ببخشید! این تلفنها کار میکنند؟
الهه بصیر
بیشتر کاربران کم و بیش با تاریخچه ظهور تلفن و نحوه ورودش به ایران آشنا هستند؛ اما تصویری که از انواع گوشی تلفن تا پیش از روی کار آمدن نسل گوشیهای دیجیتال در ذهن مردم نقش بسته ، به اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 محدود میشود. متولدان 2 دهه اخیر با گوشیهای قدیمی به واسطه دیدن تصاویر یا خاطرات به جا مانده از خانه مادربزرگ و پدربزرگهایشان آشنا هستند. از این رو امروزه گوشیهای قدیمی در گروه نوستالژیهای دوست داشتنی قرار گرفته اند. به منظور مرور خاطراتی که با این گوشیهای قدیمی داشته اید و برای مدتی در صندوقچه خیالتان دست نخورده باقی مانده ، تا پایان این صفحه با ما باشید در دکان تلفن فروشی مجد که از سال 1344 تاکنون رسالت خود را حفظ کرده است. دکانی که یکی از قدیمیترین تلفن فروشیهای تهران است و هنوز هم همان گوشیهای نوستالژیک تلفن را صحیح و سلامت و قابل استفاده به مشتریانش ارائه میدهد. در این دکان همه چیز رنگ و بویی از گذشته دارد. از گوشیهای تلفنی که در انتظار از راه رسیدن مشتریان در ویترین و قفسهها چیده شده اند گرفته تا شکل و شمایل ورودی دکان و حتی آن نقاشی دیواری که یکی از کیوسکهای تلفن عمومی قدیمی را نمایش میدهد.
دلخوشم به لبخند عابران
این روزها که خیلی از مردم دنبال احیای خاطرات قدیمی و تغییر حال و هوای خانه و محل کارشان هستند، کم نیستند مغازههایی که میکوشند با عرضه کالاهای قدیمی و به اصطلاح نوستالژیک بازار کار مقرون به صرفهای برای خودشان فراهم کنند. کالاهایی که فقط جنبه دکوری دارند و بسیاری از آنها قابلیت مصرفی خودشان را از دست داده اند. یکی از تفاوتهای دکان مجد با مغازههای مشابه (بعد از قدیمی بودن این دکان) همین است. همین که همه کالاهای این دکان قابل استفاده هستند. جراحها همانطور که مشغول تعمیر یک گوشی تلفن قلکی است میگوید: «کم پیش میآید پشت میز بنشینم. بیشتر عاشق اینجا نشستن هستم؛ همین جا درست مقابل در، روی این مبل راحتی سبز رنگ تا لبخند هر کسی را که از جلو دکان رد میشود و حالش با دیدن ویترین خوب است در ذهنم ثبت کنم. شعار نیست اگر بگویم که اصلا برای همین، این همه خودم را به زحمت انداخته ام. عصرها با خستگی خودم را از محل کارم در شمال شهر به دکان میرسانم که همین حال خوب را حفظ کنم و از آن حظ ببرم. چراغ دکان را روشن نگه داشته ام که ریشه این لبخندها نخشکد. نیروی محرک کار ما همان عشق است. عشق به تداعی خاطراتی که با دیدن این گوشیهای رنگارنگ زنده میشود. عشق به طنین انداختن صدای پدربزرگ و مادربزرگ و همه عزیزانمان در خانه، با تماشای این گوشیهای تلفن قدیمی.»
عشق یعنی حالت خوب باشه
خیابان 15 خرداد را همه به بورس لوستر و آینه و شمعدان میشناسند، اما کمتر کسی است که آوازه دکان تلفن فروشی مجد در این خیابان به گوشش نرسیده باشد. تا چشم کار میکند لوستر هست و ضمایم آن. به نیمههای خیایان که میرسید دکان مجد با آن در قرمز رنگ کیوسک تلفنیاش و آن ویترین رنگارنگ شما را میخکوب میکند. درست مقابل در ورودی دکان جوانی روی صندلی سبز رنگی نشسته و چشم به عابران دوخته است. خودش را «علیرضا جراحها» معرفی میکند. میگوید: «پدرم سرقفلی این مغازه را سال 1344 خرید. از آن موقع تا به امروز بیش از 30 نفر به صورت تمام وقت و پاره وقت در این مغازه کار کرده اند. از سال 1393 که پدرم به رحمت خدا رفت اداره دکان به من واگذار شد. همان موقع تصمیم گرفتم چراغ دکان را جوری روشن نگهدارم که هم روح پدرم آسوده باشد و هم اینکه لبخندی بر لب مردم بنشانم.» سن و سال چندانی ندارد. فوق لیسانس پلیمر است و حرفه دیگری دارد، اما آن طور که میگوید عصرها به محض فراغت از کار، خودش را به اینجا میرساند تا چراغ دکان پدری خاموش نماند. در پاسخ به اینکه چرا بعد از این همه سال به فکر تغییر کاربری دکان نیفتاده میگوید: «حتما میدانید که مغازههای این راسته چقدر باارزش هستند. میدانید که اگر من هم مثل بقیه لوستر و آینه و شمعدان بفروشم درآمد خوبی خواهم داشت و بسیاری موارد دیگر از این قبیل که صرفه اقتصادی من را در تغییر کاربری دکان نشان میدهد. به خوبی همه اینها را میدانیم. اما کسب درآمد از این دکان تنهاموضوعی نیست که دنبالش باشم. جای دیگری شغل مرتبط با رشته تحصیلیام را دنبال میکنم. از این دکان عشق میخواهم. خلاصه وصف حال من در این دکان میشود همان جمله معروفی که در ذهن همه بینندههای فیلم پل چوبی مانده است؛ عشق یعنی حالت خوب باشه. حال من و فال من و سال من در این دکان خوب است. حال مردم هم با دیدن ویترین خوش آب و رنگمان خوب است. دیگر چه میخواهم؟!»
از این گوشیهای قدیمی!
اولین واکنش عابرانی که برای اولین بار از مقابل دکان تلفن فروشی رد میشوند همین است. اینکه چشمهایشان از تعجب گرد میشود و میگویند آاا از این گوشیهای قدیمی! گره از ابروها به یکباره باز میشود. چشمها قبل از نمایان شدن سفیدی دندانها به رسم خنده کشیده و خطی میشوند. حتی عابرانی که قصد خرید ندارند بیتفاوت رد نمیشوند. میایستند و یک به یک گوشیها را تماشا میکنند. بعد وارد مغازه میشوند و سوالهایی میپرسند که برای آقای جراحها تازگی ندارد. سوالهایی از این قبیل که این گوشیها واقعی هستند؟ کار میکنند؟ گوشیها رنگ خوردهاند یا واقعا همینقدر نونوار هستند؟ دکاندار جوان با لبخندی که نشانه رضایت است جواب همه سوالهایشان را میدهد. درحالی که یک سکه 500 تومانی از جیباش بیرون میآورد و داخل تلفن قلکی تعمیراتیاش میاندازد میگوید: «از سالها پیش دکور اتاقم یک گوشی تلفن زیمنس قدیمی بود که وقتی قرار شد اداره مغازه پدر را به عهده بگیرم آن را در ویترین مغازه گذاشتم. هر روز چند نفر میآمدند و قیمت گوشی را میپرسیدند. وقتی میگفتم فروشی نیست حالشان گرفته میشد و از مغازه بیرون میرفتند. همان موقع تصمیم گرفتم تعداد زیادی از این گوشیها را جمع کنم تا دیگر کسی موقع بیرون رفتن از دکان ناراحت نباشد. تابلوی تعمیرات تلفنهای قدیمی را نیز دوباره علم کردم تا هرکس گوشی قدیمی دارد برای تعمیر بیاورد یا آن را به ما بفروشد. اما جمع کردن گوشیها همه ماجرا نبود. تصمیم گرفتم هرطور شده آنها را تعمیر کنم تا هرکس دلش خواست از آنها استفاده کند. زنگ تلفنها برای جان گرفتن خاطرات باید به صدا درمیآمد. کار خیلی سختی بود و حتی گاهی با وجود تلاش زیاد موفق نمیشدم یک گوشی را تعمیر کنم. اما همین که یک گوشی سالم را به یک مشتری تحویل میدادم انرژی و سماجتم برای ادامه مسیری که انتخاب کرده بودم بیشتر میشد. حالا همه گوشیهای تلفنی که اینجا هستند، کار میکنند. شعارم این است که گوشیهای تلفن را بدون اینکه رنگ کنم میفروشم. حتی این گوشیهای قلکی قدیمی را که دهه شصتیها با آنها خاطرات فراموش نشدنی زیادی دارند صحیح و سلامت به دست مشتری میدهم. با این تفاوت که آن موقع با سکههای 5 تومانی کار میکردند و حالا برای برقراری ارتباط باید سکه 500 تومانی در قلک بیندازند.»
ایدههای خوب برای رسیدن به حال خوب
«حال خوب آسان به دست نمیآید؛ مثل خیلی چیزهای دیگر که در این دنیا برای به دست آوردنشان باید زحمت کشید. برای رسیدن به حال خوب اول باید خودمان را بشناسیم و بعد باتوجه به علائقی که داریم راههای رسیدن به حال خوب را شناسایی و عملی کنیم.» اینها را جراحها میگوید و با اشاره به اینکه تلاش زیادی برای خوب شدن حال شهروندان و شاد شدن چهره خانه و محل کارشان با استفاده از این گوشیهای تلفن که حالا دیگر نوستالژی شدهاند کرده ادامه میدهد: «برای جذب مشتری و معرفی کارم به شبکههای اجتماعی روی آوردم. در این مسیر فضا و فرصتی که اینستاگرام برای کاربران فراهم کرده خیلی یاریام کرد. ابتدا خودم چند عکس از گوشیهایی که داشتم گذاشتم. بعد از مشتریها خواستم که عکس گوشی تلفنی که خریدهاند را برایم بفرستند تا با نام خودشان در صفحه اینستاگرامیمان قرار بدهیم. کم کم آوازه نقش موثر این نوستالژی محبوب در دکور خانه در شهرهای دیگر هم پیچید. گاهی برای تشویق مشتریها مسابقه میگذاشتم. گاهی فیلمهای کوتاه از چیدمان دکان یا عابرانی که با لبخند پشت ویترین ایستادهاند تهیه و در صفحه منتشر میکردم. هنوز کار من با این نوستالژی تمام نشده. ایدههای جذاب دیگری نیز در سر دارم که در صورت کسب مجوز به زودی برای سرایت این حال خوب به شهر اجرایی خواهم کرد.»
هدف فرهنگسازی زندگی سالم و شاد است
جراحها فرهنگسازی زندگی سالم و شاد را هدف اصلی تلاش برای استواری این دکان در قلب تهران میداند: «پیش از این هم گفتم برای رسیدن به حال خوب باید تلاش کرد. میخواهم حال خوب خانه مشتریها با استفاده از این گوشیهای قدیمی به عنوان دکور را به تصویر بکشم. این هم نوعی فرهنگسازی است. فرهنگ سازی شاد زیستن با کمک اشیاء خاطره انگیز. وقتی حال اتاق خودم با یک گوشی زیمنس قدیمی خوب است این حال خوب را به همه سرایت خواهم داد.» او با تاکید براینکه برای ارسال تلفنها از پاکتهای بسته بندی کاغذی استفاده میکند میافزاید: «یکی از طرحهای جالبی که برای خوب شدن حال شهر اجرا شد «نه به کیسه های پلاستیکی» بود. کنار گذاشتن حتی یک کیسه پلاستیکی هم حال شهر را خوب میکند. برای فرهنگ سازی این طرح زیبا، گوشیهای تلفن را در پاکتهای کاغذی بسته بندی و ارسال میکنم. در این صورت این نوستالژی هم حال خانهای که واردش میشود را خوب میکند و حال شهر که زخمی این همه پلاستیک تجزیهناپذیر است. امیدوارم چند سال دیگر این کیسههای پلاستیکی که به راحتی بدون داشتن اطلاعات از آنها استفاده میکنیم تبدیل به نوستالژی شود».
استفاده از گوشیهای تلفن قدیمی در دکور خانههای امروزی برای زیباتر شدن خانه
مخاطبان این نوستالژی
خیلیها فکر میکنند نوستالژی فقط مختص افرادی است که بخشی از زندگیشان را با آن پدیده گذرانده اند. درحالی که چنین نیست. در بسیاری از موارد حتی افرادی هم که از نزدیک با نوستلها در ارتباط نبوده اند به واسطه دیدن تصاویر، شنیدن خاطرات بزرگترها و رد پای این نوستلها در کتابها و... با نسل پیشین خود همذات پنداری میکنند و حس خوبی به آنچه امروزه به عنوان نوستالژی شناخته میشود دارند. برای اثبات این ادعا سری به رتبه بندی «رنکینگ» صفحه اینستاگرام Majd.Telephon زدیم. براساس آمار مندرج در این صفحه 72 درصد از متقاضیان خرید گوشیهای تلفن قدیمی خانمها و تنها 28 درصد آقایان هستند. بیشتر بازدیدکنندگان و خریداران افراد 25 تا 34 ساله هستند و 18 تا 24 سالهها در رتبه دوم قرار دارند؛ یعنی کمتر از نیمی از بازدیدکنندگان از گوشیهای قدیمی آن زمان که کاربرد داشته استفاده نکرده اند. اما در گروه طرفداران این نوستالژی قرار دارند.
در رتبهبندی بعدی میبینیم که ساکنان تهران، اصفهان و مشهد به ترتیب بیشترین علاقه را به این نوستالژی نشان دادهاند. این موضوع میتواند ریشه در ظهور و فراگیری گوشیهای قدیمی تلفن در این 3 شهر پیش از سایر شهرها داشته باشد.
توجه داشته باشید که این آمار و ارقام فقط در خصوص این نوستالژی و آن هم بازدیدکنندگان یک صفحه صدق میکند و آن را نمیتوان به تمام نوستلها تعمیم داد.
دوران گذار گوشیهای تلفن
گوشیهای تلفن هندلی، آلمانی زیمنس، سوئدی، ژاپنی و گوشیهای رومانیایی رنگارنگ با آن شمارهگیرهای انگشتی از جمله اولین و پرکاربردترین گوشیهایی بودند که توجه کاربران ایرانی را جلب کردند. شکل ظاهری این تلفنها و استفاده از آنها پیچیدگی خاصی نداشت. همه چیز مشخص بود. یک رینگر یا شمارهگیرنده و یک گوشی که با سیم تلفن به هم متصل شده بودند. ابتدا این تلفنها در دکانهایی که صاحبانشان اسم و رسمی در شهرها داشتند وجود داشت. خانههای زیادی قادر به استفاده از تلفن شخصی نبودند. محدودیت خطوط تلفن نیز این اجازه را به همه نمیداد. با گذشت چند دهه نسل بعدی گوشیهای تلفن روی کار آمدند.
نوبت به گوشیهایی رسید که شمارهگیر تلفن یک بخش جداگانه نداشت و داخل گوشی قرار گرفته بود. گوشی تلفن روی پایهای با ابعاد دهانه گوشی قرار داشت؛ پایهای فاقد رینگر. به زودی نمونه ایتالیایی گوشیهایی که رینگر جداگانه نداشتند نیز روی کار آمد با این تفاوت که کمی کوچکتر از نمونه قبلی بودند و قابلیت تا شدن داشتند. این گوشیها با قیمت بالایی در بازار خرید و فروش میشدند. از این رو تعداد محدودی از مردم توانایی خریداری آنها را داشتند. کمیت این گوشیها بر محبوبیت آنها میافزود. رنگهای متنوعتری داشت و مردم آن دوره معتقد بودند اعیان و اشراف از این گوشیها استفاده می کنند. هرچند همان موقع هم خیلیها حاضر به تعویض گوشیهای شمارهگیر انگشتی زیمنس پرخاطره با گوشیهای تلفن تاشو نبودند.
«مژگان بیات» را در دکان تلفنفروشی مجد میبینیم. همه گوشیها را با دقت نگاه میکند. عکسی را از کیفاش بیرون میآورد و به دکاندار نشان میدهد. میگوید: «این گوشی را میخواهم. از همین تلفنهای مشکی رنگ ایستاده که دهانه کشیدهای دارند و روی دیوار نصب میشوند.» از او میپرسیم چرا بین این همه گوشی تلفن، دنبال نمونهای میگردد که پیدا نمیشود و حاضر است پول زیادی هم برایش بپردازد؟ میگوید: «مادرم خاطرات زیادی از این گوشی تلفن دارد. یکی از این گوشیها داشتهاند که چند نسل در خانوادهشان دست به دست چرخیده و در نهایت هم شکسته و از بین رفته است. دلم میخواهد امسال یکی از همین گوشیهای تلفن پیدا کنم و به مادرم هدیه بدهم. این فقط یک هدیه نیست! صندوقچهای از خاطرات چند نسل گذشته خانواده مادریام است. این تلفن میتواند عکسهای سیاه و سفید و خاکستری آلبوم خانوادگی مادرم را زنده و رنگارنگ کند.»
روی کار آمدن قلکیها
اواخر دهه 60 دیگر کمتر خانهای بود که تلفن نداشته باشد. دیگر کسی برای تلفن زدن به دوستان و آشنایان به خانه همسایهها نمیرفت. اما هزینه پرداخت تماسهای شهری و بین شهری بالا رفته بود و همین موضوع خیلیها را نگران میکرد. همان موقع بود که گوشیهای تلفن قلکی یا سکه خور روی کار آمدند. این گوشیها شکل خاصی نداشتند. بلکه همان گوشیهای تلفن متداول آن زمان روی صفحهای فلزی نصب شدند که مثل قلک عمل میکرد.به محض انداختن سکه داخل قلک فلزی، خط آزاد و امکان برقراری تماس فراهم میشد. حسن تلفنهای قلکی در زمانبندی معینی بود که برای کاربر تعریف میشد. تماس گیرنده میتوانست به اندازه 5 تومان صحبت کند. نه بیشتر! به همین دلیل دیگر با یک قبض تلفن سنگین مواجه نمیشدند. البته تلفنهای قلکی بیشتر در مغازهها وجود داشت و اهالی برای صرفهجویی در هزینهها از آنها استفاده میکردند. صفر تلفن خانهها را قفل میکردند تا وقت و بیوقت از آن استفاده نکنند. وقتی برای خرید از خانه بیرون میرفتند تماسهای ضروریشان را هم میگرفتند.
