گفتوگو با آرش عباسی، نویسنده و کارگردان نمایش «آناکارنینا»
کار نو بهشدت خطرناک است!
احمدرضا حجارزاده-روزنامهنگار
آرش عباسی از جمله نمایشنامهنویسان و کارگردانان تئاتری است که سعی دارد همیشه به شکل گزیده کار کند و اثری را روی صحنه ببرد. با او درباره نمایش «آناکارنینا» صحبت کردیم؛ نمایشی که بعد از دو نوبت اجرا در ایرانشهر و شهرزاد، برای سومین بار روی صحنه برده است.
نمایشنامه آناکارنینا به قلم شما، پس از دو نوبت اجرا در سال96و تماشاخانههای ایرانشهر و شهرزاد، برای سومینبار روی صحنه میرود. با توجه به اینکه شما متنهای نمایشی زیادی نوشتهاید و جزو نویسندگان پرکار این عرصهاید، چرا سراغ متن تازهای نرفتید و دست به بازتولید این نمایش قدیمی و موفق خود زدید؟!
ابتدا باید بگویم من طی چند سال گذشته شاید دیگر نمایشنامهنویس نبودم، چون خیلی کار نکردم. اما اگر قرار بود کار جدیدی به صحنه ببرم، متنهایی دارم که هنوز اجرا نشدند و آنها را نگه داشتم تا موقعیت مناسبی پیش بیاید، حتی متنهایی که خیلی دغدغهشان را دارم و میتوانستم کار بکنم ولی معتقدم نمایشنامهنویس یک سرمایههایی دارد و آن، نمایشنامههای اوست. البته خیلی ایدهآلیستی فکر میکنم. درباره نمایشنامهنویس حرف میزنم، نه آن چیزی که امروز ما در پوستر نمایشها میبینیم که نویسنده و کارگردان یک نفرند یا حتی نویسنده، فرد دیگری است. خیلی فرق دارد. انگار نمایشنامهنوشتن حرفه واقعی این آدمها نیست. البته طبیعی است، چون ما در کشوری زندگی میکنیم که هیچوقت روی خوشی به ادبیات دراماتیک نشان نداده. ادبیات داستانی، کموبیش به جاهایی رسیده. در ادبیات داستانی کتابهایی داریم که به چاپهای دویستم و بیشتر رسیدهاند ولی این اتفاق هیچوقت برای نمایشنامه نیفتاده. به هرحال فکر میکنم یک نمایشنامهنویس در طول زندگی خیلی هم نمیتواند نمایشنامههای درست بنویسد. اگر در طول زندگی، 30نمایشنامه هم بنویسد، شاید به تعداد انگشتان یک دست نمایشنامه درجهیک داشته باشد که به آنها افتخار بکند. بنابراین زیادنوشتن نمایشنامه اتفاق خیلی خوبی نیست. نمایشنامه متفاوت است با دیگر گونههای درام، مثل فیلمنامه سینمایی، فیلمنامه کوتاه و سریال. ممکن است سالی 2مورد از آنها نوشته بشود، چون یک کار تکنیکال است. نوشتنشان یک تکنیک دارد که با خلاقیت ادغام و تبدیل میشود به مثلاً یکسریال 50قسمتی اما در نمایشنامه اینطور نیست. تعداد کارهای نمایشنامهنویس میتواند خیلی محدود باشد. من هم تا اینجای زندگیام، 3-2 نمایشنامه دارم که ترجیح میدهم از هر فرصتی استفاده و روی آنها کار بکنم.
این اتفاق در مورد نمایشنامه آناکارنینا افتاده؟!
بله. در 7سال گذشته، همواره روی آناکارنینا کار کردم، یعنی حداقل سالی یکبار آن را بازنویسی و صدها بار در ذهنم کارگردانی و اجرا کردم. هزار بار ایدههای مختلفی برای آن به ذهنم رسیده و درگیرش بودم. دنبال فرصتی میگشتم تا ایدههایم را عملی بکنم و همانطور که دیدید، اجرای فعلی تفاوتهایی دارد و نمایشنامه پختهتری شده. اگر عمری باشد، شاید 10سال دیگر هم با تغییرات دیگری اجرایش بکنم، ولی ما وقتی درباره تئاتر حرف میزنیم، باید مشخص بکنیم در مورد کدام تئاتر حرف میزنیم؛ تئاتر ایران یا تئاتر کل دنیا؟! این دو مقوله خیلی متفاوتند. تئاتر ایران با تئاتر دنیا تفاوتهای بسیار عجیب و غریبی دارد که اصلاً برای دیگران شوکهکننده است. مثلاً شما در هیچ جغرافیای کره خاکی، تالاری را پیدا نمیکنید که همزمان 3نمایش در آن اجرا بشود اما این اتفاق تقریباً در تمام تالارهای نمایشی تهران میافتد! این فقط مختص ماست، یا نمایشهایی با 50، 100یا 200اجرا، فقط مختص جغرافیای ماست که تکلیف تئاتر با خودش روشن نیست که هنری برای عوام است و راحت در دسترس همه قرار میگیرد یا هنری است که مخاطب خاص دارد؟! آیا کارگردان میتواند ریسک بکند که نیازی به مخاطب عام نداشته باشد؟ به همین دلیل اینجا تعداد چند هزار تماشاگر میشود افتخار، ولی در جای دیگر وقتی میگوییم چند هزار تماشاگر داشتیم، میپرسند مگر چه کاری انجام دادی که چند هزار تماشاگر داشتی؟! مثل تلویزیون که چند میلیون نفر همزمان آن را میبینند! پس شاید آن دیگر با تعریف مرسوم تئاتر چندان همخوانی نداشته باشد. حالا مقصودم این است که بگویم اصلاً بازتولیدی وجود ندارد. شما وقتی کاری را ساختهاید، آن کار هست و متعلق به شماست. سرمایه شماست تا به مرور زمان از سرمایهتان استفاده بکنید و آن را به نسلهای مختلف نشان بدهید. مثلاً آیا پیتر بروک، نمایشی را یکماه روی صحنه میبرد و پروندهاش را میبندد؟! مگر پیتر بروک در عمر نودوچندسالهاش چند کار ساخته؟! اگر قرار بود سالی یک نمایش کار بکند، دیگر یک آدم واقعی نبود، یک تولیدگر بود، یعنی باید همیشه کار نو انجام بدهند و انجام کار نو بهشدت خطرناک است. جالب اینکه در مورد دیگر چیزها این نگاه را نداریم. یک تابلوی نقاشی شاید 50سال پیش در یک نمایشگاه فروش رفته باشد و الان دوباره در نمایشگاه دیگری عرضه و فروخته بشود، ولی تئاتر این امتیاز را ندارد. در کشور ما بیش از جاهای دیگر به آن ظلم میشود. عمر تئاتر بین 30تا 40شب است و بعد پروندهاش کامل بسته میشود. شما چند تئاتر میشناسید که 5سال مداوم اجرا رفته و زنده باشد؟! ما چنین چیزی را نداریم. اینها برای ما غریب است. درصورتی که تئاتر کارکردن یعنی همین که نمایشی را تولید و در زمانها و مکانهای مختلف اجرا و از آن استفاده مادی یا معنوی بکنید ولی عمر تئاتر خیلی کوتاه است و در کشور ما هم دارد به کوتاهترین شکل ممکن میرسد. بارها در این مدت به من گفتهاند «مگه تو کار جدید نداری؟! چرا کار جدید نمیکنی؟». اصلاً نمیفهمم کار جدید یعنی چی؟ تا زمانی که حداقل خودم با کار قبلیام ارتباط برقرار میکنم و بهنظرم هنوز حرفی برای گفتن دارد، سعی میکنم آن را اجرا بکنم. اگر نمایشنامه جدیدی هم دارم، دلیل نمیشود نمایشنامههای قبلی را کنار بگذارم و بگویم دورهاش گذشته.کدام دوره؟! اگر کاری درست نوشته شده باشد، میتواند در طول زمان اجرا بشود و هیچ ایرادی ندارد.
در اجرای مجدد نمایش، چند تغییر جدید در متن و کارگردانی داشتهاید. برخی دیالوگها بهروز شدهاند و مسائل امروز جامعه و تأثیر فضاهایی مانند اینستاگرام و حواشی آن در زندگی هنرمندان و سلبریتیها نیز مطرح میشوند. این بهروزرسانیها بر چه مبنایی در اجراهای آناکارنینا لحاظ شد؟! آیا میخواستید توجه مخاطب را به مسئلهای مهمتر از خیانت و تأثیر اشتباهات گذشته بر زندگی حال جلب بکنید؟
طبیعتاً در هر بار اجرا، من آدم دیگری شدم. روزهای زیادی بر من گذشته و احتمالاً تجربههای بیشتری در زندگی کسب کردم. همه اینها بر نگاهم تأثیر داشته. جدا از این، مقوله دیگر اینکه جهان در حال تغییر است. هر روز تغییر میکند و طبیعتاً نمایشنامهها و آثار خلقشده عقب میمانند و نیاز دارند بهروزرسانی بشوند. من هم این کار را کردم و شاید اصلاً همین تغییر و تحولات باعث شد جذابیت اجرا برایم دوچندان بشود.
از جذابیتهای اجرای کنونی آناکارنینا، افزودن آهنگ «کانفورمیست» با صدای «جورجو گابر» است. در عین حال که میتواند اشارهای هم به وضعیت «روبرتو فراری» باشد. درباره اضافهکردن این آهنگ به اجرا بگویید. چه شد که تصمیم گرفتید خودتان آن را اجرا بکنید؟!
جورجو گابر برای من آدم مهمی است. از او خیلی ایده گرفتم و برایم الهامبخش بوده. ممکن است آن ایدهها سالها بعد خودشان را نشان بدهند اما به هرحال، او بسیار کاراکتر جذابی برای من است. آهنگ «کانفورمیست» را هم خیلی دوست دارم و همیشه زمزمه میکردم و البته خیلی به یکی از کاراکترهای نمایش، قصهای که روایت میکنیم و جهان امروز ما میخورد. این آهنگ حرف امروز ماست. فکر میکنم این ترانه را در دهه70خوانده، ولی خیلی متعلق به امروز است. خیلی دلم میخواست اجرایش بکنم. دیدم اینجا بهترین فرصت است که خودم بخوانم. نمیدانم چطور شده اما اصلاً کار سادهای نبود. چنین کاری، بسیار کار پرریسک و خطری بود.
چرا شخصیت زن نمایش که در اجراهای پیشین، افسرده و غمگین بود، اینبار به زنی شاد و قدرتمند تبدیل شده؟!
بهنظرم از نقاط ضعف نمایشنامه در اجرای قبلی، شخصیتپردازی هر دو شخصیت بود؛ یک چیزهایی در آن دو درست نبود و همیشه آزارم میداد. اگر با دقت بیشتری به نمایش نگاه بشود، تغییراتی هم در شخصیت مرد وجود دارد که به اجرا خیلی کمک کرده اما در مورد زن، فکر کردم شاید قرار نیست او اینقدر سرخورده و دلمرده باشد. بخش انتقام خیلی مهم است و میخواهد به آن برسد. از ابتدا هم اصلاً پایین و افتاده و بیانرژی نیست. اتفاقاً خیلی شاد و شنگول است، چون ناخواسته و در شکل عجیبی یک فرصت بزرگ برایش بهوجود آمده تا انتقام بگیرد؛ یعنی همان چیزی که سالها دنبالش بوده. کاری نداریم که انتقامش درست است یا غلط، ولی او سالها فکر کرده به اینکه آن مرد و دوستش به او خیانت و زندگیاش را دچار تحول کردهاند.
