ماجراجویی سعید فرجی که تجربه عکاسی در مناطق جنگی را بهدست آورده و مستند «آسیاییها به غزه میروند» را ساخته است
عکس؛ عصارهای از واقعیت
اشتباه عکاس در فضای جنگی ممکن است به قیمت جانش تمام شود
نیلوفر ذوالفقاری
«دارنده این گذرنامه حق سفر به فلسطین اشغالی را ندارد.» اگر این جمله در صفحه آخر گذرنامه ایرانی نوشته نشده بود، حتما تا به حال عکاسان زیادی از ایران دل به دریا زده و برای ثبت حقیقت جاری در سرزمینهای اشغالی، راهی فلسطین شده بودند، اما تاکنون معدود عکاسان ایرانی موفق شدهاند با روشهای مختلف خودشان را به فلسطین برسانند. سعید فرجی، وقتی هنوز به 30سالگی نرسیده بود، عنوان 10عکاس حرفهای زیر 30سال ایران را از طرف بنیاد عکس خبری جهان بهدست آورد. او تجربه عکاسی از جنگ 33روزه لبنان، لیبی و عراق را در کارنامه دارد و کارگردانی و تصویربرداری مستند «آسیاییها به غزه میروند» روایت سفر نخستین کاروان آسیایی برای همبستگی با مردم غزه، برعهده او بوده است. با این عکاس موفق از تجربه عکاسی در شرایط جنگی و تلاش عکاسان برای ثبت حقیقت گفتوگو کردهایم.
چرا این شاخه از عکاسی و مستندسازی را انتخاب کردید؟
واقعیت این است که بسیاری از ما انتخاب نمیکنیم، بلکه بهخودمان میآییم و میبینیم در یک مسیر قرار گرفتهایم. انگار حسی در وجودمان، نوع زیست، خانواده و محیط اطرافمان وجود دارد که ما را ناخودآگاه به طرف بعضی فضاها میکشاند. من متولد سال1360 هستم، در دوران دفاعمقدس شاهد شهادت داییام بودم، 2عمویم به جبهه رفتند و یکی از آنها جانباز شیمیایی شد. 7ساله بودم که جنگ تمام شد، اما تصاویر زیادی از حال و هوای آن روزها در ذهنم ثبت شده است. در نوجوانی همراه برادرم به دانشگاه تهران رفتم و با گروههای فرهنگی دانشگاه آشنا شدم. شناخت این فضا و بعد تحصیل در هنرستان روایت فتح، مرا بیشتر از قبل به طرف تجربههای هنری مرتبط کشاند. پیدا کردن دوستان لبنانی هم، در شکلگیری علاقهام به این فضا تأثیر داشت.
اولین تجربههای شما در عکاسی از فضاهای بحرانی و جنگی، کجا اتفاق افتاد؟
اولین فضای بحرانی که از آن عکاسی کردم، زلزله بم بود. بعد از آن بهعنوان عکاس جدی شناخته شدم. سال1384 سانحه برخورد هواپیمای مقامات به کوه را عکاسی کردم. وقتی سال1385 درگیریهای حزبالله در لبنان شروع شد، من مدتها بود با این فضاها آشنایی داشتم و از طرف انجمن عکس دفاعمقدس، برای عکاسی از فضای جنگی به لبنان رفتم.
عکاسی در فضاهای جنگی، چه ملاحظات و تفاوتهایی با انواع دیگر عکاسی دارد؟
واقعیت این است که منطقه در عکاسی جنگی، ناامن است؛ به همین دلیل هم مهم است که عکاس، باتجربه باشد. در عکاسی شهری، اشتباه عکاس در نهایت به یک دعوا و درگیری ختم میشود، اما اشتباه عکاس در فضای جنگی، ممکن است به قیمت جانش تمام شود؛ به همین دلیل لازم است عکاس با ملاحظه باشد و مثل یک سرباز، به حرفهای فرمانده آن میدان گوش دهد. عکاسی جنگ، عکاس را مجبور میکند که قدم به قدم، یاد بگیرد و تجربه بهدست بیاورد. از طرف دیگر ملاحظاتی مثل دیدن صحنههای تلخ درگیری، خشونت، کشته شدن و آوارگی مردم در عکاسی جنگی وجود دارد که باعث میشود عکاس نتواند بیمحابا وارد این فضا شود. نکته دیگر این است که در فضای جنگ، آنقدر اتفاقات مختلف با سرعت رخ میدهد که تصمیم گرفتن را به کاری سخت تبدیل میکند. عکاس مدام باید از خودش بپرسد که بهتر است کدام تصویر را ثبت و چه چیزی را منتشر کند؟
در عکاسی از فضاهای جنگی، ترس و وحشت را هم تجربه کردهاید؟
ترس را خیلی تجربه کردهام. وقتی از سوریه به بیروت رفتیم، موقع غروب در ساختمانی نزدیک به منطقه شیعهنشین شهر اسکان داشتیم که بمباران شروع شد. من خاطرات موشکباران تهران را به یاد داشتم، اما حالا بزرگسال بودم و ترس واقعیتر بود. نور انفجارها آسمان را روشن میکرد و ترسیدن طبیعی بود. بعدها در موقعیتهای مختلفی ترس را تجربه کردم، اما فکر میکنم به مرور زمان فرد کمتر، اما عمیقتر و جدیتر میترسد؛ حتی افراد نترس و شجاع هم در بعضی موقعیتها نمیتوانند نترسند.
