رمز و راز نویسنده شدن
گفتوگو با قاسمعلی فراست و جواد جزینی درباره فوتو فنهای داستاننویسی
فرشاد شیرزادی- روزنامهنگار
این روزها کتابهای متعددی منتشر میشوند که نویسندگانشان مدعیاند اصول رماننویسی و داستاننویسی را به ما میآموزند اما به هر روی رمان و داستاننویسی اصولی دارد که باید با رعایت آنها و صد البته به قول علی اشرف درویشیان(نویسنده فقید) با خواندن و نوشتن و دوباره خواندن و نوشتن مدام، آن اصول درونی خواهد شد و باعث میشود که از فرد یک داستاننویس ساخته شود. نجف دریابندری(مترجم نامدار) در گفتوگویی به سال 1393به خبرنگار همشهری گفت: «ما در عرصه داستاننویسی همهچیز را از غربیها فراگرفتهایم و همچنین باید بدانیم که خواندن تئوری خوب است اما راه به جایی نمیبرد و ما را به جایی نمیرساند.» تئوری از قدرت شهودی نویسنده که با خواندن و خواندن و نوشتن حاصل میشود ممزوج است و با یک خط فارق نمیتوان این دو را از هم جدا کرد. در عین حال ممکن است نویسندهای اصول داستاننویسی را با خواندن مداوم فراگرفته باشد و تئوری نداند اما بهدلیل مطالعه داستانهای درخشان آن اصول در ذهنیت او درونی شده باشد. با این مقدمه سراغ سخنان دو تن از مدرسان داستاننویسی حال حاضر ایران، قاسمعلی فراست و جواد جزینی رفتیم و با آنها دراینباره گفتوگو کردهایم.
جواد جزینی: آموزش مجازی داستان نویسی؛ تجربهای کمنظیر
جواد جزینی، داستاننویس و مدرس این حوزه میگوید: «طی 3سال اخیر همانطور که شاهد بودیم، بسیاری از فعالیتها، ناچار شدند به فضای مجازی بگریزند. بچههای شهرستانی گلایه میکنند که آموزشهای غیرحضوری قطع نشود اما به گمانم ما یاد گرفته و دریافتهایم که در این فضای اجباری، چه امکانات بالقوهای وجود دارد و پیش از آن برخی از علاقهمندان به فضای مجازی درگیر بخش سطحی این فضا بودند اما امروز متوجه شدهایم که این فضا چه امکانات متنوعی دارد و میتوانیم با دورترین فرد علاقهمند در هر جای کشور ارتباط برقرار کنیم و همزمان خواندن کتابی را به او پیشنهاد دهیم. یکی از بچهها میگفت، هیچوقت فکر نمیکردم روزی، داستانم را برای فلان استاد بخوانم و او آن را نقد کند. این فرصت طلایی برای نیروهای دور از مرکز ایجاد شده است؛ اینکه از چه استعدادهایی در این فضا بهره میبریم، یک روی موضوع است و سویه دیگرش این است که فضای مجازی به ما امکان توسعه فعالیتهایی را در ارتباط با داستان، هنر و کتاب داده است. وصل کردن صدها علاقهمند در سراسر کشور به یک مدرس و تخصصاش، گویی تجربهای کمنظیر بود که طی 3سال اخیر رخ داد. هر چه هم میگذرد گویی تجربه و وابستگی ما و یافتن امکانات در این فضا بیشتر میشود و بهنظرم نمیتوانیم آن را رها کنیم.»
قاسمعلی فراست: تأثیر کارگاه داستاننویسی از کلاس دانشگاه بیشتر است
قاسمعلی فراست، داستاننویس میگوید: «بین کلاس داستاننویسی و کارگاه داستاننویسی، بهتر و مفیدتر و اثرگذارتر، کارگاه داستاننویسی است. در کلاس داستاننویسی ما با تئوری سروکار داریم. سخنانی که میشنویم و به ما یاد میدهند، حرفهای تئوری و بهاصطلاح پا در هواست. کاربرد این سخنان تئوری را به شکل عملی در کلاس به شاگرد نمیآموزند. درحالیکه کارگاه به این شکل است که افراد، هم با مبانی داستاننویسی آشنا میشوند و هم کاربرد آن مبانی را میآموزند. فرض کنید وقتی میگویند شروع داستان باید توجه مخاطب را جلب کند، استادی، مثالی میآورد و همراه با دیگران، آن مثال و داستان را میخواند. سپس میگوید این 4داستان، شروعی دارد که ما را به بطن و متن داستان میبرد و از همان نخست توجه ما را جلب و مخاطب را کنجکاو میکند اما بهفرض، این دو داستان، چنین نیستند. در کلاس، امکان عملی این آموزش، چندان وجود ندارد؛ لذا من بین کلاس و کارگاه داستاننویسی، کارگاه را ترجیح میدهم. شاید یکی از دلایل اینکه زندهیاد هوشنگ گلشیری شاگردان زیاد و نسبتاً موفقی داشت، همین جنبه کارگاهیبودن آموزشهای ایشان باشد. اما دانشکده هنرهای زیبای ما، با وصف بر اینکه نام عریض و طویل دانشگاه را یدک میکشد و مرکزی آکادمیک محسوب میشود و اشخاص بهعنوان استاد و دانشجو به آنجا میروند، یقین دارم که بازدهی و بهرهدهیای که اتاق کوچک گلشیری و امثال او داشت، نداشته و نخواهد داشت.»
مکث
درسهای داستان نویسی
زندهیاد محسن سلیمانی، مترجم و پژوهشگر زبده که اغلب کتابهای مفیدش در عرصه داستان و داستاننویسی از سوی انتشارات سوره مهر منتشر میشد، در ابتدای کتاب «درسهایی درباره داستاننویسی» در یکی از نخستین درسها در متن ترجمه مینویسد: «اگر داستان را با خلافآمد میل مخاطب آغاز کنید، خواننده میپذیرد. اما اگر داستان سرراست و عادی شروع شود، باورپذیریاش لنگ میزند.» این کتاب سالها پس از نوشتن «مدار صفر درجه» احمد محمود منتشر شد. اما محمود بدون خواندن این تئوری قاعده اصلی را به شکل نانوشته رعایت میکرد. در ابتدای رمان میخوانیم: «کوسه، زد، زد و برد.» و بعدا متوجه میشویم با آواهایی که مدام تکرار میشود، داستان مانند اغلب آثار محمود در اقلیم جنوب اتفاق میافتد. باران که بابا را «بابو» خطاب میکند، شاهد از دست دادن پدرش است. پس اصول و قواعد و تمرین ممارست و درونی شدن قواعد داستاننویسی لازم و ملزوم یکدیگرند اما در عین حال هیچیک را از دیگری نمیتوان جدا کرد و تئوری به تنهایی، کسی را داستاننویس نمیکند.