• پنج شنبه 28 تیر 1403
  • الْخَمِيس 11 محرم 1446
  • 2024 Jul 18
پنج شنبه 28 دی 1402
کد مطلب : 215975
+
-

عمو حسن نقاش‌باشی

عمو حسن نقاش‌باشی

چند وقتی است که تصویر ‌ پیرمرد هنرمندی در حوالی بازار تهران، درحالی‌که با خودکار مشغول کشیدن نقاشی‌های مینیاتوری است، دست به‌دست می‌شود؛ گشتیم و پیدایش کردیم. پاتوقش نزدیک پله نوروزخان بازار بزرگ تهران است. هر روز حوالی ساعت 11-10صبح با مترو به بازار می‌آید و در پیاده راه سنگفرشی رو به مغازه‌ها، بساط می‌کند. دستفروشی که از راه نقاشی چهره‌های مینیاتوری کسب درآمد می‌کند. عمو حسن نه در دانشگاه درس هنر خوانده و نه نزد استادی چیره دست این حرفه را یاد گرفته اما دستان توانمندش انگار برای هنرنمایی آموزش دیده است.  در پیاده راه سنگفرش شده بازار درست روبه‌روی مغازه‌ها، چند ورق روزنامه پهن می‌کند و روی آن کاغذهای سفیدش را می‌گذارد. از صبح تا دم غروب که کرکره مغازه‌ها کشیده می‌شود نقاشی می‌کشد. البته به سبک خودش. در بساط او نه قلموی رنگ دیده می‌شود و نه مدادرنگی. وسیله کارش چند خودکار است. سبز و سیاه و قرمز. در هیاهوی بازار و رفت‌وآمد آدم‌ها، با آرامش و طمأنینه نقاشی‌اش را می‌کشد. دستانش فرز و چالاک روی کاغذ سفید می‌چرخد. در کمتر از 5دقیقه یک چهره مینیاتوری می‌کشد. انگار تراوش ذهنی خودش باشد.  نامش حسن ثمن است اما کسبه بازار او را «عمو حسن» صدا می‌کنند. خیلی اهل صحبت کردن نیست و به زحمت می‌توان سر صحبت را با او باز کرد. آرام می‌گوید: «نقاشی را از بچگی دوست داشتم. در شیراز نقاش ماشین بودم اما مغازه‌ای از خودم نداشتم. پولی هم در بساطم نبود که بتوانم مستقل کار کنم. کارگری می‌کردم. دردسرهای زیادی برایم درست شد. برای همین کار نقاشی ماشین را رها کردم.» عمو حسن در تهران تنها زندگی می‌کند. خانه و زندگی هم ندارد. دم غروب با تاریک شدن هوا بساطش را جمع می کند و به محل سکونتش برمی‌گردد؛ جایی که فقط می‌تواند شب را تا صبح به سر ببرد. می‌گوید:‌ «دوستم در انبار بلورفروشی خیابان شوش نگهبان است. شب‌ها پیش او می‌روم.»‌

این خبر را به اشتراک بگذارید