• پنج شنبه 25 مرداد 1403
  • الْخَمِيس 9 صفر 1446
  • 2024 Aug 15
یکشنبه 20 تیر 1400
کد مطلب : 135555
+
-

چرا وعده‌های غیرقابل‌تحقق و بدعهدی جزو جدایی‌ناپذیر سیاست در ایران شده است؟‌

اینجا، بدعهدی آسان است

اینجا، بدعهدی آسان است


مائده امینی، لیلا شریف ـ روزنامه‌نگار

قبح بدعهدی در اکوسیستم سیاسی کشور ریخته است. وفادار‌ماندن به تعهدها و قول‌ها دیگر برای آنها که می‌خواهند حیات سیاسی داشته باشند، ضروری به‌نظر نمی‌رسد و حتی انگار دیگر یک ارزش قلمداد نمی‌شود. نامزدهای انتخابات ریاست‌جمهوری، مجلس، صاحبان قدرت و... به راحتی وعده‌هایی می‌دهند که بعد از رسیدن به قدرت آنها را نقض می‌کنند یا راه آسان‌تر ترجیح می‌دهند همه آنچه گفته‌اند به‌دست فراموشی بسپارند. دلایل مختلفی برای رسیدن به این بی‌قیدی می‌تواند وجود داشته باشد، از یک سو، نبود احزاب پیوسته، حرفه‌ای و پیگیر در فضای سیاسی یک کشور، همه‌‌چیز را در «افراد» خلاصه کرده است؛ یعنی وقتی فردی از جناحی قول می‌دهد، وعده می‌دهد یا خود را به انجام تعهدی -حداقل در ظاهر- مقید می‌کند، مردم جامعه به‌نظر می‌رسد بعد از انتخابات یا بعد از آرام‌شدن فضا انتظار پاسخگویی از آن «فرد» را دارند و جناحی که فرد به آن تعلق دارد، چندان برای خود مسئولیتی قائل نیست. اما اگر بخواهیم از بعد دیگری وارد این ماجرا شویم باید بگوییم که فرهنگ مطالبه‌گری میان ایرانی‌ها چندان توسعه‌یافته نیست. آحاد جامعه هنوز - شاید به‌واسطه مشکلات معیشتی و اقتصادی- به ضرورت مطالبه‌گری واقف نیستند و اصلاح این فرهنگ را در فهرست اولویت‌های خود قرار نداده‌اند. در چنین فضایی، سیاستمداران هم به خوبی می‌دانند که دادن تعهدهای زبانی بدون درنظر گرفتن امکان تحقق آنها، بهای چندانی برای‌شان ندارد و می‌تواند طیف گسترده‌ای از جامعه را با آنها همراه کند؛ بدون اینکه بعد از افتادن آب از آسیاب‌ها، لزومی به پاسخگویی چندانی وجود داشته باشد. همچنین چند دسته‌بودن فضای سیاسی جامعه ایرانی، شفاف‌نبودن بسیاری از مسائل و پاسخگو‌نبودن برخی نهاد‌ها، همه و همه دست به‌دست هم داده که بدعهدی در ایران «آسان» باشد. روزنامه همشهری امروز با برگزاری یک نظرسنجی از میان چهر‌ه‌های سرشناس سیاسی کشور تلاش کرده که عملکرد مقام‌های سیاسی در ایران درباره موضوع تعهد، وفاداری به قول‌های داده‌شده، موانع، ضرورت‌ها و... را بررسی کرده و مهم‌ترین وعده‌های محقق نشده را معرفی و تبعات آنها را برای جامعه بررسی کند.


با هویت فردی، براساس فضای حاکم بر جامعه «شعار» می‌دهند
داریوش قنبری ـ فعال سیاسی اصلاح‌طلب


شعارهای انتخاباتی نمایندگان مجلس و روسای جمهور را تحلیل کنید، خواهید دید که همه آنها حول معیشت، تورم و اقتصاد کشور می‌چرخد. اما آیا وعده‌های این افراد در دوره‌های مختلف منجر به بهبود اوضاع اقتصادی کشور شده است؟ در سال 1384، برای افق 20ساله ایران پیش‌بینی شده بود که کشور ما تبدیل به قدرت اول منطقه در سال 1404شود. آیا چنین رؤیایی با تجارت محدود 30میلیارد دلاری در سالی که گذشت به واقعیت تبدیل خواهد شد؟ 
واقعیت این است که فعالیت سیاسی در ایران به شکل بی‌هویتی انجام می‌شود. معمولا در کشورهای توسعه‌یافته احزاب سیاسی فعال‌اند و نقش بسیار برجسته‌ای در صحنه سیاسی این کشورها ایفا می‌کنند. در جوامع توسعه‌یافته افراد به برنامه‌های احزاب سیاسی رأی می‌دهند و فعالان سیاسی مورد انتخاب خود را براساس تفکر غالب حزب انتخاب می‌کنند نه برنامه‌های شخصی و فردی.
در چنین فضایی، احزاب به نوعی باشگاه‌های سیاسی هستند که برنامه‌های احزاب را تبلیغ می‌کنند و وعده‌ها و شعارهایی هم در این میان داده می‌شود. بر همین اساس اگر حزبی به قدرت برسد، به واسطه آبروی حزب که طی سال‌های بسیاری جمع شده است، سران حزب خود را مسئول پیگیری وعده‌ها می‌دانند. در کشور ما اما، ارتباطی بین احزاب و انتخابات وجود ندارد. انتخابات ما، انتخاباتی شخص‌محور است که اساسا این رویه فلسفه وجودی انتخابات را زیر‌سؤال می‌برد. افراد در کشور ما براساس شرایط حاکم بر جامعه، شعارهایی می‌دهند و جلو می‌روند بدون آنکه برنامه و تشکیلات لازم برای اجرای برنامه داشته باشند. سیاستمداران در ایران فقط به طرح مشکلات می‌پردازند و عموما حتی ایده‌ای عملی برای حل مشکلات ندارند.
تفاوت شعار و برنامه در این است که پشت برنامه‌ها، نظرات کارشناسی، پیمایش، پژوهش و... وجود دارد اما شعارها صرفا برمبنای خواست‌ توده مردم طراحی می‌شود و ارضا‌کننده هیجان جمعی در مقاطع خاص است. همه اینها برای این است که حزبی وجود ندارد که برنامه ارائه بدهد و در نتیجه این رویه، همه‌‌چیز فرد‌محور می‌شود و فرد حتی اگر بخواهد نمی‌تواند شعارهایی که برای جذب رأی داده را به مرحله عملیاتی‌شدن برساند.
جایگاه حزب باید در سیاست ایران به‌درستی شناسایی و تعیین شود. نبود احزاب قدرتمند و تعریف‌نشدن نقش آنها در سیاست ایران آسیب‌های مختلفی به همراه دارد. شما می‌بینید که هیچ‌کدام از کابینه‌هایی که توسط روسای جمهوری مختلف چیده شده‌اند پشتوانه تشکیلاتی نداشته‌اند و به همین دلیل برای اداره کشور به همکاران سابق خود رجوع کردند و نتوانستند ایده خلاقانه‌ یا قابل اجرایی در دوره ریاست و صدارت خود داشته باشند. تا این مشکل حل نشود، هرقدر که دنبال علت بدعهدی افراد باشیم، بی‌فایده است و آنچه در این میان قربانی می‌شود فقط و فقط اعتماد مردم است؛ سرمایه بزرگ انسانی که جذب و ترمیم آن اصلا کار آسانی نیست.

آسیب جبران‌ناپذیر نا امیدی از بهشتی که وعده‌ دادند
ناصر ایمانی ـ تحلیلگر سیاسی اصولگرا


دولت کنونی نقش مهمی در دلسردی جامعه نسبت به حضور در انتخابات داشت. بزرگ‌ترین وعده تحقق‌نیافته که به اعتماد مردم لطمه زد در دولت اول آقای روحانی داده شد. دولت ایشان چنان بهشتی در افکار عمومی برای روزگار پسابرجام تصویر کردند که ناامید‌شدن از تحقق آن بهشت، همه مردم را به جهنم لغو برجام تبعید کرد. این شرایط منجر به وارد‌شدن آسیب جدی به اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی شد و تبعات جبران‌ناپذیری برای جامعه به همراه داشت. ممکن است برخی بگویند که لغو برجام از اختیار ایران و آقای روحانی خارج بود که من در پاسخ می‌گویم: چرا عهدی با مردم بستید که می‌دانستید اجرای آن از عهده شما خارج است؟ یا چرا نسبت به تبعات اجرا‌شدن یا اجرا‌نشدن بزرگنمایی شد؟ یا آیا واقعا همه مشکلات ایران با بازشدن دروازه‌های تجارت خارجی حل می‌شد؟
سال 92آقای روحانی وعده داد که مشکلات روابط خارجی ایران را حل می‌کند. این هم جزو بدعهدی‌های آقای رئیس‌جمهور بود، درحالی‌که بخشی از این مشکل اساسا در اختیار ایران نبود و نیست و نباید نسبت به حل این مشکلات تعهد قاطع داد. آقای روحانی بگویند حتی اگر برجام به خوبی اجرا می‌شد آیا مشکلات اقتصادی کشور با - صرفا- تحریم‌نبودن ایران حل می‌شد؟ اگر نمی‌شد این خود یک تعهد بی‌جاست. اما همه مشکلات کنونی به آقای روحانی برنمی‌گردد. اعتماد عمومی از دست‌رفته ریشه در دلایل مختلفی دارد. یکی از این دلایل این است که احزاب در کشور ما قانونی و نهادینه نشده‌اند که تبعات منفی ناشی از یک شعار و یک اقدام بی‌عمل را برای یک فرد بالا ببرند. درنظر داشته باشید که احزاب می‌توانند تا حدی مانع اظهارنظر آزادانه بدون پذیرش تبعات آن باشند. من ریشه بدعهدی‌های سیاستمداران را در این می‌دانم که وقتی به‌عنوان یک فرد وارد صحنه سیاست می‌شوند نه به‌عنوان یک جریان و یک حزب که به‌عنوان یک «فرد» وارد میدان شده است. این فرد احساس می‌کند اگر نتواند به شعارهایی که می‌دهد عمل کند نهایتا خودش آسیب سیاسی می‌بیند و وجهه‌ بدی میان آحاد مردم پیدا می‌کند. در واقع در محیط سیاست ایران هیچ‌کس جلودار دادن وعده‌های بیهوده نیست و هیچ خطری افراد را تهدید نمی‌کند. اگر سیستم کشور به حالت حزبی اداره و در این قالب اداره می‌شد، بدعهدی آنقدر آسان نبود؛ در واقع برخاستن از یک حزب و تعلق‌داشتن به آن می‌تواند پروتکل‌هایی داشته باشد که آینده سیاسی حزب به خطر نیفتد.
دلیل دوم را من «فرهنگی» می‌دانم. فرهنگ پاسخگو‌بودن در کشور ما هنوز وجود ندارد. این خلأ فرهنگی، خلأ بسیار بسیار مهمی است. امروز و در شرایط کشور ما هر فرد صاحب قدرت، حتی در برابر اقدام‌ها و عملکردهای خودش پاسخگو نیست چه برسد به شعارهایی (‌که بعدا ممکن است به آنها عمل نکند) که می‌دهد. در واقع چطور می‌تواند دنبال تحقق رؤیای خوش‌قولی و ریشه‌کن‌کردن بدعهدی بود درحالی‌که حتی مدیران نسبت به عملکرد خود در دوران صدارت‌شان پاسخگو نیستند! به قول آقای رئیسی، چه فعل و چه ترک فعل، ما باید شرایطی فراهم کنیم که بتوانیم در کشور از مدیران پاسخ بگیریم. در واقع می‌توانیم آرام‌آرام این فرهنگ پاسخگو‌بودن را نهادینه کنیم تا چه شعار و چه عملکرد، قابل ردیابی، سنجش و پیگیری باشد.

فضای مجازی؛ مانع فراموشی شعارهای سیاستمداران
محمدعلی ابطحی ـ فعال سیاسی اصلاح‌طلب


وفای به عهد یک امر اخلاقی است که تمام انسان‌ها باید به آن پایبند باشند. این اصل مرز میان انسانیت و غیرانسانیت است. وفای به عهد مانند دیگر امور اخلاقی زمانی که در ارتباط با یک فرد انجام می‌شود، در اندازه همان یک فرد آسیب‌زننده یا با فایده خواهد بود اما وقتی این بحث به حوزه سیاسی کشیده می‌شود و چهره‌های سیاسی پیمان‌های خود را با صدای بلند برای مردم مطرح می‌کنند و حتی برخی از سیاستمداران با تکیه بر عهدها و شعارها از مردم رأی می‌گیرند، موضوع متفاوت می‌شود. این سیاستمداران باید بدانند که مسئولیت اجتماعی بزرگی را برعهده دارند و دیگر مسئله شخصی نیست. تخلف از این مسئولیت بزرگ اجتماعی، تخلفی است به بزرگی همان مخاطبان و تمام افرادی که وعده‌ها را شنیده و قبول کرده‌اند. در همین راستا باید گفت که تخلف از عهد سیاستمداران با توجه به گستردگی موضوع، عقوبت اجتماعی به‌دنبال خواهد داشت؛ به‌عبارت دیگر دایره عقوبت به اندازه تمام افرادی که این عهد را شنیده و وفا‌نکردن به آن را دیده‌اند، خواهد بود. در این نقطه است که بحث حق‌الناس به میان کشیده می‌شود و اجرا‌نشدن شعارها و وعده‌های چهره‌های سیاسی به منزله زیر پا‌گذاشتن حق‌الناس خواهد بود و فاجعه اخلاقی بزرگی را به جای می‌گذارد. براساس وعده‌هایی که هر یک از سیاستمداران مطرح می‌کنند، حقی برای مردم ایجاد شده است و در بسیاری از مواقع این حق منشأ یک تصمیم انتخاباتی و سیاسی مردم شده و تخطی از این وعده‌ها می‌تواند مسیر اعتماد اجتماعی را دچار چالش‌های جدی کند و حق‌الناس را زیر پا بگذارد. زمانی که به این وعده‌ها عمل نمی‌شود، نه‌تنها حق‌الناس نابود می‌شود بلکه اعتماد نسل‌های بعدی نیز دچار تزلزل می‌شود؛ نسل‌های بعدی با این واقعیت روبه‌رو می‌شوند که سیاستمدارانشان از یک الگوی ثابت پیروی می‌کردند و بدون داشتن پشتوانه اجرایی و تنها با هدف کسب قدرت و جایگاه سیاسی به بیان وعده‌های دست‌نیافتنی می‌پرداختند. این نگاه نه‌تنها اعتماد افراد نسبت به سیاست و سیاستمداران را دچار خدشه می‌کند بلکه فضای سیاسی کشور را در گذر زمان با چالش روبه‌رو خواهد ساخت.
بروز چنین رفتارهایی موجب می‌شود تا رفتار و گفتار مسئولان چندان جدی تلقی نشود و این اتفاق در زمان بروز بحران‌ها می‌تواند تنش‌های متعددی را به همراه بیاورد؛ چرا که در زمان وقوع بحران است که مسئولان دست به بیان نظرات و وعده‌های مختلف می‌زنند و از جانب مردم باور‌پذیر نخواهد بود و به این ترتیب امکان مدیریت بحران از دست آن مسئولان و سیاستمداران خارج می‌شود.
در دهه‌های اخیر بیش از گذشته شاهد حساسیت افکار عمومی به بحث وفای به‌عهد سیاستمداران هستیم. واقعیت این است که مرزهای برخورد و رو‌در‌رویی‌ها به داخل جناح حاکمیت برگشته و نقض تعهدات از جانب خود مدیران جناح اصولگرا و اصلاح‌طلب مطرح شده است. این اتفاق موجب شده است تا این بدعهدی‌ها بیشتر مورد توجه و نکوهش قرار بگیرد. در این میان نباید فراموش کرد که فضای مجازی فرصت مخفی‌ماندن و فراموش‌شدن وعده‌ها را از سیاستمداران ما گرفته است و دیگر کمتر مسئولی است که بتواند دست به انکار وعده‌های خود بزند؛ چرا که حافظه تاریخی مردم با تکیه بر فضای مجازی، آنها را فراموش نمی‌کند. می‌توان گفت که بدعهدی چهره‌های سیاسی همواره وجود داشته است اما در دهه‌ اخیر به‌دلیل رقابت‌های سیاسی داخلی، این مشکل بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته است. در نهایت باید قبول کرد که نخستین ضربه این بدعهدی‌ها به بدنه اعتماد اجتماعی وارد خواهد شد و ساماندهی و بازگرداندن این اعتماد کار دشوار و زمانبری خواهد بود.

برجام، مصداق بدعهدی در دنیای سیاست بود
حمیدرضا ترقی ـ  عضو شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی


یکی از مهم‌ترین شاخص‌های اعتقاد به اسلام و سیره انبیا وفای به عهد است و این ویژگی در اسلام بسیار مورد توجه است و اسلام، پایبندی به هر عهد و پیمان را جزو واجبات اهل ایمان قرار داده است. فردی که به عهد و پیمان خود پایبند نباشد و در جهت عملی‌کردن عهد خود گام برندارد به‌طور طبیعی از جرگه مسلمانی و اهل ایمان خارج می‌شود. مرور تاریخ اسلام به ما نشان می‌دهد که در زمینه‌های گوناگون وفای به عهد مورد توجه حکمرانان بود و این مسئله برای جامعه اسلامی و انسان‌های اهل ایمان به‌عنوان یک ویژگی قابل توجه مورد تأکید بوده است.
اگر در رابطه با جامعه امروز و سیاستمداران بخواهیم صحبت کنیم باید بگوییم که سیاستمداران ما باید سیاست خود را در مسیر دیانت قرار دهند و در این صورت هیچ سیاستمداری وعده‌ای را مطرح نمی‌کند که توان اجرای آن را نداشته باشد، چون چنین رفتاری برخلاف مبانی اعتقادی خواهد بود. سیاستمدارانی که در سیاست‌ورزی خود به دیانت و اخلاق توجهی ندارند، پایبندی نسبت به تعهدهای خود نیز نخواهند داشت و به راحتی تعهدات خود را زیر پای می‌گذارند. برجام یک نمونه بارز بدعهدی در دنیای سیاست است که دامن سیاستمدارهای ایران را گرفت. در برجام، طرفین به توافقی دست یافتند و آن را امضا کردند. مقرر شد که طرفین به تعهدهایشان عمل کنند، جمهوری اسلامی نیز براساس همین ملاک و معیار به تعهدهایش عمل کرد اما طرفین مقابل ایران وفای به عهد نداشتند. اگر بخواهیم در بحث وفای به عهد، تمرکز خود را بر سیاستمداران داخلی بگذاریم، باید بگوییم زمانی که جریان‌ها و افراد سیاسی پایبندی به تعهد خود نداشته باشند، این اتفاق موجب می‌شود تا مردم نیز به راحتی به آنها مسئولیتی نسپارند و اعتمادی به آنها نداشته باشند؛ در واقع تجربه به ما نشان داده است که پیمان‌شکنان از چشم مردم می‌افتند و مردم تمایلی نخواهند داشت که مسئولیتی به آنها بسپارند. این عناصر نه‌تنها خود را بی‌اعتبار می‌کنند بلکه بی‌اعتمادی را در جامعه گسترش می‌دهند.
چنین رفتارهایی بر آینده سیاسی کشور و همچنین آن فرد و جریان سیاسی پیمان‌شکن اثر منفی می‌گذارد و این جریان‌ها از چشم مردم می‌افتد. اگر این رفتار به همه شخصیت‌های سیاسی جامعه سرایت کند، به‌طور کلی جامعه و مردم را نسبت به نظام و حکومت بدبین خواهد کرد.
بدعهدی سیاستمداران یک ویژگی تاریخی است که در تمام حکومت‌ها وجود داشته است اما حساسیت مردم به این موضوع در ادوار مختلف، متفاوت بوده است. مردم در برهه‌ای از تاریخ نسبت به بی‌وفایی صاحب منصبان به پیمان‌هایی که با مردم داشتند، حساسیت چندانی نشان نمی‌دانند اما در گذر زمان با توجه به آگاهی شکل‌گرفته در میان جامعه، واکنش‌ها نسبت به این قبیل بی‌اخلاقی‌ها متفاوت شده است. زمانی که مردم با مشارکت سیاسی در سرنوشت جامعه و کشور خود دخیل شدند، نسبت به عملکرد منتخب خود حساس‌تر شدند و انتظار دارند که منتخبشان به وعده‌ها و شعارهایش عمل کند و خواسته‌های آنها را به سرمنزل مقصود برساند. بنابراین مردم جامعه امروز در جایگاهی قرار دارند که اگر احساس کنند فردی که انتخاب کرده‌اند به شعارهای خود عمل نمی‌کند، اعتماد خود را از دست می‌دهند و این حس بی‌اعتمادی در امور مختلف جامعه ظهور خواهد کرد.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید