• پنج شنبه 28 تیر 1403
  • الْخَمِيس 11 محرم 1446
  • 2024 Jul 18
دو شنبه 27 شهریور 1402
کد مطلب : 203173
+
-

به احترام شعر و شهریار

شهریور سال۱۲۶۸، هنوز کسی نمی‌دانست که فرزند آقا «سید اسماعیل موسوی» که در بازارچه میرزا نصر‌الله تبریزی به دنیا آمد، در آینده چه کاره خواهد شد، اما خود آن بچه در ۱۲-۱۰سالگی فهمید که می‌تواند شعر بگوید، برای همین زمانی که فقط ۱۳سال داشت با تخلص «بهجت» نخستین شعرش را در مجله ادب به چاپ رساند تا چشم شعرای بااستعداد هم دوره‌اش گرد شود. یکی دو سال که از چاپ نخستین شعرش گذشت، تصمیم گرفت از مراد خودش حافظ شیرازی برای انتخاب تخلص کمک بگیرد؛ شد «شهریار». شهریار زمانی که خیلی جوان بود، به دارالفنون رفت تا جراحی بخواند. در همین هنگام با استاد ابوالحسن صبا آشنا شد و نواختن سه‌تار و ردیف‌های‌سازی‌ موسیقی ایرانی را از او یاد گرفت. همزمان با تحصیل در دارالفنون، علوم دینی را هم در مسجد سپهسالار و در حوزه درس سیدحسن مدرس یاد گرفت. شهریار در حدود سال‌های۱۳۴۶ قرآن را هم به خط نسخ نوشت، اما فقط توانست یک ثلث آن را تمام کند. در مدت زمانی که در تهران بود، با بزرگانی مثل ابوالحسن صبا، محمد‌تقی بهار و عارف قزوینی دوستی و همنشینی داشت. در سال‌های بعد با نیمایوشیج، هوشنگ ابتهاج و امیری فیروزکوهی آشنا و همنشین شد. اولین کتاب شعرش در سال۱۳۰۸ و با کوشش دوست صمیمی‌اش ابوالقاسم شیوا منتشر شد. او همچنین نخستین دفتر رسمی شعرش را در سال۱۳۱۰ با مقدمه ملک‌الشعرای بهار و سعید نفیسی منتشر کرد.
شهریار سال‌های آخر تحصیل را می‌گذراند و کم‌کم همه داشتند خودشان را به اسم دکتر محمد حسین بهجت عادت می‌دادند، اما برق نگاهی همه‌‌چیز را به هم ریخت؛ دانشجوی جوان عاشق شده بود، تا این جای قضیه ایرادی نداشت، چه چیزی بهتر از عاشق‌شدن، آن هم برای جوانی که در سن ازدواج بود. ایراد کار آنجا بود که دل معشوق جای دیگری بود. جوان دانشجو زیر همه‌‌چیز زد. دانشگاه و پزشکی و خوش‌تیپی را رها کرد و به خراسان رفت و سال‌های زیادی را در فراق یار گذراند.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید