• شنبه 8 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 18 شوال 1445
  • 2024 Apr 27
یکشنبه 26 اسفند 1397
کد مطلب : 51060
+
-

بچه‌های شهردار و تریلی با بارِ فردین

روزگار
بچه‌های شهردار و تریلی با بارِ فردین

محمد علی علومی ـ نویسنده و اسطوره‌شناس

در روزهای نزدیک به عید نوشته‌ها نیز حال و هوای سال نو را می‌گیرند. عادت کرده‌ایم در این روزها درباره پیشینه نوروز، چگونگی انجام مراسم و ... صحبت کنیم. حرف‌هایی که بسیار تکرار شده است. اما مرور خاطرات تکرار نشدنی چندین دهه قبل برای آنها که آن سال‌ها را دیده‌اند لذت زنده‌شدن گذشته‌ها و برای جوان‌تر‌ها حلاوت روایت‌های شیرین را دارد.
5-4 دهه پیش 3-2 هفته مانده به عید انجام کارهای مربوط به عید به حداکثر خود می‌رسید. خانواده‌های طبقه متوسط با خرید مواد اولیه، دست به کار پخت و پز و نگهداری شیرینی می‌شدند. خانواده‌های مرفه بخشی از شیرینی مورد نیاز را از بازار تهیه می‌کردند و دستور تهیه مابقی را به خدمتکاران می‌دادند. خانواده‌های فرودست هم به کلی از فضای شاد عید دور نبودند و اگر می‌شد با نقل و نباتی شیرین‌کام می‌شدند.
یادم هست یکی از سال‌ها با خانواده از بم به کرمان رفتیم. در آنجا با جمع همسالان پس از مدتی بازی کردن تصمیم گرفتیم به سینما برویم. دم در سینما پول‌هامان را شمردیم. کمتر از تهیه 2 بلیت بود. یکی از بچه‌ها پیش کنترلچی رفت و گفت ما بچه‌های شهرداریم، پدرم سلام رساند و گفت بی‌زحمت در را باز کنید تا ما وارد سینما شویم. کنترلچی به سر و وضع نامرتب و فقیرانه ما نگاه کرد و پرسید اسم پدرتان چیست؟ گفتیم بهرامی. پرسید اسم شهردار قبلی چه بود؟ با کمی مشورت و از روی تشابه اسمی گفتیم شهرامی. گفت باشد بروید ولی روی صندلی ننشینید. پرسیدیم چرا؟ گفت پدرتان سفارش کرده بچه‌های من که آمدند، همین دم در سالن روی زمین بنشینند.
دیدن فیلم خیلی لذتبخش بود. اما وقتی فیلم تمام شد از بچه‌ها شنیدیم که قرار است فردین، هنرپیشه معروف را به کرمان بیاورند. گفتیم فردین را با چه وسیله‌ای می‌آورند؟ گفتند با تریلی 18 چرخ (که آن‌وقت‌ها تازه به ایران وارد شده بود). حسرت اینکه ما از کرمان می‌رویم و فردین را سوار بر تریلی 18 چرخ نمی‌بینیم لذت فیلم را از یادمان برد. آن سال گذشت. سال‌های بعد ایام نوروز به تنها سینمای بَم می‌رفتیم. سینمایی که در گزارش یکی از مجلات آمده بود فقیرترین سینمای ایران است.
در همان گزارش نوشته شده بود سینمایی در تهران گران‌ترین سینمای ایران است؛ سینمایی که در آن کافه‌گلاسه سرو می‌شود. تعبیر ما از این عبارت کافه‌ای بود که هم سرو داشت، هم گیلاس و هم سینما!
در فقیرترین سینمای ایران، که  همان سینمای شهرمان بم بود، معمولا همواره فیلم‌های بزن‌بزن اکران می‌شد.
یادم هست اکثر اوقات سینما شاهد 2 دعوا بود یکی روی صحنه و در جریان فیلم و یکی در سالن و بین تماشاچی‌ها. هر وقت هم که آپارات قدیمی خراب و نمایش فیلم قطع می‌شد، ‌به تصور عمدی بودن به آپاراتچی ناسزا می‌گفتند. او هم با همان بلندگو پاسخ دشنام‌گویان را می‌داد.
زمانه عوض شده. در دوره وسایل ارتباطی و فضای مجازی با چند خط تبریک عید را سپری می‌کنیم ولی سال‌ها پیش عید نوروز حال و هوایی داشت که دیگر تکرار نخواهد شد.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید