• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
یکشنبه 23 اردیبهشت 1397
کد مطلب : 15917
+
-

محمدعلی الستی- پژوهشگر علوم اجتماعی و استاد دانشگاه- از خوب و بد حضور اجتماعی سلبریتی‌ها برایمان می‌گوید

وقتی شهرت جای قابلیت را بگیرد

وقتی شهرت جای قابلیت را بگیرد


عیسی محمدی/ خبرنگار
این روزها ما در میان سلبریتی‌ها محاصره شده‌ایم. آنها در همه‌جا حضور دارند؛ از شبکه‌های اجتماعی گرفته تا صحنه تبلیغات و تلویزیون و رسانه‌ها و حتی در مراسم‌ اجتماعی. این، خوب است یا بد؟ در این مورد، نگاه‌ها و نظرات مختلفی وجود دارد. خود سلبریتی‌ها، این حضور را حق طبیعی خودشان می‌دانند و بخشی از نخبگان و کارشناسان نگاهی دقیق‌تر به قضیه دارند. در این مورد، با محمدعلی الستی- پژوهشگر علوم اجتماعی و استاد دانشگاه- به گفت‌وگو نشسته‌ایم.حدود یک‌سال قبل او به‌عنوان یک جامعه‌شناس در جلسه بررسی فیلم «لانتوری» نیز با باران کوثری و بازیگران این فیلم بحث‌هایی درباره نگاه غیرتخصصی‌شان به یک مفهوم تخصصی داشته است. گفت‌وگو با این کارشناس را پیش رو دارید.



این روزها شاهد حضور روزافزون سلبریتی‌ها در فضای مجازی و حتی فضای واقعی هستیم. این حضور منجر به‌نظرپراکنی‌های این گروه‌ها در حوزه‌های دیگر هم می‌شود. نگاه شما به‌عنوان یک جامعه‌شناس به این پدیده اجتماعی چگونه است؟

مانند بسیاری از پدیده‌های دیگر، به‌طور مستقل نمی‌شود درباره‌اش نظر داد که مطلقا مثبت یا منفی است. پدیده‌های اجتماعی، پدیده‌هایی هستند که براساس کارکردهایی که ایجاد می‌کنند و جهت‌گیری‌هایی که دارند، مثبت یا منفی می‌شوند؛ درست مثل همذات‌پنداری با قهرمانان فیلم‌ها؛ هم می‌تواند مثبت باشد و هم منفی. اگر فرد بخواهد الگوبرداری کند، ممکن است که در مورد فیلم‌های اکشن و بخشی از فیلم‌ها، منفی باشد  اما اگر صرفا بخواهد با شخصیت فیلم همذات‌پنداری کرده و از نظر روانی به آرامش برسد، این می‌شود مثبت. سلبریتی‌ها هم اینگونه‌اند. در همه‌جای دنیا سلبریتی‌ها محدودیت‌هایی دارند. وقتی این سلبریتی‌ها وارد موضوع و حوزه دیگری می‌شوند و جهت‌گیری می‌کنند، این هم وجه مثبت دارد و هم وجه منفی.



چطور؟

وجه مثبتش آن است که این امر می‌تواند منجر به افزایش مشارکت اجتماعی مردم شود؛ مثلا در اتفاقات سیل و زلزله، سلبریتی‌ها می‌آیند و کمک‌های مردم را جمع می‌کنند و در نتیجه توجه مردم جلب شده و بیشتر کمک می‌کنند؛ به نوعی باعث دیده‌شدن آن اتفاق می‌شوند. از سوی دیگر، سلبریتی‌ها می‌توانند معضلات جدیدی ایجاد کنند.



چه معضلاتی؟

مثلا حدود یک‌سال قبل من در نشستی برای فیلم لانتوری حاضر شده بودم. موضوع نشست هم یک موضوع آسیب‌شناسی بود. واژه‌ای تخصصی مطرح شد و من درباره‌اش توضیح کامل دادم و اشاره کردم که این واژه تخصصی در اینجا توسط بازیگر فیلم که هنوز او را بازیگر بزرگی می‌دانم نادرست دارد استفاده می‌شود ولی این توضیح را متأسفانه قبول نکردند و روی موضع خودشان باقی ماندند. خطر اینجاست که سلبریتی‌ها دارای مرجعیت تابع محبوبیت هستند نه مرجعیت ناشی از صلاحیت؛ مثلا یک سلبریتی چندصد میلیون می‌گیرد و یک محصول را تبلیغ می‌کند؛ آن ‌هم محصولی که از آن اطلاعی نداشته و در آن تخصصی ندارد. مردم هم به‌واسطه علاقه به سلبریتی‌ها، می‌آیند و بدون هیچ فکر و دلیلی، محصول را می‌خرند. به همین دلیل است که شرکت‌ها حاضرند به این چهره‌ها رقم‌های بالا برای تبلیغات بپردازند؛ در واقع سلبریتی دارای صلاحیت تشخیص کیفیت نیست ولی مردم متوجه این امر نمی‌شوند و تبعیت می‌کنند.



