• پنج شنبه 28 تیر 1403
  • الْخَمِيس 11 محرم 1446
  • 2024 Jul 18
یکشنبه 15 اسفند 1400
کد مطلب : 155701
+
-

بهار؛ روز یادآوری‌هاست

سیدمحمدحسین هاشمی

مدام می‌گفت «آخ از این هوا؛ بو رو استشمام کن تا کیف کنی؛ اصلاً وقت خوب سال، همین الان‌هاست. یک‌کم بعدتر حساسیت بهاری می‌گیرم، یک‌کم قبل‌تر هم که سرد بود و این بو هیچ‌جایی به مشام نمی‌رسید. زندگی یعنی همین حالا.» راست هم می‌گفت. دیروز واقعاً توی کوچه‌مان، درست وقتی داشتم می‌رفتم تا کیسه زباله‌ را بگذارم سر کوچه و یک‌بار دیگر عذاب بکشم از اینکه چون سطل زباله در فاصله 400متری بالا و پایین کوچه نیست، مجبورم زباله‌ام را گوشه کوچه، کنار باغچه بگذارم و از عذاب وجدان چند دقیقه‌ای به‌خودم بد و بیراه بگویم، احساس کردم که راستی راستی بوی بهار به تهران هم رسیده و دارد لابه‌لای دود و آلودگی شهر، خودنمایی می‌کند. یک‌هو یادم افتاد که درخت توی باغچه کوچک خانه، همانی که درست بعد از در پارکینگ سمت راست قرار گرفته و کلاً جانی برای زندگی ندارد هم جوانه‌های کوچکی زده و عین مریض کرونایی که امیدش به ونتیلاتور است، دارد به بهار پیش‌رو امید می‌بندد تا شاید دوباره جانی تازه کند. راست می‌گفت. بوی بهار توی کوچه‌مان پیچیده بود و این یک جایی از حال لحظه‌ام را خوب می‌کرد. کیف می‌داد. قشنگ بود. یک اتفاق بامزه که خیلی وقت بود شبیه‌اش را ندیده بودم. اما دیوانه‌ام دیگر. همین هم شد یک بهانه تازه برای اینکه توی ذهن خودم هزارتا ماجرای جور واجور را ردیف و بهانه‌ای کنم برای اینکه همین حال خوب را هم از خودم بگیرم. گفتم که؛ دیوانه‌ام دیگر. اما شاید هم نه. شاید واقعاً باید اینطور پیش می‌رفت. من به محض اینکه بوی بهار را استشمام کردم، یاد سال‌های دور افتادم. یاد آن‌ سال‌ها که می‌رفتیم مشهد؛ ششصد دستگاه؛ خانه عموجان. عجب جای سرسبزی بود. آخرین بار فکر کنم همانجا بود که بوی بهار به مشامم رسید. انگار یک پارک بزرگ بود که وسطش خانه‌ها جاخوش کرده بودند. یاد آن‌ سال‌ها افتادم که ما با ماشین می‌رفتیم مشهد و عموجان از وقتی که نیشابور بودیم مدام پیگیری می‌کرد که کجایید و کی می‌رسید. وقتی هم وارد کوچه می‌شدیم، می‌دیدم که ایستاده توی بالکن و منتظر رسیدنمان است. بوی بهار را من آنجا تجربه می‌کردم. از آن‌ بهارها که دوست نداشتم تمام شود. حتی اگر پیک شادی داشتم؛ حتی اگر مشق داشتم؛ حتی اگر کار داشتم. دوستم راست می‌گفت. دیروز، بوی بهار توی کوچه‌مان پیچیده بود اما این بو، مرا یاد خیلی‌هایی انداخت که حالا فقط یادشان همراهم است و خودشان را خیلی وقت است ندیدم. ولی دارم فکر می‌کنم که چه خوب که بوی بهار آنها را به یادم می‌اندازد. کاش همیشه با طراوت یادمان کنند.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید