• پنج شنبه 28 تیر 1403
  • الْخَمِيس 11 محرم 1446
  • 2024 Jul 18
سه شنبه 3 مرداد 1402
کد مطلب : 198205
+
-

کتاب آه

یاسین حجازی

صدای زنان به شیون بلند شد. حسین روی بگردانید. طفلی از آن خویش را شنید که از تشنگی می‌گرید. شیرخواره بود. او را بگرفت و گفت: ‌ای مردم! اگر بر من رحم نمی‌کنید، بر این طفل ترحم کنید. حرمله ابن کاهل اسدی، تیری بیفکند که در گلوی طفل آمد و او را ذبح کرد. حسین بگریست و می‌گفت: خدایا! حکم کن میان ما و این مردمی که ما را خوانند تا یاری کنند، آنگاه ما را کشتند. 2 دست زیر گلوی او گرفت و چون پُر شد، به آسمان پاشید و گفت: چون چشم خدا می‌بیند، آنچه بر من آمد سهل باشد و خون او بر زمین ریخت و گفت: ‌ای پروردگار! اگر نصرت را از آسمان بر ما بسته‌ای، پس بهتر از آن نصیب ما کن و از این ستمکاران انتقام ما را بگیر. حصین ابن تمیم، تیری افکند که در لب او جای گرفت و خون از 2 لبش روان گشت. از اسب به زیر آمد و با غلاف شمشیر قبری کند و طفل را به خون بیاغشت و دفن کرد.



 

این خبر را به اشتراک بگذارید