به جای خوبی رسیدیم؛ درواقع مرجعیت اجتماعی از نخبگان، سیاسیون و... به سلبریتی‌ها منتقل شده است. چرا این چرخش اجتماعی صورت گرفته؟

ایجاد گروه‌های مرجع بحث مفصلی است که از همه جنبه‌های روانشناسی و اجتماعی و... باید مورد بحث قرار بگیرد. همه اینها، برمی‌گردد به اینکه انسان‌ها چگونه تحت تاثیر نظام نشانگانی خود تصمیم می‌گیرند.در این صورت وضعیت عقل انتقادی جای خود را به دال احساس التذاذی می‌دهد.همه ما می‌دانیم بین خوردن نوشابه و استعداد فوتبال بازی‌کردن رابطه‌ای نمی‌تواند وجود داشته باشد، اما شرکت پپسی می‌آید و این نوشابه را دست «پله» می‌دهد و میلیون‌ها نفر به سمت این محصول گرایش پیدا می‌کنند. در این صورت میلیون‌ها نفر به‌طور ناخودآگاه علاقه‌ای که به پله دارند را به پپسی سرایت می‌دهند؛ انگار که نوشیدن پپسی می‌تواند انسان را به پله شدن برساند. اینها، تبعات شکل‌گیری محیط‌های اطلاعاتی هم هست که در آنها شهروندان توسط پیام‌ها و اطلاعات بمباران می‌شوند. یکی از راه‌های اثربخشی این محیط‌های اطلاعاتی، تکرار است و دیگری، همگونی؛ اینکه چون عده زیادی این کار را می‌کنند، پس ما هم انجام می‌دهیم. نتیجه این محیط‌های اطلاعاتی، به تداعی و استنتاج منجر می‌شود.



ساده‌تر توضیح می‌دهید؟

بین نوشیدن نوشابه و پله شدن هیچ رابطه منطقی وجود ندارد. اما وقتی پله و پپسی در کنار هم قرار می‌گیرند و شعار این شرکت می‌شود «پله پپسی می‌نوشد»، درنتیجه مردم از هم‌نشینی این دو، به تداعی و استنتاج می‌رسند؛ یعنی بدون اینکه دلیلی منطقی داشته باشند، از پپسی استفاده می‌کنند. به همین دلیل است که مدل مو و پوشش و طرز صحبت سلبریتی‌ها این‌قدر جا می‌افتد. این اتفاق به‌واسطه گسترش مصرف‌گرایی می‌تواند خطرناک باشد. بعد دیگر، خطر اظهارنظر کارشناسی این گروه است؛ چون احساس می‌کنند مشهور هستند، پس نظرشان معتبر است.



یعنی شهرت باقابلیت یکسان دانسته می‌شود؟

بله. رسانه‌های جدید و تبلیغات، تداعی‌ها را معنادار می‌کنند؛ یعنی دال و مدلول وقتی در کنار هم هستند، چون از نظر منطقی به هم ربط دارند، ارزش و معنا پیدا می‌کنند. اما وقتی دال و مدلولی در کنار هم قرار بگیرند بدون اینکه ارتباط منطقی داشته باشند، این می‌شود تداعی و استنتاج. ساده‌ترش می‌شود اینکه در نظام رسانه‌ای جدید، این نشانه‌ها هستند که کار تداعی بین دال و مدلول را انجام می‌دهند؛ نه ارتباط منطقی بین آنها. مثلا وقتی یک پروفسور جامعه‌شناسی صحبت می‌کند، به‌طور معقول و منطقی شما حرف‌هایش را می‌پذیرید، چراکه اعتبار او، دالی است که به شما اعتماد پذیرش حرف‌هایش را می‌بخشد؛ یعنی این معقول است که حرف‌هایش را بپذیرید. اما وقتی یک سلبریتی که هنرش زیبایی او یا استعداد سرگرم‌سازی‌اش است، می‌آید و اظهارنظر می‌کند، شهرت او همان کاری را انجام می‌دهد که قابلیت علمی آن پروفسور انجام می‌دهد؛ یعنی این دیگر معقول نیست، بلکه ماجرای تداعی و استنتاج است. در این صورت رابطه عقلانی کنار گذاشته شده و مردم دیگر فکر نمی‌کنند و فقط می‌پذیرند؛ یعنی شهرت ناشی از قابلیت با شهرت ناشی از مشهوریت به جای هم اشتباه گرفته می‌شود.



راه‌حل‌های شما به‌عنوان یک جامعه‌شناس، برای رفع این مشکل و خطرات چیست؟

قدرت گرفتن نهادهای مدنی مانند رسانه های مستقل و مطبوعات آزاد. مردم وقتی قدرت بگیرند و اهل مطالعه شوند، قدرت تشخیص را از دست نمی‌دهند. نهادهای مدنی از قبیل احزاب و سندیکاها و رسانه‌ها و مطبوعات و...، همگی می‌توانند واسطه مردم و قدرت باشند و مردم را مسلح کنند؛ درنتیجه مردم می‌توانند عاقلانه تصمیم بگیرند. عده‌ای می‌گویند که باید مسئولان پاسخگو باشند. بله، حرف درستی است؛ اما وقتی‌که مردم ما سؤال کردن را یاد نگرفته باشند، مسئولان چطور می‌توانند پاسخگو باشند؟ نهادهای مدنی، می‌توانند نقش آموزش مردم در پاسخگو کردن مسئولان را ایفا کنند. راه‌حل بعدی هم این است که فرهنگ مطالعه را در جامعه جا بیندازیم تا مردم بتوانند استدلال منطقی را بیاموزند.

این خبر را به اشتراک بگذارید