بهنظر شما عکاسان دنیا چقدر موفق شدهاند تصویری واقعی از غزه و فلسطین بهدست مردم جهان برسانند؟
به جز عکاسان فلسطینی که تجربههای پرتعداد و مهمی در ثبت رویدادهای سرزمینشان دارند، عکاسان غربی زیادی هم از غزه و فلسطین عکاسی کردهاند. نمیتوانیم بگوییم همه عکاسان غربی از زاویه نگاه اسرائیلی نگاه کردهاند، بسیاری از آنها هم راویان واقعیتهای جنگ فلسطین و اسرائیل هستند. نکته مهم این است که در ذهن مخاطبان، این سؤال شکل گرفته که چرا انتشار عکسها از جنایات، باعث نمیشود جنگ تمام شود؟ پاسخ این سؤال، عملکرد رسانههای غربی است. این رسانهها عکسهای جنگ را طوری منتشر میکنند که در نهایت به موضعگیری علیه فلسطینیان منجر میشود. خروجی رسانههای غربی معمولا به نفع فلسطین نیست. ما ایرانیها هم اجازه و فرصت حضور در صحنه را برای ثبت و روایت واقعیت این سرزمین نداریم، اما به هر حال فکر میکنم سهم عکاسی در تصویری که از فلسطین در ذهن جهانیان شکل گرفته، بسیار زیاد بودهاست. عکاسی ثبت یک لحظه تأثیرگذار است و برخلاف فیلم که فرد را با هیجان مواجه میکند، عکس میتواند او را به فکر فروببرد. درواقع عکس، عصارهای از واقعیت است. متأسفانه سیاست، سوار بر همه تلاشهاست وگرنه عکاسان بسیاری برای روایت واقعیت تلاش کردهاند و میکنند.
باتوجه به محدودیت تردد ایرانیان به سرزمین اشغالی، مستند «آسیاییها به غزه میروند» را چطور و با چه هدفی ساختید؟
کاروانی آسیایی برای شکست حصر غزه، از هند حرکت کرد. در این مسیر پاکستانیها به کاروان پیوستند و ما هم از ایران همراه آنها شدیم. مسیر سفر از ترکیه، سوریه و لبنان میگذشت و افرادی با ملیتهای مختلف به کاروان اضافه میشدند. هدف این کاروان، رساندن پیام صلح به مردم غزه و البته ارسال محمولههای کمکرسانی شامل غذا و تجهیزات پزشکی جمع شده از سراسر دنیا بود. من مستند این سفر را ساختم. از آنجا که سفر باید با رفتن به مصر به طرف غزه ادامه پیدا میکرد، ما ایرانیان از ادامه سفر بازماندیم؛ چون مصر هم اجازه ورود به ایرانیان را نمیدهد. ادامه کار مستند را هم، همسفران دیگر انجام دادند.
عکاسی از جنگ چه تأثیری بر حال روحی خودتان به جا گذاشته است؟
در برههای از زمان، آنقدر از فضاهای جنگی عکاسی کرده بودم که احساس کردم حال روحیام واقعا بد است. از سومالی به لیبی رفتم و وقتی برگشتم، تصمیم گرفتم مدتی از فضای جنگی فاصله بگیرم. در این مدت از زندگی روزمره مسلمانان در کشورهای مختلف عکاسی کردم.
بهنظر شما عکاس جنگ، باید بیطرف باشد؟
من فکر میکنم این یک گزاره شیک است که در واقعیت ممکن و درست نیست. من وقتی بهعنوان عکاس تصمیم میگیرم به منطقهای بروم، یعنی قبل از آن فکر کردهام، تحلیل داشتهام و حس دارم. به هرحال عکاس آدم است، نه ماشین و پشت تصمیمات او تفکر وجود دارد؛ به همین دلیل فکر میکنم بیطرف بودن در یک جنگ معنایی ندارد. خوشحالم که هرگز سفارشی عکاسی نکردهام و پروژههایی را که دغدغه خودم بوده، پیش بردهام.
در این سالها قابی بوده که از ثبت نکردنش حسرت خورده باشید؟
برای همه عکاسها این اتفاق میافتد. گاهی در موقعیتی قرار گرفتهایم که حتی از بیرون آوردن دوربین از کیفمان هم ترسیدهایم، اما بهطور کلی میتوانم بگویم بیشتر پشیمانیهایم، مربوط به عکسهایی است که فکر میکنم نباید میگرفتم؛ مثلا در فلوجه، عکسی از دختر یک خانواده داعشی گرفتم یا عکسی سلفی با یک اسیر دستبسته گرفتم که بعد پشیمان شدم. احساس کردم نباید انسان بودن سوژه را نادیده بگیرم.