کاربرد سینما و ادبیات در صحنه تئاتر، هر مخاطب علاقهمند به این دو هنر را جذب نمایش شما میکند اما جالب است تماشاگر عام هم که شاید رمان آناکارنینا را نخوانده یا فیلمش را ندیده، نمایش را دوست دارد و با لذت آن را دنبال میکند. شما بیآنکه از مسئله اصلی (خیانت روبرتو) دور بشوید، به نقد تلویزیون و ستایش هنرهای نگارشی و خوانشی میپردازید. پیوندی که میان سه هنر سینما، تئاتر و ادبیات و همچنین رسانه تلویزیون برقرار کردهاید، اتفاق و امتیاز بزرگی برای نمایش است. از ابتدا چنین طرحی را درنظر داشتید یا حین نگارش متن و برحسب ضرورت قصه به آن رسیدید؟!
من سالها به آناکارنینا فکر میکردم. هیچوقت هم فکر نمیکردم روزی آن را کار بکنم، یعنی دقیقاً همان چیزی که تولستوی نوشته، یعنی در قرن19اتفاقاتی میافتد، خیانتی شکل میگیرد و یک زندگی از هم پاشیده میشود. فکر میکنم نهتنها درباره ادبیات داستانی و مشخصاً تولستوی و دیگران که در مورد ادبیات دراماتیک هم این اتفاق بیفایده است. بارها در مصاحبههایم گفتهام نمیفهمم الان اجراکردن متون شکسپیر یعنی چی؟! درک اجرای «هملت» با همان فرمت و ادبیات و طراحی صحنه، برایم سنگین است. بهنظرم نه جهان به چنین چیزهایی نیاز دارد و نه تماشاگر! البته به حرف بزرگی که هملت و شکسپیر میزنند، نیاز دارد، ولی الان در قرن بیستویکم با آن ساحت و فرمتی که تعریف میشود، نیازی نیست. جهان ما تغییر کرده، پس لازم است ما هم تغییر بکنیم و چیزی را که به تماشاگر نشان میدهیم، حاصل این تغییرات باشد، وگرنه هیچ اتفاقی نمیافتد. به هر حال من به آناکارنینا خیلی فکر میکردم اما اینکه چه آناکارنینایی را کار بکنم، برایم مهم بود؛ یعنی چگونه برسم به آناکارنینایی که مربوط به امروز ما باشد، نه برای قرن نوزدهم؟! حرفی بزند که در مکالمات روزمره امروز ماست، نه مکالمات قرن نوزدهم. شما الان رمان آناکارنینا را بخوانید، واقعاً به سختی جلو میرود، چون دیگر ادبیاتش، ادبیات شما نیست که با آن حرف میزنید، میخوانید و رابطه برقرار میکنید. دورهاش گذشته، ولی مگر میشود در مورد عشق و خیانتی که در داستان آناکارنینا وجود دارد، حرف نزد؟ آن عشق مگر کهنه میشود؟ به هیچعنوان کهنه نمیشود. در واقع این رمز مانایی ادبیات است. من فکر میکردم آن داستان باید کاملاً امروزی بشود. برای این منظور، چه چیزی بهتر از تاکشوهایی که سراسر زندگی مردم را فرا گرفتهاند؟! شما هر شبکه تلویزیونی را که نگاه میکنید، یک گفتوگوی تلویزیونی پخش میکند و سر درآوردن از زندگی خصوصی سلبریتیها و روابط آدمها خیلی برای مردم جذاب است. در این فضا پولهای هنگفتی ردوبدل میشود. الان میبینیم بعضیها دست به چه ترفندهایی میزنند به بهانه بدنامی خودشان اما در عوض میلیاردها میلیارد پول از طریق ویدئوهایی که در یوتیوب یا جاهای دیگر منتشر میکنند، درمیآورند. ما به همین موضوع هم اشاره میکنیم که این بازی راه افتاده تا بلافاصله در دنیای مجازی بترکد و ثروت وحشتناکی برسد بهدست مافیایی که پشت پرده تلویزیون وجود دارد. بهنظرم گفتن اینها خیلی لازم است. آناکارنینایی که ما کار میکنیم، خیلی هم آناکارنینای آن زمان نیست. اساساٌ اقتباسی صورت نمیگیرد. ما فقط نگاهی به آن میکنیم. انگار سرنوشت دو آدم عین هم اتفاق میافتد. بیش از این نیازی به آناکارنینای تولستوی نبود.
