده امیل جز همین عمارت و چند عکس چیزی نمانده و البته فرشهای زیگلر که بهخاطر طرحهای خاصش در بازارهای جهانی شناختهشدهاند و منبع الهامی برای طراحان متعددی است.