آن موقع جمله معروفی بین کاربران رایج بود که برای همه آشنایی داشت. آن هم این بود که در همان ابتدا به محض برقراری تماس به گیرنده میگفتند: «اگر بدون خداحافظی قطع کردم بدون که سکهام تموم شده .» دیگر همه به خوبی با ساز و کار تلفنهای قلکی آشنا شده بودند. اگر میخواستند مدت مکالمه را طولانیتر کنند پیش از اینکه تماس قطع شود سکه بعدی را داخل مخزن قلک میانداختند. در غیر این صورت مکالمهشان تا تماس بعدی ابتر میماند.
دکاندار تلفنفروشی مجد با اشاره به اینکه این روزها تلفنهای سکهای فقط در آرشیو کلکسیونرها دیده میشود و کمتر کسی پیدا میشود که از این تلفنها برای دکور خانه و محل کارش استفاده کند میگوید: «دلم میخواهد همه گوشی های قدیمی که به سختی پیدا و تعمیر میکنم بروند جایی که حال خریدارشان را خوب کنند. به همین دلیل گوشیها را با یک سال ضمانت میفروشم. تا یک سال هر ایرادی داشته باشند بدون چون و چرا میپذیرم که آن را رفع کنم یا گوشی دیگری را تحویلشان بدهم. به همین طریق تلفنهای قلکی را هم احیا و عرضه کردم. اینها هم برای مشتریها به خصوص جوانان جذابیت فوقالعادهای دارند وقتی که میشنوند به محض انداختن سکه 500 تومانی در قلک امکان برقراری ارتباط فراهم میشود.»
قصه تلفنهای عمومی
با این که تلفن 11 سال پس از اختراع به ایران رسید اما حدود 80 سال طول کشید تا به وسیلهای همگانی تبدیل شود. نخستین باجههای تلفن همگانی که به سبک اروپاییها به شکل اتاقکی زردرنگ، ساخته شده بود، در دهه 40 شمسی در خیابانهای تهران نصب شد. خوبی کیوسکهای تلفن این بود که میشد با بستن درهای تاشوی آن، به راحتی صحبت کرد و صدای بیرون شنیده نشود یا صحبتهای خصوصی درون اتاقک بیرون نرود. اما با گذر زمان هیچ باجه تلفنی نماند که شیشه سالم داشته باشد. گوشیهای تلفن هم از هندلی به سکهای و سپس به کارتی تغییر شکل دادند. قیمت نیز در طول این سالها بیتغییر نماند و از 2 ریال به 10 تومان و 25 تومان رسید که کارت جای سکه را گرفت تا مقیاس نرخ صحبت کردن چندان معلوم نباشد. با این حال مخابرات کمبود سکه را علت این تغییر کاربری اعلام کرد. کارت شارژهای تلفن روی پیشخوان روزنامه فروشیها و سوپرمارکتها آمد و کیوسکهای سبز رنگ بدون در جای کیوسکهای زرد قدیمی را گرفت.
تا پیش از روی کار آمدن تلفنهای همراه، تلفنهای عمومی محبوبیت زیادی داشتند، اما با گسترش تلفنهای همراه از رونق افتادند. شهرداری مناطق کیوسکهایی را که دیگر مجهول و مغفول مانده بودند از سطح شهر جمعآوری کردند. اما این کیوسکها برای همیشه به بخشی از خاطرات متولدان دهه 60 و دهههای ماقبل آن سنجاق شدند. اکنون جای کیوسکهای تلفن عمومی در شهر خالی است. خیلیها میگویند خیابانهای بیرنگ و رو یک مستطیل زرد رنگ کم دارد. بعضی از کافهها و رستورانهای سنتی از آن کیوسکها برای زیبایی و دکوراسیون متفاوت فضای کارشان استفاده میکنند. در بعضی از شهرها از کیوسکها به عنوان آکواریوم یا گلخانه استفاده میشود و ایدههای از این قبیل که گویای خاطرهانگیز بودن این مستعطیل زرد رنگ برای عموم مردم است. جای خالی تلفنهای عمومی نیز مانند گوشیهای تلفن قدیمی آنها را در رده نوستالژیهای دلچسب قرار داده است که فراموش نمیشود.