بازیهای خوب بازیگران، از نقاط قوت نمایشند اما شاید تعویض بازیگران و انتخاب هنرپیشههای تازه میتوانست تصویر و تنوع بیشتری بهکار بدهد و بر فروش نمایش هم تأثیرگذار باشد. نمیخواستید همین نمایش را با بازیگران جدید امتحان بکنید؟!
هر نمایشی یک هویتی دارد و هویت نمایش آناکارنینا، با این بازیگران است. من تا الان مقابل وسوسههایم ایستادهام برای استفاده از بازیگری که مثلاً کمی چهرهتر است یا در سینما و تلویزیون بیشتر دیده شده و میتواند مخاطب بیشتری را به سالن بکشاند. گرچه این حق کارگردان است که تصمیم بگیرد در یک دوره با فرد دیگری کار بکند و در دوره بعدی با شخص دیگری، ولی علیالحساب این هویت را برای نمایشم قائل بودم. حتی اولویتم بر این بود که اگر میخواستم بازیگران را عوض بکنم، باز هم بازیگرانی را دعوت بکنم که چهره نباشند اما از لحاظ فیزیک و جثه و... به شخصیتهای جولیا جوردانو یا همان آناکارنینا و مجری برنامه روبرتو فراری نزدیک باشند. خیلی دغدغه بازیگر چهره نداشتم. ضمن اینکه معتقدم نمایش آناکارنینا، کاری نیست که بتوان آن را صرفاً با 2بازیگر مطرح کار کرد. برای این نمایش در هر دو سری اجرا، مدتهای زیادی تمرین شده. هنوز هم اگر دست من بود، زمان بیشتری تمرین میکردم، چون خیلی کار دشواری است که 75دقیقه، 2بازیگر روبهروی هم به شکل پینگپنگی دیالوگ بگویند. این واقعاً کار هر بازیگر چهرهای نیست. ما میدانیم که بازیگران چهره معمولاً نمیتوانند وقت زیادی برای تئاتر بگذارند. به همین دلیل اکثر بازیگران معروف سینما، نهایتا 20 تا 30 روز تمرین میکنند و میروند برای اجرا. جنس این کار، جنسی نبود که بشود در این مدتزمان آماده کرد. یکی از مهمترین دغدغههایم این بود که بازیگر چهره بهخاطر وقت کمی که دارد، هم بهخودش آسیب بزند و هم به نمایش. بحث تعهد من هم به بازیگران وجود داشت و اینکه من تمام و کمال از 2شخصیتی که بازیگران خلق کردند، راضی بودم. خیلی به ایدهآلهایم نزدیک بود.
بهنظرتان اجرای تئاتر در تماشاخانههای خصوصی چقدر میتواند به رشد جریان تئاتر کمک بکند؟!
ظهور تماشاخانههای خصوصی، طبیعتاً اتفاق خوب و مبارکی است، به شرطی که استانداردهای تئاتر را حفظ بکنند. میدانم که همه تماشاخانههای خصوصی با مشکلاتی روبهرو هستند. کاش قوانینی بود که از این تماشاخانهها درست حمایت میکرد. هرچند که وقتی تعداد اینها زیاد میشود، به حدی میرسد که حتی کمککردن به آنها هم سخت خواهد شد. آنوقت دیگر اتفاقهای خوبی نمیافتد. کاش ضوابط درستی داشتند. برخی تماشاخانهها، حداقل امکانات یک تئاتر را ندارند و این خیلی فاجعه است.