اعتراض انگلیس و توقیف اطلاعات
روزنامه اطلاعات در ۲۰شهریور۱۳۲۰ بهدنبال اشغال ایران توسط متفقین، در سرمقاله خود نوشت: «انتظار مردم ایران از دولتین شوروی و انگلیس در عالم همسایگی و دوستی، بیش از اینها بود!» دولت انگلیس به این نوشته اعتراض کرد و فروغی نیز در مقام نخستوزیر، دستور توقیف روزنامه را صادر کرد (کتاب تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضاشاه نوشته علیاصغر زرگر، ص۴۵۲).کار سانسور کلمات به آنجا کشیده شد که وقتی یکی از مأمورین سانسور در عصر رضاشاه در یکی از روزنامهها، این مصرع معروف حافظ را میبیند که گفته است: «رضا به داده بده، وز جبین گره بگشا!» فورا به مدیر روزنامه اعتراض کرده، روی کلمه «رضا» خط میکشد تا نکند منظور، رضاشاه و توهین به او باشد و بالای آن مینویسد: «حسن» (کتاب تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دوره رضاشاه نوشته علیاصغر زرگر، ص119)
فامیلبازی در انتخاب نمایندگان
جهانگیر تفضلی، از نمایندگان مجلس شورای ملی درباره مداخله آشکار محمدرضا پهلوی در روند انتخابات میگوید: «در دوران حکومت سپهبد زاهدی و دولت کودتای1332، شاه به من فرمود: شما باید از گناباد وکیل بشوید اما عرض کردم: اگر اجازه بدهید، از بیرجند وکیل بشوم، بهتر است. شاه فرمود: بسیار خوب، به اسدالله علم بگو که مقدمات کار شما را برای بیرجند فراهم آورد. این کار شد و من هم نامزد وکالت مردم بیرجند شدم». بنابر خاطرات تفضلی «از سوی دیگر، اسدالله علم، شوهرخواهر خود را برای وکالت از زابل آماده کرده بود اما هفتهای از این عمل نگذشت که مخالفتهای بسیاری از سوی مردم زابل صورت گرفت و نتیجه آن شد که با نفوذ وسیع اسدالله علم، شوهرخواهر او به مردم بیرجند تحمیل شد و من هم به مردم زابل، این کار، با اجازه شاه صورت گرفت.» بنابراین «در عمل، من نماینده شهری شدم که نه آن را دیده بودم و نه هیچیک از مردم یا افراد صاحبنفوذ آن را میشناختم.» (خاطرات جهانگیر تفضلی، به کوشش یعقوب توکلی، تهران، انتشارات حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1376، ص 99)
نمایش مضحک
اسدالله علم در یادداشتهای خود پیرامون انتخابات فرمایشی و جنبه سرگرمی برای مردم اذعان میکند: «[به شاه] عرض کردم، مردم باید بهحساب و به بازی گرفته شوند و برای آنها سرگرمی و وسیله بازی درست کرد... منظورم این است که مردم باید در سیاست بازی کنند و خود را در آن شریک بدانند. چه دلیل دارد که دولت بر سر کار باشد، همه عوامل انتخاباتی را در دست بگیرد و مثلا در انتخابات شهرداری و انجمنهای ولایتی و ایالتی مداخله بکند؟ بگذارید مردم حس بکنند که انتخابات آزاد است. انجمنهای شهر و ایالتی و ولایتی چه تأثیری در سیاست کشور دارد که دولت میخواهد در دست داشته باشد؟ بگذارید آزادانه سروکله هم بزنند... چرا باید مردم در مسائل زندگانی روزمرهشان حرف نزنند؟ اینکه به جایی صدمه نمیزند. فرمودند: «چطور صدمه نمیزند؟ مثلا مزخرفات عجیبی در مورد گرانی میگویند، که اینطور نیست.» عرض کردم: «اولا متأسفانه اینطور است، ثانیا بر فرض چرت و پرتی میگویند، چه ضرری دارد و یک دریچه اطمینانی باز میشود.» (یادداشتهای علم، تهران، انتشارات کتابسرا، ۱۳۷۷، جلد2، صص ۲۲9- ۲۲8)
نویسندگان ممنوعالقلم
«یکی از همکاران بنیاد را که فریدون تنکابنی نام داشت گرفتند زیرا در کتابی بهعنوان «یادداشتهای شهر شلوغ» کنایههایی به رژیم شاه زده بود. بعد هم گزارشی به شاه داده بودند که در میان همکاران بنیاد فرهنگ افراد خرابکار و ضدرژیم نفوذ کردهاند. فرح در یکی از ملاقاتهایی که بهعنوان رئیس افتخاری بنیاد شرکت کرده بود، به این شخص و این کتاب اشاره کرد و من جواب دادم که جنبه سیاسی کتاب درنظرم چندان مهم نیست. مهمتر آن است که انشای خوبی ندارد و کنایههایش بیمزه است. یکبار دیگر یک لیست شامل نام 35 نویسنده به دفتر «سخن» دادند که این اشخاص ممنوعالقلم هستند و حق ندارند چیزی بنویسند. اسم چندین نفر از همکاران «سخن» در این لیست بود. ازجمله محمدرضا باطنی که دانشیار دانشکده ادبیات تهران بود و مطالب درسی خود را درباره زبانشناسی به «سخن» میداد. من به تصور اینکه مطالب علمی زبانشناسی ربطی به امور سیاسی ندارد آن را چاپ کردم. اما مجله را توقیف کردند و مجبور شدیم چند صفحه از مجله را که شامل آن مقاله بود ببریم تا اجازه انتشار داده شود. دنباله آن بحث راجع به طرز آموختن زبان فارسی به خارجیان زیر چاپ بود. گفتم اسم نویسنده را ننویسند و به حروف اول آن یعنی «م. ر. ب» اکتفا کنند. اما رندان پی بردند که این حروف حاکی از اسم همان نویسنده ممنوعالقلم است و مجله را توقیف کردند. مجبور شدیم روی این حروف امضا را سیاه کنیم تا اجازه انتشار بدهند.»(خاطرات پرویز ناتلخانلری، ادیب و سیاستمدار، در مجله بخارا، سال پانزدهم، شماره۹۴، مرداد و شهریور ۹۲)
تقلب
انتخابات آزاد در دوره پهلوی معنایی نداشت. اسدالله علم، از افراد بسیار بانفوذ دربار در کتاب «گفتوگوهای من با شاه» به این موضوع اشاره کرده: «دولت ما از انتخابات مجلس گرفته تا انتخابات محلی و انجمن شهر، آزادی را از مردم سلب کرده و اراده خود را تحمیل و نامزدهای خود را از صندوق بیرون میآورد.» همچنین به روایت مطبوعات شاه در حزب رستاخیز، نقش اصلی را بهعهده داشت درحالیکه ادعا میکرد این حزب مردمی است. (کتاب گفتوگوهای من با شاه نوشته اسدالله علم، ج۲، ص۲۳۶ )
فساد اخلاقی درباریان
در همینه زمینه :