• پنج شنبه 30 فروردین 1403
  • الْخَمِيس 9 شوال 1445
  • 2024 Apr 18
شنبه 25 اردیبهشت 1400
کد مطلب : 130589
+
-

شاهنامه و یادآوری مسئله ایران

یادداشت
شاهنامه و یادآوری مسئله ایران

در روزگاری که نزاع میان خاندان‌های‌‌ حاکم در سرزمین‌های گسترده اسلامی روز‌به‌روز ابعاد وسیع‌تری می‌یافت، شماری از دیوان‌سالاران اهل فرهنگ در خراسان به این فکر افتادند که روایت‌های ملی ایرانیان را که از روزگار باستان رسیده و به‌صورت شفاهی در این‌سو و آن‌سوی ایران پراکنده بود، گرد آورند و به‌ویژه برای آنکه این میراث گرانقدر از میان نرود، آن‌را به‌صورت منظومه‌ای عرضه کنند. در این جریان چندنفری پیشقدم بودند همچون دقیقی شاعر که دست اجل به او مهلت ادامه و اتمام کار را نداد. اما این توفیق نصیب دهقان‌زاده بلند‌طبع و خوش‌ذوق طوس شد تا شاهنامه را که به نثر پارسی بود، نه به نظم که به شعر فارسی درآورد و از آن زمان که شاهنامه رخساره بر ایرانیان گشود تاکنون روی پنهان نکرده است. شاهنامه افزون بر آنکه جامع بیشترین روایت‌های ملی ایران یا درست‌تر بگوییم حاکی از تلقی ایرانیان از گذشته خویش است، درنهایت به‌رغم همه اختلافات و کشمکش‌های داخلی پیوسته بر این موضوع تاکید می‌کند که اینجا ایران است و ما ایرانی هستیم. هیچ عنصری به‌اندازه شاهنامه در این 10قرن یادآور ایران و هویت ایرانی نبوده است. شاهنامه شاید مهم‌ترین سند از تلقی ایرانیان از مقوله قدرت و پادشاهی هم باشد و می‌توان آن‌را به‌نحوی اثر سیاسی هم خواند؛ چنان‌که کلیله و دمنه هم در ذات خود وجه سیاسی دارد و اگر کسی در جست‌وجوی فلسفه سیاسی ایرانیان است، از قدیم‌ترین روزگاران تا حال حاضر شاید ماخذی بهتر از شاهنامه فردوسی نیابد.
مناسبات قدرت میان پادشاه و ارکان جامعه از وزیر تا دیگر کارگزاران و طبقات اجتماعی همگی در آن به زیباترین صورت به‌تصویر کشیده شده است.
هر آن چیزی که در گذشته ایران از نظر اخلاق سیاسی قابل توجه باشد، در شاهنامه فردوسی به‌نحوی قابل پیگیری و دریافت است. اینکه چطور پادشاهی بر تخت تکیه می‌زند و سپس آن‌را به جانشین خود می‌سپارد و آیا آن جانشین به طریق مسالمت بر تخت قدرت تکیه زده یا مراحل سخت و خونینی را پشت‌سر نهاده، در شاهنامه می‌توان یافت. یکی از مباحث مهم از روایت‌های ملی ایرانیان و شاهنامه فردوسی، موضوع جانشینی است و اینکه چطور قدرت منتقل می‌شود. مثلا در داستان رستم و اسفندیار که خانم پری صابری هم آن‌را به نمایش مدون و ماندگاری تبدیل کرده‌، نگرانی گشتاسب از آن بود که اسفندیار در هوای جانشینی پدر باشد. از قول نعمان بن منذر گفته‌اند که الملک عقیم؛ یعنی مناسبات قدرت، پدر و پسر و برادر و خواهر نمی‌شناسد؛ چنان‌که شیرویه پدرش خسروپرویز را به قتل رساند و نادر فرزندش رضاقلی را از دو چشم نابینا کرد و در خلافت عباسی مستنصر پدرش متوکل و وزیر او را در یک مجلس کشت.
شاهنامه این روال را چنین بیان می‌کند که گشتاسب که پیشگویان به او گفته بودند اسفندیار از نبرد با رستم جان‌سالم ‌به‌در نخواهد برد، او را به جنگ با این پهلوان نامدار گسیل کرد و از آن‌سو گمان می‌برد که شاید به‌دست اسفندیار، رستم که نماد پهلوانی و اخلاق پهلوانی بود و محبوبیت مردمی داشت، از گردونه قدرت خارج شود. به‌هرحال سرانجام اسفندیار رویین‌تن که جانشینی پدر را در سر می‌پروراند با تیری از چوب گز که بر چشمان او نشست، کشته شد. شگفت‌انگیزتر آنکه در هنگام مرگ، اسفندیار می‌گوید اکنون که کور شدم، بینا شدم و فقط مرگ، توانست به او این روشن‌بینی را بدهد که قاتل او تیر گز و رستم نبوده بلکه درواقع پدر و قدرت‌طلبی او موجب مرگش شده است. رستم هم می‌دانست که اگر دست او به خون اسفندیار آلوده شود، سرنوشت شوم و تاریکی در انتظارش خواهد بود. او هم به چنین سرنوشتی دچار و در چاه پر از تیغ نیرنگ برادرش گرفتار شد. آن‌کس که سالم ماند پادشاه بود.
به‌واقع سراسر شاهنامه آکنده از ماجراها و نزاع‌ها بر سر چرخش قدرت است که همچون سرنوشتی محتوم پیوسته تکرار می‌شود و داستانی است که کمابیش شخصیت‌های آن از پایان آن آگاهی دارند با این‌همه هرکس نقش خود را بازی می‌کند. هیچ اثری مانند شاهنامه فردوسی این چرخه و دور و تسلسل تلخ و شیرین را به این روشنی و زیبایی و یکجا به‌دست نداده است. روز بزرگداشت فردوسی گرامی باد.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید