متولد ۶۵
وقتی جوانها آسمان فجر ۳۴ را پرستاره کردند
مهرنوش سلماسی ـ روزنامهنگار
از جشنوارههای دهههای 60 و 70 خاطرهای ندارم. چون یا هنوز به دنیا نیامده بودم یا کوچکتر از آن بودم که بدانم جشنواره اساسا چیست. جشنواره فیلم فجر برای من از دهه 80 جدی شد؛ از زمانی که همه نوستالژی جشنوارههای دهههای 60 و 70 را داشتند. از وقتی که به یاد میآورم در فضای تحریریه صحبت از این بود که جشنواره قدیمها خیلی پررونق بود و بسیار معتبر و دیگر نیست؛ روزگاری که همه بزرگان سینمای ایران با بهترین فیلمهایشان در جشنواره حاضر بودند. یادم هست که یکی از قدیمیهای تحریریه میگفت جشنوارهای که مسعود کیمیایی در آن فیلم نداشته باشد اصلا جشنواره نیست! همین قدر رادیکال و همینقدر نوستالژیک! بهنظرم جشنواره فجر در همان سالها که همه منتقدش بودند و برای نقدش سراغ مقایسه با ادوار ماضی میرفتند، رخداد جذاب و معتبری بود. راستش خیلی با این موضوع که همه اتفاقهای خوب در گذشته افتاده و حال و آینده از دست رفته و کم حاصل است کنار نمیآمدم. جشنواره فیلم فجر همیشه مهمترین رخداد سینمایی کشور بوده و تقریبا در هر دورهای برگهای برندهای برای رو کردن داشته. اینها را البته نمیشد بهسادگی میان جمعی که منتقد امروز و شیفته دیروز بودند، گفت. کسانی که برخیشان گرفتارتر از آن بودند که فرصت دیدن بیشتر فیلمهای جشنواره را بیابند و حداکثر 5-4 فیلم مهم هر دوره را میدیدند ولی مثل آب خوردن پنبه کل جشنواره را میزدند و آخرش هم میگفتند جشنواره یعنی جشنواره قدیم! جشنواره یعنی زمان «ناخدا خورشید» و «هامون» و «دندان مار» و «نرگس» و «ناصرالدین شاه آکتور سینما». این هم دیدگاهی بود مبتنی بر تقدیس گذشته و نقد حال. خیلی منصفانه نبود ولی به هر حال خیلیها به آن معتقد بودند. این نگاه هنوز هم وجود دارد؛ فقط کمی به روز شده است. یعنی الان جشنواره یعنی سالی که مثلا «درباره الی» فرهادی آمد و همه را غافلگیر کرد. انگار هر رخدادی وقتی ارزش و اعتبار پیدا میکند که تبدیل به گذشته شود.
اما جشنواره محبوب. بهترین دوره جشنوارهای که مخاطبش بودهام فجر سی و چهارم است. سالی که ما در روزنامهای با صفحات پرتعداد حضور داشتیم و جشنواره برایمان از اوایل دیماه شروع شد؛ سالی که سردبیرمان فریدون جیرانی عضو هیأت انتخاب جشنواره هم بود و فقط یکبار در حضور شبانهاش در تحریریه هیجانزده شد و از فیلم جوانی که آن موقع گمنام بود تعریف کرد. کل رانت ما از حضور سردبیرمان در هیأت انتخاب این بود که بدانیم «ابد و یک روز» پدیده جشنواره سی و چهارم است. با توجه به فرصت محدود و صفحات فراوان، تعدادی از فیلمها باید قبل از شروع جشنواره دیده میشدند تا هم مصاحبه با عوامل انجام شود و هم یادداشتها و نقدها نوشته شود. با آن همه صفحه پیشبینی شده چاره دیگری نبود. فیلم «نفس» آبیار را بهخاطر دارم که در دفتر تهیهکننده دیدیم و بلافاصله هم گفتوگو با کارگردانش انجام شد. فشاری که در دیماه به بچههای تحریریه آمد باعث شد، با آغاز جشنواره فرصت حضور در برج میلاد را بیابیم وگرنه با آن حجم کار بعید بود بشود فیلمهای زیادی را دید. البته افرادی که مسئولیتهای اجرایی بالاتری در تحریریه داشتند همین فرصت را هم به سختی مییافتند. اگر ما میتوانستیم بعد از ساعت ۳ بعدازظهر از تحریریه خارج شویم، آنها اغلب تا نیمههای شب درگیر کارهای تمام نشدنی ویژهنامهها بودند.
اما چرا جشنواره سی و چهارم جشنواره محبوب من است؟ جشنوارهای که نه کیمیایی در آن فیلم داشت، نه مهرجویی و نه فرهادی. جشنوارهای که مهمترین نامهایش حاتمیکیا، تبریزی، پوراحمد، موتمن، میرکریمی و شهبازی بودند که اغلبشان با فیلمهای درخشانی به فستیوال نیامده بودند. سالی که «بادیگارد» نتوانست خاطره «آژانس شیشهای» را تکرار کند، «مالاریا» «نفس عمیق» نشد. «کفشهایم کو؟» دوستداران «شب یلدا» را ناامید کرد. «آخرین بار کی سحر را دیدی؟» انتظارها از سازنده «شبهای روشن» را برآورده نکرد و «دختر» زیادی متوسط از کار درآمد. آنچه از فجر سیوچهارم خاطره ساخت جوانهایش بودند. بهمن ۹۴ موعد درخشش جوانها بود. سال «لانتوری» رضا درمیشیان، «نفس» آبیار، «برادرم خسرو» احسان بیگلری، «من» سهیل بیگلری و «بار کد» مصطفی کیایی؛ سالی که سیمرغهای جشنواره میان دو فیلم اولی تقسیم شد؛ بیشترش را ابد و یک روز روستایی برد و سیمرغ بهترین فیلم را « ایستاده در غبار» محمد حسین مهدویان. نامهایی که از همین دوره اهمیت یافتند و در یادها ماند. در فجر ۳۴، « اژدها وارد میشود!» مانی حقیقی نماینده سینمای روشنفکری بود و حتی فیلم «متولد ۶۵» هم غافلگیرکننده از کار درآمد.فجر ۳۴ چنین جشنوارهای بود!